در روز کریسمس 1978، دیوید بارتنت، خبرنگار-عکاس، وارد تهران شد تا پیروزی انقلاب اسلامی را پوشش خبری دهد. به گزارش سرویس بینالملل «فردا»، سایت اینترنتی «اسلیت» به نقل از باتنت مینویسد: در یک طرف محمدرضای پهلوی، حکمران مستبد و غیرمردمی مورد حمایت غرب بود و در طرف دیگر اتحادی از مخالفین عصبانی که از طیف گستردهای از چپگرایان سکولار تا روحانیان محافظهکار تشکیل شده بود. به مدت شش هفته، بارتنت از همه چیز عکس گرفت، از محمدرضا که بیرون کاخ پر زرق و برقش ایستاده بود تا صحنههای فاجعهآمیز از خشونت علیه راهپیمایی کنندگان، اعتراضات گسترده در خیابانهای تهران و صحنههای نابی از آیتالله روح الله خمینی. در کتاب اخیرش با عنوان «44 روز: ایران و تغییر ساختار جهان» بارتنت عکسهایی از آن روزها را همراه با یادداشتهای روزانه خود درباره آنها به چاپ رساندهاست. روز 7، 11 دی 1357 کاخ نیاوران، محل زندگی شاه، در منطقه مرفهنشین شمال تهران است. حقیقتاً دلیل دیدارمان را نمیدانستم. تنها چیزی که میدانم این است که وابستگان به شاه تلاش میکنند سرسپردگی خود را
به وی اثبات کنند. چندین ماه است که کسی شاه را ندیده است. کمتر خبرنگاری هست که حاضر به از دست دادن دیدار با رهبر یک کشور است، و ده-دوازده نفر از آنها در حیاط کاخ انتظار میکشند. با شاه که اورکت شیکی پوشیده بود، ظاهر شد و به طرف ما آمد. شاه به خبرنگارانی که تجمع کرده بودند اعلام کرد که میخواهد به "تعطیلات" برود، به این معنا که میخواهد کشور را ترک کند. البته نظر شخصیام این است که هنوز تصمیم قطعی رفتن گرفته باشد. شرایط در خیابانها برای چنین اقدامی مناسب به نظر نمیرسد.
روز 8، 12 دی 1357 پس از اینکه از نیویورک خبر رسید که اولین فیلمهایی که فرستاده بودم به دست آنها نرسیده است، تاکسی گرفتم و به فرودگاه رفتم. هنگامی که به مامور ارسال بار شرکت "پان آمریکن" رسیدم، متوجه شدم که ارسال بار از چند روز پیش متوقف شده است و به شکل معجزهآسایی از میان آن همه بار، فیلمهایم را یافتم. تعداد بیشماری از مردمی که از چمدانهای خود جدا نمیشوند، در تلاش برای ترک کشور هستند. شروع کردم از آنها درخواست کنم که آیا حاضرند فیلمهایم را به لندن، فرانکورت یا هر کشور غربی اروپا ببرد. تلاش میکردم که آنها را متقاعد کنم که رسیدن خبر به دنیای غرب، وابسته به رسیدن این فیلمها به واشنگتن قبل از پنج شنبه است. بالاخره کسی که عازم پاریس بود، حاضر به کمک شد. مشخصات آن مسافر را برای دفتر فرستادم تا فیلم را از او بگیرند. دیگر این روش، تبدیل به راه رساندن فیلم از ایران شد.
روز 19، 24 دی 1357 یک شب، عباس، یک عکاس متولد ایران از پاریس، مرا برای مهمانی دعوت کرد. مهمانی مملو از ایرانیهای چپگرا از نوع فرانسوی هستند که تلاش میکنند انقلاب را در راستای ناآرامیهای "می 1968" فرانسه تفسیر کنند. به عنوان گروهی افراد سکولار، به نظر میرسد که اصلاً متوجه قدرتگیری روحانیون نیستند. یکی از دوستان عباس معتقد است که راه حل سیاسی برای بجران وجود ندارد. با این حرفش مرا مرددتر کرد. به او پاسخ میدهم که:" به نظرم من استفاده از اهرم روحانیان برای خلاص شدن از شاه و سپس مجبور به واگذاری قدرت کردن، مسالهای بعید به نظرم میرسد." وی که بسیار به حرف خودش اطمینان داشت و تردیدی نداشت گفت: "شما هیچ چیزی درباره ایران نمیدانید و شما هیچ چیز درباره شرایط سیاسی ایران نمیدانید."
روز 21، 26 دی 1357 شب قبل از تاریخی که برای سفر شاه تعیین شده بود، برق هتل اینترکنتینانتال {لاله} قطع شد. تاریکی موجب شد که تمام خبرنگاران از اتاقهایشان بیرون بیایند و در راهروها و لابی، به نور چراعهای اضطراری پناه ببرند. راهرو مملو از داستگاه تایپ شد و صداهای ضربات انگشن آنها تمام فضا را پر کرده بود.
روز 22، 27 دی 1357 خبر رفتن شاه به سرعت پخش میشود. بعد از یک ساعت، همان افرادی که علیه وی راهپیمایی میکردند دوباره به خیابانها میریزند و شادیکنان در برابر دوربینها ابراز احساسات میکنند. بسیاری از آنها اسکناسهای ریال، واحد پول ایران، را در دست گرفتهاند که عکس شاه آن بریده شدهاست. ترافیکی از ماشینها و اتوبوسهایی که بوق میزنند ایجاد شده است و مردم شادمان با عکسهای {امام} خمینی به حرکت در آمدهاند. برای اولین بار از زمان سفرم، بسیاری از مردم در حال خندیدن هستند. در یکی از میادین، مجسمهای از یک کشاورز و کارگران که توسط شاه افتتاح شده بود، سرنگون شد. در میدان شهیاد {آزادی}، مجسمه دیگری، از پدر شاه، محمدرضا پهلوی، توسط مردم به زیر کشیده شده و توسط مردم در خیابانها بر روی زمین کشیده شد.
قسمت سوم(آخر) این یادداشت-عکسها را در روز آینده در «فردا» پیگیری کنید...
دیدگاه تان را بنویسید