گفتگوی خواندنی خانم میم

کد خبر: 239617

مهتاب كرامتي سال ها سعي كرده انتخاب هاي درست انجام بدهد و هر مبلغ و قراردادي وسوسه اش نكند. با اينكه هميشه در معرض تيغ تيز انواع انتقادها و اتهامات بوده اما باز خسته نشده و ادامه داده است.

تماشا: با مهتاب كرامتي درباره همه انتقادهايي كه به بازي هايش مي شود، تحولي كه با «آوا» پيدا كرده، تجربه بازي در كنار ابراهيم حاتمي كيا، مواجه اش با ميانسالي و حتي تصميمش براي جراحي هاي زيبايي تا سابقه كارش در حوزه لباس صحبت كرديم. با اينكه او تلاش بسياري كرده و ريسك بازي در نقش هاي متفاوتي چون زنان بيمار، ديوانه، مريض و معتاد و ... پذيرفته اما باز هم منتقدان نكته سنج و ريز بين او را به صدر جدول راه نمي دادند. جايگاهي كه به نظر مي رسد بالاخره اين روزها با نقش «آوا» در «زندگي خصوصي آقا و خانم ميم» به دست آورده است. نقشي كه دست بر قضا اتفاقا مثل زن كارگر و فقير «بيست» يا زن معتاد «اسب حيوان نجيبي است» يا زن ماليخوليايي «آلزايمر» و ... متفاوت و خاص هم نيست. آن چيزي كه بازخوردهاي فيلم «زندگي خصوصي آقا و خانم ميم» نشان مي دهد ظاهرا نقش «آوا» به شما خوب نشسته يا به عبارت درست تر شما به اين نقش خوب نشستيد. همكاري شما با روح الله حجازي چطور شكل گرفت؟ دوست دارم با كارگردان هاي جوان كار بكنم. فكر مي كنم كارنامه كاري ام هم اين را نشان داده. من هميشه علاقه داشتم در جشنواره هاي فيلم هاي كوتاه شركت بكنم البته الان كه خيلي هم تعدادشان زياد شده. به هر حال از قدیم در جشنواره های فيلم هاي كوتاه با خيلي از اين كارگردان هاي جوان آشنا شدم. به نظر من آنها يك انگيزه خاص و نگاه متفاوتي براي حضور در سينما دارند. اين نگاه قابل ستايش است. من هم سعي كردم با كارگردان هاي جوان كار كنم ولي كارگردان هاي جواني كه حداقل يك نمونه كار از آنها ديده باشم كه بتوانم به آنها اعتماد كنم. براي اينكه من از آن دسته بازيگراني هستم كه دوست دارم بتوانم به كارگردانم اعتماد كنم. من با آقاي كاهاني در اولين فيلم شان، «آدم»، همكاري كردم. با كيوان علي محمدي و اميد بنكدار وقتي هنوز خيلي سابقه حضور در سينما نداشتند در مستندهاي شان همكاري كردم و همينطور در دومين فيلم بلند سينمايي شان، «شبانه روز»، حضور داشتم و از دوستان خوب من هستند. همينطور با فردين صاحب الزماني در اولين تجربه سينمايي اش، «چيزهايي هست كه نمي داني»، همكاري كردم. قطعا همكاري ام با آقاي حجازي هم در همين راستا بوده. آشنايي من با ايشان به فيلم اول شان، « در ميان ابرها»، بر مي گردد. اين فيلم به نظرم خوب بود و نشان مي داد كه يك كارگردان مستعد دارد پا به عرصه فيلمسازي مي گذارد براي همين وقتي پيشنهاد اين كار را به من دادند كنجكاو بودم كه فيلمنامه را بخوانم. فيلمنامه اوليه را خيلي دوست داشتم. مي گويم اوليه چرا كه ما قبل از شروع فيلمبرداري نشست هايي با نويسنده فيلمنامه، كارگردان و فيلمبردار داشتيم و درباره فيلمنامه و ايده هاي مختلف مان صحبت مي كرديم. عملا فيلمنامه اي كه كار كرديم نتيجه تعامل و يك كار گروهي خيلي خوب بين ما بود. مي توانيد به ما بگوييد چه چيزهايي از آن چه امروز در فيلم مي بينيم ايده شما بوده؟ يا كدام موارد بر اساس نتيجه اين جلسات نسبت به فيلمنامه اوليه تفاوت كرده است؟ نمي توانم فكت بياورم اما آقاي علي طالب آبادي، فيلمنامه نويس خيلي خوبي هستند و مطمئن هستم از اين به بعد قطعا حضور دائمي ايشان را در سينما خواهيم داشت. براي ايشان خيلي مهم است كه چه كسي شخصيتي را كه نوشتند بازي مي كند و بر اساس آن اتود مي كنند و بر اساس آن حتي نوع ديالوگ ها را عوض مي كنند. حضور آقاي فرخ نژاد كه قبل از من قطعي شده بود و براي همين هم شخصيت «محسن مهراد» را بر اساس ايشان نوشته بودند. حميد فرخ نژاد بازيگري است كه هميشه يك بار مثبتي را به نقش اضافه مي كند و به نظرم اين خيلي خوب است. شخصيت «آوا» هم به همين طريق شكل گرفت يعني چه قبل از فيلمبرداري و چه در طول فيلمبرداري هر سكانسي را كه قرار بود كار بكنيم روز قبل تمرين مي كرديم تا بتوانيم به يك نتيجه كلي در مورد ديالوگ ها برسيم. خوشبختانه آقاي فرخ نژاد هم از آن دسته بازيگراني هستند كه به تمرين خيلي اعتقاد دارند و اين براي من خيلي خوب بود چون من تمرين را خيلي دوست دارم. درست است اعتقاد دارم بازي بازيگر نبايد بيات بشود ولي تمرين قبل از شروع كار مي تواند نتيجه بسيار خوبي داشته باشد و در مورد اين فيلم هم اينطور بود. حتي در تمرين ها آقاي «بهمنش» ، فيلمبردار ، و نويسنده فيلمنامه در كنار كارگردان هميشه حضور داشتند. همه اينها كمك مي كرد ما روز بعد بتوانيم با ديدي كامل و باز سكانس جديد را بگيريم. خيلي از اين نظر كه كار كم پرسوناژي بود مي توانست كار كردن در آن ريسك داشته باشد. براي اينكه فيلمنامه اي ديالوگ محور است و فيلم هم كم لوكيشن است و اينها مي توانستند تماشاچي را خسته بكنند. شما از اين همه در ديد تماشاگر بودن نترسيديد؟ به هر حال 2 بازيگر اصلي اين كار تقريبا همه كار هستند يعني هر آن چه كه ديده مي شود اين 2 نفر هستند. بله اين 2 نفر هستند آن هم در يك محيط ثابت. يعني ما تغيير لوكيشني نداشتيم و 90 درصد فيلم در يك فضاي بسته شكل مي گرفت كه حتي به عمد خيلي هم معرفي نمي شد. در آن سكانسي كه «آوا» عكس ساختمان هتل را روي ديوار راه رو مي بيند و از همسرش مي پرسد «اينجا چقدر قشنگ است، كجاست؟!» و نمي فهمد كه اينجا همان جايي است كه در آن اقامت دارند ما متوجه می شویم که او نمی داند که کجا است. آقاي حجازي با تيز هوشي سعي داشتند نشان بدهند كه اين زوج از يك ناكجا آبادي، كه در فيلم هيچ اسمي از آن نمي آيد و فقط مي دانيم كه از شهرستان آمده اند، مي آيند و در يك مسكن موقت اقامت مي كنند. جايي كه نماد دنياي مدرن است و البته باز هم ما نمي دانيم كه اينجا كجا است. فيلم ما هم به اقامت كوتاه و كمتر از يك هفته اي اينها در اين هتل بر مي گردد و اتفاقاتي كه برايشان مي افتد. هيچ وقت در طول بازخواني فیلمنامه به عنوان يك زن به نظرتان عجيب نيامد كه «آوا» با توجه به سادگي بسيارش چطور توانست يك روزه اينقدر تغيير قيافه بدهد و با ظاهري آراسته در رستوران ظاهر شود؟ ما مفصل درباره اين موضوع با همديگر بحث كرديم و ايده و نظرهاي بسياري هم داشتيم. حتي تست هاي گريم متفاوتي براي رسیدن به این «آوا» انجام دادیم. تست هاي متعدد با تغييرات بسيار فاحش و زياد گذاشتيم. اما آن چيزي كه براي ما اهميت داشت اين بود كه تماشاچي بفهمد اگر تغييري اتفاق مي افتد فقط در ظاهر «آوا» است و او ظرف يك شب تبديل به يك زن اغواگر نمي شود. او حركتي هم انجام نمي دهد كه حتي اين سوتفاهم را در ذهن تماشاگر ايجاد کند. به دليل اينكه اگر اين اتفاق مي افتاد و رفتار و حرکات «آوا» هم به شكل فاحش تغيير می کرد تماشاچي كه از ابتدا تا انتهاي فيلم به او حق مي دهد احساس می کرد كه او صداقت ندارد و بازي می کند. ولي همچين چيزي وجود ندارد. وقتي سر ميز شام از او مي خواهند نامه را بخواند مشخص است كه اعتماد به نفس كافي ندارد و حتي تپق مي زند و دست و پايش را گم مي كند. «آوا» در آن شب تمام تمركزش را گذاشته روي اينكه غذايش را درست بخورد و نقشش را خوب ايفا كند. به علاوه اينكه قرار نبود او زني باشد كه از آن سوی بام مي افتد. تنها فرق اين است كه در ابتدا اسپرت لباس مي پوشد و بعد پوشش را عوض مي كند. اينكه مي گوييد او بي دست و پا است در واقع شايد او خيلي هم بي دست و پا نيست اما چون شوهرش خيلي او را قضاوت مي كند و به او ايراد مي گيرد و هميشه او را رصد مي كند «اوا» هم با اينكه همه تلاشش را مي كند كه همه چيز خوب باشد باز هم خراب كاري مي كند. در واقع مي توان گفت «محسن مهراد» درست است كه عاشق زنش است و وقتي به او مي گويد من به اندازه چشم هايم به تو اعتماد دارم و دوستت دارم كاملا از ته دل مي گويد اما ناخودآگاه باعث مي شود كه اعتماد به نفس اين زن متزلزل بشود. او تمام مدت فقط دارد تلاش مي كند كه يك همسر خوب باشد، يك مادر خوب باشد و وظايفي كه به او محول مي شود را درست انجام بدهد ولي باز از سوي همسرش تاييد نمي شود. همين مسئله اعتماد به نفس «آوا» را پايين مي آورد . البته اينطور هم نيست كه به هيچ وجه اعتماد به نفس نداشته باشد و اصلا روي حرف شوهرش حرفي نزند. آنها هميشه با هم چالش هايي دارند و كل كل مي كنند. او به شوهرش گير مي دهد و مي خواهد بداند كه چه كسي پاي تلفن است، با چه كسي صحبت مي كند، اين چه لباسي است پوشيده و ما همه اينها را جوري چيده ايم كه نخواهيم بگوييم «آوا»ي قبل از تغيير فيزيكي ،كه فقط ويترينش عوض شده، با «آوا»ي بعدي تفاوت فاحشي ندارد. اين دو تا يكي هستند فقط همسرش ظاهر او را عوض می کند. حتي سعي كرديم دقت كنيم كه آرايشش ساده و كم باشد. جایی هم اشاره به اين مي كند كه همسرش برايش لباس مي خرد يا اينكه عادت به كفش پاشنه بلند ندارد و پايش زخم شده همه اينها نشان مي دهد كه همسرش به او مي گويد چه كند و چه نكند. ما بيش از اين نمي توانستيم به اين جزئيات بپردازيم چون زمان نداشتيم اما حتي بار اولي كه «گوهريان» در هتل به ديدن آنها مي آيد «آوا »سعي مي كند خوب و مرتب و آنطور که «محسن» می خواهد باشد. كفش پاشنه بلند مي پوشد. كيف پوست ماري دستش مي گيرد. او بعد از آن مهمانی شام که توجه ها را می بیند و معذب می شود زمانیکه به هتل بر می گردد به سرعت آرایشش را پاک می کند که به همان حالت قبل برگردد. و وقتی آرایشش را پاک می کند می بنیم که همان «آوا» است؛ حتی لباس خانه اش همان است که قبلا تنش بوده و فقط کوپ موهایش عوض شده یعنی خیلی نخواستیم تغییر فاحش باشد. در سالهای اخیر همانطور که خودتان هم می دانید و منتقدها هم روی ان تاکید داشتند شما نقش های زن بیمار، مالیخولیایی و معتاد و از این دست کم نداشتید. این به نظر از نوعی تغییر رویه در مسیر کاری شما حکایت می کند. چرا؟ فیلمنامه که برایم جذاب بود ولی اگر که بخواهم از ابتدا توضیح بدهم خب تمام تلاشم را کردم که کلیشه نشوم. تعریف شما از کلیشه چه هست؟ منظورتان دقیقا چیه؟ توجه به چهره فقط. این برای من خیلی جذاب نیست که فقط براساس چهره ام قضاوت بشوم و نقش هایی به من سپرده شود که بر اساس چهره هستند. یعنی نقش هایی که صرفا فقط مهم این بوده که یک زن زیبا آن را بازی کند؟ بله و من نمی خواستم این اتفاق بی افتد. برای همین این ریسک را کردم و رفتم دنبال نقش های که حتی به طور کامل چهره من را به هم بریزند. ولی قرار نیست آن نقش ها تکرار بشود. در سینمای ما همه چیز زود کلیشه می شود حتی آن بهم ریختگی صورت هم می تواند کلیشه بشود. الان به جایی رسیده که اگر قرار بشود فیلمنامه ای ساخته شود که قرار است شخصیت زن داستان چهره بهم ریخته ای داشته باشد و بازیگر تغییر چهره بدهد و صورت درب و داغانی داشته باشد احتمالا به اولین موردی که فکر می کنند من هستم. پس من باید برای فرار از کلیشه شدن این موضوع را هم مد نظر قرار بدهم و سعی کنم به این ورطه هم نیفتم. ولی اینکه بخواهم نقش معتاد یا آدمی روان پریش یا نقشی مدل «آلزایمر» را بازی بکنم، آره دغدغه هر بازیگری این است که نقش های متفاوت را تجربه بکند. من با این ریسکی که با کار کاهانی در «بیست» کردم و ایشان هم به من اطمینان کرد، این را نشان دادم که شما می توانید مهتاب کرامتی دیگری را هم متصور بشوید و این به من کمک می کند دایره نقش هایی را که درباره انها به من فکر می کنند بزرگتر بشود. ولی قرار نیست در یک سیر تثلثل بی افتم. من با قبول این نقش های متفاوت نمی خواهم همه چیز را کتمان کنم. این چهره من است و چقدر هم خوب است چنین نقش هایی به من پیشنهاد می شود اما من دلم می خواست آن محدوده را بزرگتر کنم. این نقش ها باشد و به اضافه آن نقش هایی که ممکن بود برای ایفای آنها به من فکر نکنند. به هر جال چهره در بازیگری مهم است.آیا شما ترسی از قضاوت دیگران دارید که بگویند تکیه شما فقط به چهره تان است؟ بله. من باید بتوانم مخاطبینم را بیشتر کنم. به عنوان بازیگری که دارد این مسیر را طی می کند و حرفه اش بازیگری است و دوست دارد در سینما باقی بماند و کار بکند باید بتوانم مخاطبین متفاوتی را داشته باشم. به علاوه اینکه باید بتوانم فیلم هایی را بازی بکنم که هم مخاطبین عام را راضی بکند و هم منتقدین را. منتقدین برای من خیلی مهم هستند. البته نمی توانم بگویم فقط به منتقدین فکر می کنم. ایده آل من این است که نقش هایی را بازی بکنم که هر دو طرف را راضی کنم. خیلی هم رضایت این دو گروه از هم دور نیست. فیلم خوب را هم مردم می فهمند و هم منتقدین. بله من هم کاملا به این موضوع اعتقاد دارم که تماشاچی ما را نمی شود گول زد. تماشاچی ما باهوش است و می داند می خواهد بیاید چه فیلمی را ببیند. و حتی فراتر از آن تفاوت بازیها را کاملا متوجه می شود ولی اگر که شما بتوانید دو تای اینها را در کنار هم جمع کنید ایده آل می شود. شاید برای همین ناخودآگاه من به سوی تجربیات متفاوت رفتم. این تجربه ها با «خاک سرخ» شروع شد و بعد از مدتی که من تئاتر کار کردم و بعد دوباره به سینما برگشتم تا به تجربه «بیست» رسیدم. «بیست» به یک شکل دیگری خودش را نشان داد. این چالش خیلی خوبی است که بازیگر می تواند با نقش داشته باشد. برای خود بازیگر هم جذاب و لذت بخش است که بتواند نقشی را که از خودش دور است باورپذیر كند. «آوا» توانسته بر برخی نظریه های قبلی درباره شما غلبه کند و اثری از مهتاب کرامتی در او نیست. به نظر من مهتاب کرامتی به عنوان بازیگر باید این پروسه را طی می کرد تا به «آوا » برسد. این که کارگردان بتواند به من این اطمینان را داشته باشد که می تواند نقش های متفاوتی را به من واگذار کند اول از تغییر چهره شروع می شود. من در این مرحله نشان دادم که می تواند این اطمینان را بکند. بعد جلو می اییم و می رسیم به جایی که دیگر قرار نیست ان تغییرات خیلی فاحش و همیشگی باشند حالا دیگر چهره مجزا می شود و به بازی می رسد. یعنی شما می پذیرید که این حالت در بازی شما بوده است؟ جاهایی بوده که شما نتوانستید خیلی بر ان شیکی و تشخص غلبه کنید؟ این موضوع را نمی شود کتمان کرد که من از یک فیزیکی برخوردارم که می تواند اینطور تعریف شود. این من هستم کاری هم نمی توانم بکنم. اما این اگر قرار بود تکرار بشود به ضرر من می بود. پس به عنوان یک بازیگر باید تلاشم را بکنم که این دیدگاه را تغییر بدهم. فکر می کنم روش کاری و کارنامه کاری ام نشان داده که این آمادگی را دارم. قطعا در این پرونده کاری اشتباه هم بوده. غلط داشتم اما سعی کردم به یک جایی برسم که کم غلط تر باشم. فکر می کنم «آوا» در «زندگی خصوصی اقا و خانم میم» به من این امکان را داد که بتوانم بدون تغییر چهره خیلی فاحش ، خودم باشم. ولی با بازی باورپذیرتر؟ صد در صد. شما برای رسیدن به این نقطه و ارتقای کیفی بازی تان چه می کنید؟ یعنی در فاصله بین دو کار چطور خودتان را رشد می دهید و آماده نگاه می دارید؟ زندگی . سعی می کنم حافظه دیداری ام را قوی تر کنم. این کار را هم از طریق تماشای فیلم، کتاب خواندن، تجربه هایی که در اجتماع دارم و ... می کنم. من سعی می کنم محدوده حافظه ام را وسیع تر بکنم که بتوانم در فیلم بعدی برای ایفای نقشم محدوده بیشتری برای مراجعه داشته باشم. این تقویت حافظه دیداری آن بخش فیلم و کتابش مشخص است اما اینکه گفتید تجربه های اجتماعی چقدر یک ستاره مشهور مثل شما می تواند به اجتماع مراجعه داشته باشد؟ اتفاقا خیلی زیاد سوار تاکسی می شوم. من سعی می کنم خیلی زیاد در اجتماع باشم و نمی گذارم که شناخته شده بودنم محدودم کند. محدودیت های من برمی گردد به آن جمع هایی که بودن یا نبودنم در آنها تاثیری ندارد مثل مهمانی و عروسی و این چیزها. آنها را کم کردم. اگر نه در اجتماع بودن و با مردم بودن را خیلی زیاد دارم. بابت وظیفه ای که در یونیسف دارم به اقصا نقاط ایران سفر می کنم و با افراد متفاوتی از قشرها، گروه ها و طبقات مختلف و در سنین مختلف برخورد دارم. این تماس ها به من خیلی کمک می کنند و من محدودیتی از این نظر ندارم. خانم کرامتی می دانم که تا امروز درباره حضور آقای حاتمی کیا در این فیلم کم صحبت نکردید. حاتمی کیای بازیگر را چطور دیدید و جاتمی کیای کارگردان را چطور؟ اقای حاتم کیا تغییری نکردند اما فکر می کنم حاتمی کیای کارگردان قطعا با حاتمی کیای بازیگر متفاوت است. این خیلی تجربه لذت بخشی برای من بود که با کارگردانی که کار کردم و یک سال سر کار سریالش ، «خاک سرخ»، بودم و همیشه نوع کارگردانی اش را تحسین کردم حالا در کنار هم بازی کنیم و آن هم در حالیکه اولین بار هم باشد که او بازی می کند چون ایشان نقش های فرعی و کوتاهی در آثار خودشان داشتند اما اینجا اولین بار است که اینقدر جدی در مقابل دوربین کارگردانی حاضر می شوند. خب این خیلی تجربه خوبی بود به علاوه اینکه حضور ایشان در کنار آقای فرخ نژاد در پشت صحنه یک جو فرحبخش را به وجود می آورد برای اینکه آقای فرخ نژاد خیلی تیز هوش هستند و شوخی های خیلی خوبی می کردند و این شوخی ها جو بسیار خوبی را به وجود می آوردند. آقای حاتمی کیا از این شوخی ها ناراحت نمی شدند؟ به هيچ عنوان. اتفاقا ايشان كاملا همراه بودند و ارتباط خوبي بين ايشان و ما بازيگرها بود. نقش حاتمی کیا مهم بود؟ خیلی مهم بود که شخصیت گوهریان را چه کسی بازی کند و از آن مهم تر این بود که باورپذیر باشد. همینطور مهم بود که تماشاچی درباره او چه نظری داشته باشد. اما من خودم شک داشتم که آقای حاتمی کیا بپذیرد. وقتی قبول کرد همه ما هم شگفت زده شدیم و هم خوشحال. اما این سوال برای من بود که چطور قرار است با او همبازی شوم. آقای حاتمی کیا کارگردان درخشانی در سینما است و من تجربه بسیار خوبی با او داشتم. اما او خیلی به بازیگر سخت می گیرد. خیلی دلم می خواست بدانم قرار است به عنوان بازیگر در این شرایط چه برخوردی داشته باشد. حتی این سر صحنه هم به شوخی عنوان می شد. اما به عقیده من نقش خود را به بهترین شکل ممکن اجرا کرد. شخصیت گوهریان در این فیلم خیلی متفاوت از حاتمی کیا است و این برای مخاطب کاراکتر را جذابتر می کند.من وقتی «خاک سرخ» را با او کار کردم بعداز آن یک سال تئاتر کار کردم. چون کارهای حاتمی کیا به شدت به تئاتر شبیه است و همیشه تمرین می طلبد. اگر هر بازیگر دیگری قر ار بود نقش «گوهریان» را بازی کند در موردش تصوراتی از قبل وجود داشت و پیش داوری که ممکن بود باز هم تصوراتی را در تماشاگر به وجود بیاورد. البته درباره ایشان هم تصوراتی وجود دارد که تاخودآگاه وقتی در نقش گوهریان می بینم شان ممکن است به یاد بیاید. ولی نوع بازی شان چون متفاوت است این تناقضي خیلی جذابش کرده. که این به نظر من به تیز هوشی آقای حجازی برمی گردد. یعنی گوهریان از شخصیت حاتمی کیا خیلی دور است؟ بله فکر می کنم برای اینکه آقای حاتمی کیا بسیار آدم ماخوذ به حیایی هستند، بسیار زیاد، و خب این تفاوت را ما داریم می بینیم. ولی حضور گوهریان در این فیلم و در این برهه از زندگی این زن و شوهر موردی است که بدون اینکه هیچ تلاشی بکنند و کار خاصی انجام بدهند یک سوتفاهمی را در ذهن محسن مهراد به وجود می آورد که اصلا این کنکاش فکری کل فیلم را شکل می دهد. این تناقض مهمی بود و به نظرم آقای حاتمی کیا به بهترین شکل شخصیت گوهریان را شکل دادند. یک جوری مرموز به نظر می آید. بله، یعنی شما هم به او اطمینان دارید و هم رفتار و حرکاتش حسی دیگر را تداعي مي كند که باعث می شود شما دچار تناقض بشوید این دقیقا همان گوهریانی اشت که قرار بود باشد. به نظر شما سخت نمی آید کارگردانی آن هم در این سن و سال بتواند از پس این نقش بربیاد؟ به هر حال ایشان کاملا به مدیوم سینما آشنايي دارند و قطعا از همه ما بهتر سینما را می شناسند و این طور نبوده که یک نابازیگر باشند. کمی به عقب برویم، از آشنایی «خاک سرخ» بگویید؟ مثل همان روال معمول و همیشگی بود. از دفترشان با من تماس گرفتند و به آنجا رفتم و صحبت کردیم و به توافق رسیدیم و من یک تجربه خیلی خوب در زمینه سریال داشتم. تجربه ای که به نظرم خیلی زمان باید بگذرد تا مثل آن تکرار بشود به دلیل اینکه سریال های ما دیگر یک مقدار ساده انگارانه دارند ساخته می شوند و خیلی در ذهن مخاطب نمی مانند. در صورتیکه ان سریال کماکان در ذهن مخاطبینی که ان را دنبال کردند مانده. برای همین است که با اینکه دلم می خواهد در تلویزیون کار بکنم همیشه چون با ان سریال مقایسه می کنم کمی انتخاب برایم سخت می شود. صادقانه، برای شما به عنوان بازیگری حرفه ای و باسابقه و همینطور برای آقای فرخ نژاد حضور حاتمی کیا به عنوان بازیگر مقابل سخت نبود؟ من در فیلم هایم با نابازیگر هم خیلی کار کردم و هیچ وقت نگذاشتم یک همچین جوی به وجود بیاید و اصلا یک همچین تصوراتی نداشتم. البته قطعا نابازیگر به اندازه او در پشت صحنه مورد توجه و احترام قرار نمی گیرد. تصورش کار سختی نیست که چقدر نازش را کشیدند و چقدر سعی می کردند آب در دلش تکان نخورد. اعتقاد دارم من زمانی دیده می شوم که بازیگر مقابل من به بهترین شکل ممکن بازی کند. پس بنابراین اعتقاد ندارم به اینکه من باید جایگاهم چه باشد و نباشد. در مورد ایشان که اصلا همچین فکری نمی کردم؛ به هیچ عنوان. سر صحنه در دیگران هم همچین حس هایی را نمی دید؟ کرامتی: من همچین چیزی ندیدم، به هیچ عنوان. به نظرم همه چیز خیلی دوستانه بود. خاطره برجسته تری از این کار دارید؟ کرامتی: حضور آقای فرخ نژاد که اینقدر همیشه فضای کار را تلطیف می کند و اینقدر ایشان بامزه صحبت می کنند که خودش خاطره است. هیچ وقت به نظرم نمی آمد ایشان بامزه و طناز باشند. بسیار ظناز هستند. او می توانست فضای کار ما را که خیلی سنگین بود تلطیف بکند. چون ساعت کاری ما زیاد بود آن هم در فضایی بسته. به جز حضور مثبت ایشان خاطره های دیگر هم زیاد دارم که البته الان بیشتر سختی ها یادم می اید. مثلا یادم است یک سکانسی را کار می کردیم که خودم هم آن را در فیلم خیلی دوست دارم . سکانسی که من از آن شام کاری با گوهریان به هتل برگشتم و برای محسن تعریف می کنم چه شد. سکانس سختی بود و یک تيک هم قرار بود فیلمبرداری شود. ما خیلی تمرین کردیم. هی شکل و میزانسن عوض می شد، نوع دیالوگ گويي عوض می شد و حتی دیالوگ ها عوض می شد. حالا فکر کنید ما از 7 صبح داشتیم کار می کردیم و رسیدیم به جایی که ساعت 4 صبح روز بعد شده بود. من اینقدر خسته بودم که دیالوگ می گفتم و فکر می کردم که دارم درست می گویم ولی ذهن و مغزم خسته بود و حرکات و رفتارم با دیالوگ ها سینک نمی شد و خودم هم این را نمی فهمیدم و متوجه نمی شدم چرا در نمیاد. بالاخره آن موقع صبح بود که داد آقای فرخ نژاد در آمد که :«بابا بازیگر که ماشین نیست، ما نمی توانیم که اینطوری کار کنیم. تعطیل کنیم و برویم فردا بیاییم.» تمرین، تمرین و باز هم تمرین خیلی سخت بود و واقعا دیگر توانی نداشتیم. خب کار تعطیل شد و رفتیم. فردا آمدیم و یک برداشت گرفتیم و تمام شد. موقعي که آن سکانس را در یک برداشت گرفتیم و تمام شد او برگشت گفت:« من که به شما می گویم بازیگر ماشین نیست. یک خورده هم به خستگی اهمیت بدهید. ما جلوی دوربین هستیم و نمی شود در اوج خستگی یک سکانس خوب گرفته بشود.» حالا که حرف آن سکانس شدم می خواهم بپرسم بالاخره آیا محسن واقعا آنها را تعقیب کرد یا در فکرش آوا و گوهریان را تصور می کرد؟ نه کاملا تعقیب شان کرده و می بیند که آنها دارند چه کار می کنند. پس چرا آوا می گوید نخندیدم در حالیکه ما داریم می بینیم که در ماشین دارد با گوهریان می خندد؟ می خواسته که همین را اتفاقا نشان بدهد که این زن همه تلاشش را می کند که نکاتی را نگوید که خدایی نکرده همسرش دل مشغول نشود. اول که وارد می شود و دارند صحبت می کنند خیلی سرخوشانه و راحت دارد جلسه شان را تعریف می کند اما از یک جایی به بعد احساس می کند همسرش خیلی حال خوبی ندارد و متوجه می شود که اوضاع یک خورده خطرناک است پس سعی می کند دیالوگ هایش را تغییر بدهد. ولی بیننده خیلی به آوا اعتماد دارد و شاید برای همین فکر کند او دارد راست می گوید و شاید محسن آن صحنه خندیدن آوا و گوهریان در ماشین را تصور کرده؟ کارگردان و نویسنده روی یک موضوعی خیلی سعی داشتند تاکید بکنند و ان این بود که آوا نقشه ای نداشته و اتفاقی هم نیفتاده که مثلا بخواهد دروغ بگوید یا به او خوش گذشته باشد. فقط صرفا یک خنده بوده که وقتی محسن از دریچه ذهن خودش از دور دیده آن را معنای دیگری کرده ولی برای آوا یک حرکت طبیعی بوده و اصلا نخواسته حتی به آن فکر بکند. حتی اینطور نبوده که گوهریان برای او لطیفه ای تعریف کرده باشد و خیلی بهشان مثلا خوش گذشته باشد. آوا کاملا صادقانه می گوید که تمام تلاشش را کرد که من معذب نباشم. اما از آنجاییکه تصورات دیگری در ذهن محسن مهراد است و دچار قضاوت و سوتفاهم است آن را جور دیگری معنا می کند. خیلی ها ممکن است بپذیرند که آوا کاری نکرده و خیلی ها هم ممکن است بگویند خندید پس دارد دروغ می گوید. آقای حجازی این را می خواست کاملا نشان بدهد که بدون اینکه گوهریان کار خاصی کرده باشد یا آوا بخواهد اغواگری کرده باشد یا دروغی بگوید فقط یک جلسه کاری را گذرانده و پیش شوهرش برگشته است و همه سوتفاهم در ذهن محسن مهراد است. تا انتهای فیلم هم این دو تا هیچ کار خاصی نمی کنند که حتی در سکانس پایانی فیلم آوا به محسن می گوید مگر گوهریان چه کار کرده و چه جوری نگاه کرده؟ چه گفته که تو به خودت اجازه می دهی اینطوری فکر کنی؟ این قائل به این دیسپلین بودن و احترام به خود گذاشتن برای شما چه هزینه هایی داشته ؟ وقت هایی بوده که از این روش پشیمان شده باشید و خسته شده باشید و بگویید من هم تن بدهم به همین روالی که وجود دارد؟ صد در صد. من برای خودم یکسری اصولی دارم و بر این باورم که وقتی حرفه ای داریم کاری را انجام می دهیم پس اصول کار حرفه ای هم باید رعایت شود. من به عنوان بازیگر یکسری وطیفه دارم و تهیه کننده و کارگردان و تک تک اعضای گروه هم یکسری وظایف خودشان را دارند. پس تمام تلاشم را مي كنم که به این دیسپلین بها بدهم برای اینکه خودم همه سعیم را کردم که وظایفم را به بهترین نحو انجام بدهم. به هیچ عنوان امکان ندارد من در یک کاری باشم و از وظایفی که به عهده دارم قصور کنم. حتی بیشتر از وظیفه هم انجام مي دهم. برای همین احساس می کنم آن طرف های مقابل من هم باید این کار را بکنند. بعد از اینکه یکی، دو بار این اتفاق برای من افتاد و من بابت آن اصولی که در ذهنم بوده نقش را نپذیرفتم و سر آن کار نرفتم گه گاه با خودم فکر کردم شاید اشتباه کردم. بعد گفتم بیا یک بار هم خلاف این عمل کن. آمدم اصول را کنار گذاشتم و بدون اینکه مثلا فیلمنامه را خوانده باشم و بدون قرارداد داشته باشم تست گریم دادم و ... اما کاملا نتیجه منفی دیدم. این تجربه جدیدی هست. من دیدم همان رویکرد و همان روالی که در پیش داشتم را باید ادامه بدهم. برای اینکه متاسفانه این کوتاه آمدن ها حمل بر لطف نمی شود و به آن توجه نمی شود و بها داده نمی شود. پس بنابراین بهتر است همان دیسپلین و اصول را داشته باشم. حالا اگر قسمت باشد کار انجام می شود، نباشد هم نمی شود. شما به قسمت اعتقاد دارید؟ خیلی زیاد. من به قسمت و شانس در این سینما کاملا اعتقاد دارم. از روز اول شروع کارم، نوع ورودم به سینما و حتی همین الان شاید خیلی دلم بخواهد در یک فیلمی کار بکنم ولی اگر قسمت نباشد امکان ندارد که بشود و اعتقاد دارم به اینکه چیزی برای من پیش نمی آید که بد باشد و اگر که قرار باشد که بد باشد ناخودآگاه اتفاق نمی افتد. به این موضوع قائل هستم. پس شما از آن دسته ادم هایی هستید که در هر چیزی حکمت و مصلحتی می بینید؟ صد در صد اینطوری است و کاملا هم اعتقاد دارم که چیزی اگر خوب نباشد پیش نمی اید اگر که پیش آمده قطعا نتیجه خوبی دارد حتی اگر در ظاهر به نظر خوب نباشد. شما می خواهید تصویر مهتاب کرامتی زیبا و جوان در ذهن مردم باقی بماند با تا ته خط ادامه می دهید؟ بستگی به این دارد که زندگی چه چیز هایی سر راهم قرار دهد. اما تمام تلاشم را کردم که خودم را کمی نسبت به این موضوع واکسینه کنم. برای اینکه این چیزی است که به هر حال پیش خواهد آمد. مخصوصا در سینمای ایران این اتفاق خیلی نمود بیشتری دارد. چطور خودتان را واکسینه می کنید؟ با پذیرفتن همان شخصیت ها و نقش هایی که شاید از من دور است و اینکه صرفا به چهره ام اتکا نکنم. دوم اینکه تئاتر را برای خودم نگه دارم به عنوان یک راه کاری که بتوانم بازی بکنم. چون دغدغه بازی کردن در من است و باقی خواهد ماند. سوم اینکه کار یونیسف را به شکل خیلی جدی دنبال کردم که دغدغه حضورم در اجتماع را بتواند ارضا کند. همینطور تمام تلاشم را می کنم که حضورم در سینما در حدی باشد که جایگاهم تغییری نکند. اگر قرار باشد تغییر بکند قطعا مهتاب کرامتی به پشت دوربین می رود؛ نه برای کارگردانی ولی برای حضور پشت دوربین که این می تواند به شکل های مختلف اتفاق بی افتد. ولی این دلیل بر این نمی شود که از سینما قهر کنم. فکر می کنم با بالا رفتن سنم باز نقش هایی بهم پیشنهاد بشود که دغدغه ذهنی آن سنم باشد شاید کم کارتر بشوم، شاید هم پر کارتر الان چیزی را نمی توان پیش بینی کنم. اما امیدوارم فیلمنامه های زنانه بیشتر نوشته و ساخته بشود و به دغدغه این سنین زنان هم پرداخته بشود. شما برای اینکه بیشتر بتوانید در همین مرحله ای که هستید کاری هم می خواهید بکنید. مثلا جراحی زیبایی؟ مثلا به این فکر کردید که پوست تان را بکشید و این دست کارها؟ یک چیزی را اعتقاد دارم و آن این است که هیچ کس از زیبایی بدش نمی آید و هیچ کس دلش نمی خواهد که زیبایی اش دچار افول بشود به افراط اعتقاد ندارم اما اگر موردی باعث شود شما سالم تر زندگی کنید و زیبایی تان را حفظ کنید و همان چهره را نگاه دارید من به هیچ عنوان انکارش نمی کنم و شاید سراغ این موضوع هم بروم. الان مشغول چه کاری هستید و چه کارهای آماده دارید؟ مشغول کاری در حال حاضر نیستم ولی امسال یک فیلم در جشنواره دارم با عنوان «فرزند چهارم» به کارگردانی وحید موسائیان. یک فیلم هم به عنوان بازیگر مهمان باز یکرده ام که نمی دانم در جشنواره حضور خواهد داشت یا نه. ولی فکر می کنم ان شاالله ظرف سال آینده اکران خواهد شد. ان هم «روز رستاخیز» کار اقای احمدرضا درویش است. شنیده می شود بعضی از بازیگران این پروژه مشکلات و دل خوری های شدید از این کار دارند شما راضی بودید؟ من اصلا مشکلی نداشتم.برای اینکه همانطور که گفتم نقشم خیلی کوتاه بود و تجربه خیلی خوبی بود برای اینکه واقعا سینمای اقای درویش را دوست دارم و ایشان را تحسین می کنم. البته پروژه مردانه ای است یعنی نقش زنان در ان خیلی محدود و کوتاه است. ولی همان حضور کوتاه هم برای من مغتنم بود و خیلی راضی هستم. مهم ترین دغدغه مهتاب کرامتی این روزها چیست؟ در حال حاضر فکر میکنم چیزی که ذهن همه ما را که به عالم سینما وابسته هستیم مشغول می کند امنیت کاری است و اینکه سینما به کجا دارد می رود و چه اتفاقی قرار است بی افتد. همه ما احساس عدم امنیت می کنیم و احساس می کنیم که قرار است چه کار بکنیم چون کار ما همین است و کار دیگری نمی کنیم. من فکر می کنم همه ما حال مان بد می شود وقتی که می بینیم حال سینما بد است. شما کار دیگری هم به جز بازیگری و فعالیت در یونیسف انجام می دهید؟ من همیشه کار لباس را انجام می دادم و با یکی از دوستانم تولیدی لباس داشتم و با هم شریک بودیم. کار یونیسف را هم که داشتم و خب بازیگری. بعدها به خاطر اینکه دغدغه ام برای فعالیت در یونیسف بیشتر شد و بیشتر به آن پرداختم کار لباس را منتقی و متوقف کردم پس فقط شد سینما و یونیسف. اما فکر می کنم اگر قرار باشد این وضعیت فعلی سینما ادامه پیدا بکند همه ما باید برویم و یک شغل دیگر پیدا بکنیم برای اینکه به هر حال روزی ما از این راه است و اگر قرار باشد گار نکنیم من نمی دانم چه جوری قرار است زندگی بکنیم. چون کار می کنیم که پول مان را نمی دهند کار هم نمی کنیم که پولی در کار نیست. بیمه و بازنشستگی هم كه وجود ندارد. اما شنیده می شود ستاره هایی مثل شما دستمزدهای کلانی دارند و دغدغه امرار معاش ندارند و یک کار برای چند سال شان کافی است؟ از این خبرها نیست.

۰

دیدگاه تان را بنویسید

 

اخبار مرتبط سایر رسانه ها

    نیازمندیها

    تازه های سایت

    سایر رسانه ها