جنگ اقتصادی؛ پرسش عباس میرزا و دولت‌های توسعه گرا

کد خبر: 884879

وضعیت اقتصادی امروز ایران، علیرغم همۀ فشار‌های معیشتی که بر مردم ایران وارد ساخته، اما بیش از همه خودش را در کاهش ارزش پول ایران نشان می‌دهد. این کاهش ارزش پول، البته بیانی دیگر از تحقیر تمام تلاش‌های ایرانیان نیز هست. ایرانیِ مسلمان هرچقدر تلاش می‌کند، بازهم ارزش پولش از کشور‌های اروپایی، آسیای شرقی یا حتی کشور‌های عربی پایین‌تر است.

جنگ اقتصادی؛ پرسش عباس میرزا و دولت‌های توسعه گرا

صبح نو: وضعیت اقتصادی امروز ایران، علیرغم همۀ فشار‌های معیشتی که بر مردم ایران وارد ساخته، اما بیش از همه خودش را در کاهش ارزش پول ایران نشان می‌دهد. این کاهش ارزش پول، البته بیانی دیگر از تحقیر تمام تلاش‌های ایرانیان نیز هست. ایرانیِ مسلمان هرچقدر تلاش می‌کند، بازهم ارزش پولش از کشور‌های اروپایی، آسیای شرقی یا حتی کشور‌های عربی پایین‌تر است. به بیان دیگر، همانطور که مقام معظم رهبری در خرداد ۱۳۹۷ متذکر شده‌اند، «دشمن ما اتاق جنگ را برده است در وزارت خزانه‌داری؛ اتاق جنگ علیه ما به جای وزارت دفاع، وزارت خزانه‌داری آنهاست». اما جنگ‌هایی که ایرانیان مسلمان با دشمنان‌شان در دویست‌سال گذشته داشته‌اند، همگی زمانی به شکست انجامیده که نوعی تحقیر بر آن‌ها سایه افکنده و روحیۀ مقاومت و ایستادگی را در آن‌ها سست کرده است. اگر از این منظر به مسأله جنگ اقتصادی فعلی بنگریم، می‌توانیم آن‌را با اولین جنگ سرنوشت‌ساز ایرانیان مسلمان، پس از مواجهه با دنیای غرب مدرن مقایسه کنیم. در جنگ‌های ایران و روس، هرچند دشمن یک کشور غیر اروپایی بود، اما همانطور که عباس میرزا، ولیعهد قاجاری توضیح می‌دهد، اولاً روس‌ها، ازبک‌های اروپایی بودند و ثانیاً عامل پیروزی آن‌ها همان نزدیکی و بهره‌مندی‌شان از عنصر پیشرفت و ترقی اروپایی یعنی تکنولوژی مدرن بود که از نظر عباس‌میرزا، شکل وصورتِ بهتر و پیشرفته‌ترش، نزدِ فرانسوی‌ها یافت می‌شد. شاید به همین جهت است که عباس‌میرزا پرسش از دلیل عقب‌ماندگی و تحقیر ملت ایران در این برهه را از نمایندۀ ناپلئون، یعنی ژوبر می‌پرسد. از این جهت، تحقیر فعلی ما در جنگ اقتصادی که ناشی از کاهش و سقوط یکبارۀ ارزش پول‌مان است تا حدی شبیه تحقیر ملت ایران در عصر عباس میرزا در عرصۀ نظامی است و هر دو، پرسش از عقب‌ماندگیِ ایرانیان مسلمان و «پیشرفت و توسعۀ» ملل اروپایی است. از این‌رو گویا باید بازهم قدری دربارۀ پیشرفت و توسعه بیندیشیم.۲. از این منظر، وجه مشترکی که ما امروز با عباس میرزای قاجاری داریم، پرسش از عقب‌ماندگی خودمان و دلیل پیشرفت و توسعۀ انسان غربیِ مدرن است. پیشتر اشاره شد که عباس‌میرزا هرچند از ازبک‌های اروپایی شکست خورد، اما راز آن را در پیشرفت و سلحشوری فرانسوی‌ها جستجو می‌کرد و پاسخ حیرتش را نیز از آن‌ها می‌خواست: «آنچه توانایی است که شما را تا این اندازه از ما برتر ساخته است. دلایل پیشرفت شما و ضعف ثابت ما کدام است. شما هنر حکومت کردن، هنر پیروزی یافتن، هنر به کار انداختن، همه وسائل انسانی را می‌دانید، در صورتی که ما، گویی محکوم شده ایم که در لجنزار نادانی غوطه‌ور باشیم و به زور درباره آینده خود می‌اندیشیم. آیا قابلیت سکونت و باروری خاک وتوانگری مشرق زمین از اروپای شما کمتر است. شعاع‌های آفتاب، پیش از آنکه به شما برسد، نخست از روی کشور ما می‌گذرد آیا نسبت به شما نیکوکارتر از ماست؟ آیا، آفریدگار، نیکی دهش که بخشش‌های گوناگونی می‌کند، خواسته که به شما بیش از ما همراهی کند؟ من که چنین باور ندارم.‌ای بیگانه، به من بگو که چه باید بکنم، تا جان تازه‌ای به ایرانیان بدهم؟ ». با این حال اگر از استثنائاتی نظیر عباس میرزا و قائم‌مقام و امیرکبیر‌ها بگذریم، قاطبۀ دربار قاجار نه تنها به فکر دمیدن جان تازه‌ای به ایرانیان نبودند، بلکه با پذیرش این عقب‌ماندگی، سعی در بهره‌مندی «شخصی» از این اوضاع آشفته نمودند. بی‌جهت نیست که هم در اوضاع جنگ با روس‌ها و هم بعد‌ها در جریان اصلاحات امیرکبیر، جریان ظاهراً غالب و پیروز، جریان منفعت‌طلب شاهان قاجاری و درباریان منفعت طلب بودند و عباس‌میرزا و امیرکبیر و نظایر آنها، مقتول و محبوس و تبعید‌شده در این تاریخ‌اند. در چنین اوضاعی که عباس‌میرزا نگران اوضاع است یا امیرکبیر چنان در تکاپوی اصلاح امور است، عجیب‌ترین عشرت‌طلبی‌ها و خوش‌گذرانی‌های تاریخ ایران در دربار شاهی در قالب حرمسرا‌ها یا مسافرت‌های مفرحانۀ شاهنشاهی به اروپا یا مال‌اندوزی‌های «نجومی» یا ساختن املاک و تفرج‌گاه‌های شاهنشاهی «نجومی» رقَم می‌خورد و در مقابل، قحطی‌های عظیمی بر سر ملت و مردم بینوای ایرانی سرازیر می‌شود. اما از نکات جالب اینجاست که بزرگترین مخالفت‌ها با اصلاحات امیرکبیر یا حتی تلاش‌های عباس‌میرزا و امثال آن‌ها از ناحیۀ زدوبند‌هایی ظهور می‌کند که ماموران مخصوص کشور‌های اروپایی با درباریان منفعت‌طلب انجام می‌دهند. در واقع هرگونه اصلاحی در شرق یا کشور‌های مسلمان برای برقراری موازنۀ قدرت با تمدن غربی و خروج از حالت عقب‌ماندگی، با مخالفت و کارشکنی این نمایندگان و ماموران همراه است. البته با توضیح مختصری که از توسعه و ترقی ارائه گشت، می‌توان به یک چارچوب تحلیلی دست یافت. ۳. مسیر منازعۀ میان نیرو‌های اصلاح‌گرِ مسلمان ایرانی با نیرو‌های حامی توسعۀ سرمایه‌داری در عصر پهلوی نیز ادامه می‌یابد. پهلوی اول، همانطور که تحلیل ریچارد کاتم نشان می‌دهد، از ناسیونالیسم به‌عنوان موفقی موقت برای مدرنیزاسیون و تغییر ساختار ایران در راستای الگوی سرمایه‌داری بهره برد. در این دوره، حتی هرگونه نوسازی تکنیکی یا حتی اجتماعی، در جهت پیشبرد طرح فلسفۀ تاریخ بورژوازی و توسعه سرمایه‌داری است. امروزه کاملاً روشن است که حتی تاسیس راه‌آهن، نظام آموزش عالی و نظایر آن‌ها در این دوره، نه با هدف بهبود سطح زندگی مردم ایرانی مسلمان، بلکه در خدمت اهداف کشور‌های سرمایه‌داری و رقابت میان کشور‌های سرمایه‌داری مختلف از جمله انگلیس، پرتغال و فرانسه و آلمان و نظایر آن‌ها بوده است. در دورۀ پهلوی دوم نیز این ماجرا سرعت بیشتری می‌یابد. توسعۀ سرمایه‌داری در این دوره در قالب برنامه‌های انقلاب شاه و مردم در ۱۳۴۱ در دستور کار اجرایی نهاد‌های حکومت قرار می‌گیرد و هرگونه مخالفت با آن سرکوب می‌شود. البته بخشی از این مخالفت‌ها که توسط احزاب کمونیستی و چپ و از نظر محمدرضا شاه مرتجعین سرخ صورت می‌گیرد، در واقع صورت احیاء شدۀ منازعۀ هگلی‌های راست و چپ در آغاز شکل‌گیری توسعۀ سرمایه‌داری است. ۴. این مسیر اصلاح‌گرانه در ۱۳۴۰ توسط امام خمینی (ره) و شاگردانش پیگیری شد و منجر به پیروزی انقلاب اسلامی گردید. البته به موازات پیگیری این جریان نیز جریان حامی توسعۀ سرمایه‌داری باقدرت تمام شروع به فعالیت و مخالفت با نیرو‌های اصلاح‌گر نمود. محمدرضا پهلوی در راس این مخالفت‌ها، مخالفین اصلا‌ح‌گرِ مسلمان برنامه‌های توسعه سرمایه‌داری را مرتجعین سیاه نامید و در فاصلۀ ۱۳۴۰ تا ۱۳۵۷، انواع فشار‌ها و ترور‌ها را نسبت به آن‌ها روا داشت. با این حال با پیروزی انقلاب اسلامی، ما شاهد تحولی شگرفت در این خط مبارزاتی هستیم. به همین جهت است که در آرای مبارزین انقلاب اسلامی، به همان میزان که نقد و طرد توسعۀ سرمایه‌داری، مبارزه با امپریالیسم و استکبار جهانی مشاهده می‌شود، تمجید از اقدامات اصلاح‌گرانی نظیر سید‌جمال، امیرکبیر، شیخ‌فضل‌الله نوری و نظایر آن‌ها برجسته است. وقوع انقلاب اسلامی این خط مبارزاتی را وارد مرحلۀ جدیدی ساخت. پس از انقلاب، نهاد‌هایی نظیر سپاه پاسداران، بسیج سازندگی، بسیج مردمی و دانشگاهی، کمیته‌های انقلاب اسلامی همگی از دلِ انقلاب اسلامی و با عنایت شخص امام خمینی؟ ره؟ بیرون آمدند. یکی از مهمترین کارکرد‌های این نهادها، ارائۀ نظم جدید اقتصادی، سیاسی، فرهنگی و اجتماعی بود. با این حال برقراری این نظم، به معنای اخلال در نظم توسعۀ سرمایه‌داری نیز محسوب می‌شد. این تقابل پیوسته بعد از انقلاب، در جریان جنگ تحمیلی و سال‌های پس از آن، مخصوصاً بعد از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی، در جریان بوده است: تقابل میان نظم انقلابی-اسلامی و نظم توسعۀ سرمایه‌داری.۵. با این مقدمات که بحث از آن‌ها نیازمند تفصیل است، جنگ اقتصادی فعلی را نیز می‌توان در همین چارچوب تحلیل کرد. پس از جنگ تحمیلی و در دستور کار قرارگرفتنِ سازندگیِ اقتصادی، عمرانی و سیاسی کشور، پیوسته دو دستور کار در جمهوری اسلامی مدنظر قرار گرفته است: توسعه سرمایه دارانه عمرانی در مقابل جهاد سازندگی، توسعۀ سیاسی در مقابل بسیج سیاسی و اکنون توسعۀ سرمایه‌داری اقتصاد در مقابل اقتصاد مقاومتی. اما نکتۀ اساسی که در تمام این دوگانه‌ها و منازعات حاصل از آن، ما پیوسته از سوی حامیان توسعۀ سرمایه‌داری، نوعی برتری‌جویی غرب و تحقیر خودمان را مشاهده می‌کنیم. در تمام منازعاتی که پس از انقلاب شکل گرفته، حامیان توسعۀ سرمایه‌داری، چه در داخل کشور و چه در خارج از آن، پیوسته نوعی حس عقب‌ماندگی نسبت به کشور‌های غربی و تمدن مدرن را القا می‌کنند. به‌علاوه در این وضعیت، مهم‌ترین عامل عدم پیشرفت و دستیابی به خِرد و آزادی، یعنی همان شعار‌های فلسفۀ سیاسی هگلی‌های راست، همین نهاد‌های جهان‌سومی برآمده از انقلاب اسلامی هستند. البته اگر با تاریخ تحولات دویست‌سالۀ گذشته همراه باشیم، این وضعیت چندان بدیع نیست. با ظهور دولت‌های توسعه‌گرا، تقریباً همۀ شرایطی که در عصر عباس‌میرزا، امیرکبیر، شیخ‌فضل‌الله نوری و ... اتفاق افتاده است، کمابیش برای نیرو‌های انقلابی و نهاد‌های برآمده از انقلاب رخ می‌دهد. وضعیت تفرجِ نیرو‌های مخالف اصلاح‌گرانی نظیر عباس‌میرزا یا امیرکبیر یا شیخ‌فضل‌الله نوری و در عین حال، قطحی و بدبختی ملت ایران را پیشتر مورد اشاره قرار دادیم؛ اما در دورۀ پس از انقلاب، با ظهور دولت‌های حامی توسعۀ سرمایه‌داری، ما از یک سو شاهد افزایش تضاد طبقاتی، رواج حقوق‌ها و املاک نجومی و تکمیل پروژۀ توسعۀ سرمایه‌داری هستیم و از سوی دیگر، عمدتاً شاهدیم که نظریه‌پردازان توسعه، حملات متعددی را به عقلانیت اسلامی، نهاد‌های انقلابی، دولت‌های انقلابی گذشته و اساساً هرگونه اندیشۀ اصلاح‌گرانه‌ای رقم می‌زنند که قصد دارد با حفظ استقلال از سرمایه‌داریِ غربی، به احیاء اندیشه و تمدن اسلامی اقدام کند. تقریباً در تمام دولت‌های توسعه‌گرای بعد از انقلاب اسلامی، حداقل به میزانی که به سمتِ این الگو کشیده می‌شوند، شاهد ظهور نوعی تحقیر نیرو‌های انقلابی در حوزه‌های مختلف اقتصادی، سیاسی، هنری، فرهنگی، اجتماعی و حتی نظامی هستیم. این دو رویِ سکه، تقریباً بعد از جنگ تحمیلی، آنقدر تکرار شده‌اند که برای اکثر ما آشنا هستند. از یک سو ظهور یک دولت یا نیرو‌های حامی توسعۀ سرمایه‌داری و البته شیوع و رواج تضاد طبقاتی شدید میان اقشار مرفه و اقشار کم‌درآمد و از سوی دیگر تحقیر، در تنگنا قراردادن و به‌حاشیه راندن و حتی تعطیلی نهاد‌های مردمی، انقلابی و اسلامی که در تضاد با رویکرد‌های حامی توسعۀ سرمایه‌داری محسوب می‌شوند. از یک سو، ایدۀ واگذاری جنگ به ارتش مطرح می‌شود و از سوی دیگر نیرو‌های سپاه و بسیج در مضیقۀ تسلیحاتی قرار می‌گیرند. از یک سو باب سرمایه‌گذاری افسارگسیختۀ اقتصادی کشور‌های اروپایی باز شده و به تبع، تعدیل ساختاری نیرو‌های ایرانی و انقلابی آغاز می‌شود و از سوی دیگر، جهاد سازندگی به تدریج به تعطیلی می‌گراید. از سویی، توسعۀ سیاسی با تکیه بر دموکراسی غربی و جامعۀ مدنی «سکولار» مبنای کنش سیاسی قرار می‌گیرد و از آن‌سو، کمیته‌های انقلاب اسلامی و نهاد‌های مردمی مانند بسیج تعطیل یا تحدید می‌شوند. از یک سو مذاکره و برجام به‌عنوان تنها راه‌حل نجات اوضاع سیاسی و اقتصادی مطرح می‌شود و از آن‌سو کالای ایرانی، ویزای ایرانی، اقتصاد داخلی و تولید ملی تحدید و در تنگنا قرار می‌گیرد. از یک‌سو فرهنگ اشرافی با گزارۀ چرخیدن زندگی مردم ترویج می‌شود و ماحصل آن، واردات افسارگسیختۀ خودرو و پوشاک و خوراک و ... است و از آن سو، فعالیت‌های اقتصاد مقاومتی به سخره گرفته می‌شود و کارگر ایرانی بیکار می‌شود و قشر کم‌درآمد فقیرتر می‌شود و ارزش پول ایرانیِ مسلمان بیشتر و بیشتر کاهش می‌یابد. ایرانی مسلمان، تحقیر شده و در تنگنا قرار می‌گیرد، مقصر اصلی نیز نیرو‌های اعزامی به سوریه و عراق و حامیان آن‌ها معرفی می‌شوند و قدرت و ثروت در دست جریانی می‌افتد که ریشه‌اش تا درباریان قاجاری عصر فتحعلی شاه، میرزا آقاخان نوری، سردار اسعد و نظایر آن‌ها استمرار دارد.

۰

دیدگاه تان را بنویسید

 

اخبار مرتبط سایر رسانه ها

    Markets

    نیازمندیها

    تازه های سایت

    سایر رسانه ها