بازی پرخطر کودکان در میدان مولتی مدیا

کد خبر: 551985

درحال حاضر ما از عصر شکوفایی رسانه تلویزیون عبور کرده‌ایم و با پدیده چند رسانه‌ای یا مولتی مدیا مواجهیم که با یک کلیک قابل دسترسی است و اگر روزی برای بهره‌گیری از این رسانه نیاز به رایانه داشتیم، اکنون با گوشی‌های همراه، ابزار این دسترسی مهیاست، به گونه‌ای که مخاطبان کودک و نوجوان با خروج از نظام سلسله مراتبی پیشین، به صورت مستقیم به این عرصه عمومی وارد شده‌اند.

روزنامه ایران: درحال حاضر ما از عصر شکوفایی رسانه تلویزیون عبور کرده‌ایم و با پدیده چند رسانه‌ای یا مولتی مدیا مواجهیم که با یک کلیک قابل دسترسی است و اگر روزی برای بهره‌گیری از این رسانه نیاز به رایانه داشتیم، اکنون با گوشی‌های همراه، ابزار این دسترسی مهیاست، به گونه‌ای که مخاطبان کودک و نوجوان با خروج از نظام سلسله مراتبی پیشین، به صورت مستقیم به این عرصه عمومی وارد شده‌اند. بدیهی است در اینجا نمی‌خواهیم از موضع محافظه‌کاران اجتماعی، بازگشت به وضعیت گذشته را پیشنهاد کنیم یا اینکه سخن از کنترل کودکان و نوجوانان به میان آوریم، بلکه شناخت وضعیت موجود در اولویت این نوشتار است تا بتوان به تناسب شرایط، راه‌حل‌های عقلانی و کاربردی اتخاذ کرد، زیرا علاوه‌بر شکاف بین نسلی، کاهش رغبت کودکان و نوجوانان به مطالعه وکمبود اشتیاق آنها برای فعالیت‌های مدنی و اجتماعی، تأثیر مستقیمی بر فرآیند توسعه فرهنگی و اجتماعی خواهد داشت و نیروی کار آینده را بتدریج مستهلک خواهد کرد.تلاش این نوشتار آن است که با عبور از دوراهی اقتدارگرایی و وادادگی راه سومی را در مواجهه با مخاطبان کودک و نوجوان در این عرصه عمومی جست وجو کند.

نظریه پستمن در زوال دوران کودکی
تا دهه نود میلادی چنین تصور می‌شد که تلویزیون به عنوان یک رقیب قدرتمند مانع گرایش کودکان و نوجوانان به مطالعه می‌شود و اوقات فراغت آنها را به طورکامل پرمی‌کند.زمانی که نیل پستمن(1) در کتاب زوال دوران کودکی(2) از نقش رسانه تلویزیون در زوال کودکی سخن گفت، چنین تصور می‌شد که تلویزیون در رابطه‌ای یک طرفه، ذهن کودک را مورد هجوم قرار داده و به او اجازه نمی‌دهد خلاقانه با جهان پیرامونی خود برخورد کند و به او دغدغه‌های بزرگسالانه را تحمیل می‌کند و در این میان کودک یا نوجوان به عنوان مخاطب منفعل ناچار است از دنیای اختصاصی خود دست بکشد و بزرگ نشده با اقتضائات دوران بزرگسالی درگیر شود.پستمن ویژگی دوران کودکی را در عصر سنت کنترل بزرگسالان بر اخبار و مطالبی می‌دانست که قرار بود به کودکان ارائه شود. درحالی که رسانه تلویزیون این نظام کنترلی را تا حدود زیادی بر هم می‌زد و به کودکان این امکان را می‌داد که بدون واسطه بزرگسالان به جهان ناشناخته‌ها راه پیدا کنند.پستمن از قول رودلف آرنهایم نقل می‌کند: «تلویزیون قوای مغزی و ابزارهای تعقل را به خواب می‌فرستد. تماشا کردن چیزی نیست غیر از عقب راندن کلام و عبارت که به عنوان ابزارهای تفکر و تعقل ایفای نقش می‌کردند. در روزگارانی که تصاویر به صورت امواج قابل ارسال نبود، انسان‌ها ناچار بودند برای انتقال پیام خود به دیگری از زبان و کلام و جمله بهره بگیرند و همین امر موجب تکامل روح و روان و ابزارهای دِماغی آنها بود.»(3)
کارکرد مثبت تلویزیون از نگاه مک لوهان
مارشال مک لوهان (4) نه تنها نگاه بدبینانه پستمن را ندارد، بلکه بر این باور است که تلویزیون در زبان آموزی کودکان نقش مؤثری را بازی کرده است، همچنان که باعث شده لهجه‌های فراموش شده و زبان‌های منسوخ دوباره زنده شوند و مخاطب خارج از زبان رسمی، تجربه‌های متفاوت داشته باشد. مک لوهان معتقد است که قبل از تلویزیون بعضی از بچه‌ها برای خواندن متن دارای مشکلاتی هستند، اما پس از پاگرفتن این رسانه، محققان متوجه شدند بچه‌ها نحوه درک جدیدی را به کار می‌گیرند که کاملاً با نوع قبلی آن متفاوت است.(5)
تغییر نگاه به هیولای یک چشم
نظریه پستمن ابتدا برای برخی از محققان جذابیت داشت تا آنجا که تلویزیون را هیولای یک چشم لقب دادند. بری گونتر و جیل مک آلر(6) از این جمله بودند، اما بعد از مطالعات میدانی به این نتیجه رسیدند که ارزیابی‌های گذشته آنها بسیار بدبینانه بوده و نقش تلویزیون در آموزش و پرورش کودکان و نوجوانان می‌تواند مثبت باشد. آنها در ارزیابی نهایی‌شان قضاوت ژورنالیستی در مورد نقش تلویزیون را صحیح نمی‌دانند و می‌گویند: «روزنامه‌ها مرتب از داستان‌هایی حکایت می‌کنند که به دلیل وجود تصاویر تلویزیونی ازخشونت و سکس، میگساری، مصرف مواد مخدر و... تأثیری منفی بر کودکان گذاشته‌اند و کودکان و نوجوانان را به خشونت بیشتر و استفاده از نوشابه‌های الکلی در سنین پایین، بدزبانی و وفق دادن خود با دیدگاه‌های جنسی و نژادی، تشویق می‌کند. اما تلویزیون درعین حال می‌تواند کودکان را با علومی آشنا کند و آنها را از مزایای دیگری بهره‌مند سازد که از طریق هیچ منبع دیگری امکان‌پذیر نیست. تلویزیون درشکل تبادلی‌تر خود می‌تواند این توانایی را داشته باشد که به کودکان کمک کند تا مهارت‌های فکری خود را پرورش دهند.»(7)
مخاطبان کودک ونوجوان در برابر پدیده چند رسانه‌ای
در کاربردی‌ترین تعریف، استفاده از رسانه‌های مختلف مانند متن، طراحی، گرافیک، عکس، صدا، ویدئو، انیمیشن و... در کنار یکدیگر جهت انتقال بهتر پیام را «چندرسانه‌ای» یا مولتی مدیا(8) می‌گویند.در واقع پدیده چند رسانه‌ای در مقایسه با رسانه‌هایی که تنها متکی به متن یا تصویر یا صدا هستند، ترکیبی از چند رسانه را به مخاطب ارائه می‌دهد. پدیده چند رسانه‌ای محصول تکامل رایانه است که حالا در سخت‌افزارهایی چون گوشی همراه نیز به کار گرفته شده است.در چندرسانه‌ای‌ها، دیگر نمی‌توان از مخاطب منفعل سخن گفت یا نمی‌توان از اسارت او در برابر تصاویر حرفی به میان آورد، زیرا او تنها در برابر تصویر قرار ندارد و می‌تواند به هرگوشه کناری که علاقه‌مند است، سر بزند. این وضعیت را اگر بتوان دموکراسی رسانه‌ای نامید، کودک و نوجوان را در وضعیتی قرار می‌دهد که خیلی زودتر از سن قانونی، قدرت انتخاب خود را اعمال کند، بی‌آنکه نیازی به تأیید صلاحیت خود از سوی مراجع قانونی داشته باشد.
عمومیت فراسوی نهادهای حکومتی
تامپسون(9) در تحلیل نسبت رسانه‌ها و دوران مدرنیته می‌گوید: «تحول رسانه‌های ارتباطی نوع جدیدی از عمومیت آفریده که بسیار متفاوت با مفهوم سنتی زندگی عمومی است. این نوع جدید عمومیت رسانه‌ای نیازی به مکان مشترک ندارد، بلکه هرکس در همان جا که هست، در دسترس و رؤیت‌پذیر است.»(10) تامپسون با توجه به این تحول براین باور است که بواسطه وجود رسانه‌های جدید، اشکالی از زندگی عمومی به وجود آمده که در فراسوی نهادهای حکومتی قرار دارد و انسان‌ها بدون نیاز به نهاد دولت، با یکدیگر تعامل دارند. تامپسون می‌گوید: «با شکل‌گیری حکومت مدرن، اصطلاح «عمومی» به طور فزاینده‌ای برای اشاره به فعالیت مربوط به حکومت به کار رفت، حال آنکه اصطلاح «خصوصی» به حیطه فعالیت اختصاصی و روابط شخصی باز می‌گشت. این معنای دوگانه عمومی-خصوصی تأثیری عمیق بر شیوه‌های تفهیم زندگی عمومی و سیاست داشته است.»(11)
تامپسون، با اشاره به نقش جهانی رسانه‌ها، حوزه عمومی را دستخوش تغییرات بزرگی می‌داند که در آن حکومت‌ها نقش کلاسیک و سنتی خود را تا حدود زیادی از دست داده‌اند. او با اشاره به این پدیده جهانی می‌گوید: «امروز بازیگران اصلی صحنه صنایع رسانه‌ها، سازمان‌های اقتصادی فراملیتی هستند و محصولات رسانه‌ای در فراسوی مرزهای حکومت ملت محور، به گردش درآمده‌اند. فضای نهادی رسانه‌ها به شکل فزاینده‌ای خصوصیت فراملیتی یافته‌اند.»شرایطی که تامپسون به آن اشاره می‌کند، تمامی گروه‌های سنی ازجمله کودکان و نوجوانان را تحت تأثیر خود قرار داده است. کودک و نوجوان دهه نود خورشیدی این مجال را پیدا کرده که به کمک پدیده چند رسانه‌ای و فراسوی نهادهای حکومتی، به عرصه عمومی راه پیدا کند و خواه ناخواه در چرخه دادوستد فرهنگی جهان قرار گیرد. این شرایط در وهله نخست، روایت سنتی از ارزش‌های ملی و بومی را در اندیشه کودک و نوجوان به چالش کشیده و به همین دلیل به دشواری می‌توان مخاطب کنونی را با انگاره‌های ایدئولوژیک و ارزش مدارانه به ماندن در حیطه ارزش‌های ملی فراخواند، زیرا اگر کودک و نوجوان احساس کند که تن دادن به یک انگاره فراملیتی و جهانی، به حال او سودمند است، به این خواسته تن خواهد داد. او اکنون عضوی از یک حوزه عمومی متفاوت است که شکل‌گیری آن نیازی به مکان خاص ندارد.یورگن هابرماس نیز به تعارض بین این دوگرایش تصریح می‌کند و آگاهی عمومی را فراتر از مرزهای سیاسی و جغرافیایی تعریف می‌کند و آن را تعارض میان دو گرایش می‌بیند. یکی گرایش به ارزش‌های جهانی مانند آزادی و دموکراسی و دیگری گرایش به ارزش‌های بومی که مبتنی بر تفکیک ملت‌ها و دولت‌ها از یکدیگر است.(12) از این‌رو بدیهی به نظر می‌رسد که هویت کودک و نوجوان نیز میان دو گرایش ملی و جهانی به چالش کشیده شود، بدون آنکه نهادهای حکومتی بتوانند با تمهیدات سنتی به چاره‌جویی بپردازند.
با شکل‌گیری عرصه عمومی رسانه‌ای، آن چیزی که می‌تواند مخاطب کودک و نوجوان را به سوی خود جذب کند، ارائه برنامه‌های اثباتی است به گونه‌ای که مخاطب را قانع کند که در چرخه دادوستدی سودمند قرار گرفته است. تجربه‌ها نشان داده، پافشاری بر سنت به صرف اینکه ارزش محسوب می‌شود، نمی‌تواند مخاطب را وادار به همسویی حتی با خانواده کند، چه رسد به نهادهای اجتماعی و حکومتی که فاقد پیوندهای عاطفی لازم با مخاطب هستند.
نقش تعیین‌کننده نظام آموزش و پرورش
تصویر سنتی از آموزش و پرورش، آن را به عنوان نهادی حکومتی توصیف می‌کند که در چارچوب قوانین و مصالح نظام موجود، دانش‌آموزان را تربیت می‌کند. این تعریف افلاطونی حتی تا دو دهه پیش کارآمدی داشته، اما درشرایط کنونی که عرصه عمومی متأثر از پدیده چندرسانه‌ای تغییرکرده، فاقد کارآیی لازم است. زیرا در همان حال که دانش‌آموز به صورت فیزیکی در مدرسه و تحت قوانین آن قرار دارد، به کمک گوشی همراه، تبلت یا لپ‌تاپ خود خارج از این محدوده و در عرصه عمومی دیگری سیر می‌کند. البته برخی به صورت ساده انگارانه تصور می‌کنند با منع ورود وسایل ارتباطی به محیط آموزشی، می‌توان کودک یا نوجوان را مقید و محدود به مکان و زمان خاص کرد. درحالی که حتی زمانی که این وسایل در دسترس کودکان و نوجوانان نیست، ذهنیت سیال آنها همچنان در فضاهای چند رسانه‌ای سیر می‌کند و از اصلی‌ترین موضوعات مورد گفت‌و‌گوی آنها با همسالان است.
از طرف دیگر کتابخانه‌های غیرفعال مدارس (البته اگر داشته باشند) که روزآوری کتاب‌ها در آنها بندرت انجام می‌شود، جدی نگرفتن فعالیت‌های فرهنگی و هنری و ورزشی و متمرکز شدن بر حفظ دروس که اصلی‌ترین خروجی آن قبولی درکنکور است، این کفه را بیش از پیش به سود پدیده مولتی مدیا سنگین کرده است. به عبارت دیگر تمام فعالیت‌های فکری و عملی جذابی که می‌تواند به تعادل مخاطب در مواجهه با پدیده چندرسانه‌ای کمک کند، در حاشیه قرار گرفته است تا مخاطب در گریز از برنامه‌های سنگین درسی، به ناچار به گوشی همراه یا تبلت و رایانه خود پناه ببرد.
شکست راه حل‌های اقتدارگرایانه
واقعیت ماجرا این است که آرزوی محافظه‌کاران اجتماعی برای بازگشت فضاهای سنتی که درآن کودک و نوجوان، مرجعیت والدین، مربیان و نهادهای حکومتی را بی‌چون و چرا می‌پذیرفتند، به حقیقت نمی‌پیوندد و تلاش برای محقق کردن انگاره‌های افلاطونی در نظارت مقتدرانه بر کودک و نوجوان راه به جایی نمی‌برد. اما درمقابل نیز نمی‌توان از این وضعیت، گریزناپذیر بودن وادادگی و انفعال را استنتاج کرد با این تصور که بدون دخالت تجربه‌های بزرگترها، کودکان و نوجوانان به تنهایی راه خود را پیدا کنند.بدیهی است اعمال این تجربه‌ها نمی‌تواند از جنسی اقتدارگرایانه باشد، چون همان طور که گفته شد عرصه عمومی ناشی از پدیده چند رسانه‌ای، فراسوی نهادهای حکومتی تشکیل می‌شود و حتی با دقیق‌ترین نظارت‌های پلیسی و امنیتی نیز نمی‌توان از کنترل پادگانی مخاطبان سخنی به میان آورد. زیرا در این عرصه، می‌توان از زبان نشانه‌ها، تصویرها، صداها و حتی مطالب خنثی (نسبت به مسائل سیاسی) عمیق‌ترین کنش‌های سیاسی و اجتماعی را طراحی کرد، به گونه‌ای که اداره‌کنندگان جامعه وحکومت حیران شوند که چگونه تعداد کثیری از کودکان و نوجوانان، کنش‌های هماهنگ را به نمایش می‌گذارند، بی‌آنکه خبری از سنترالیسم و مرکزیت‌گرایی حزبی باشد. البته می‌توان با اقتدار پلیسی راه را بر برخی کنش‌های برخاسته از عرصه عمومی مولتی مدیاها بست، اما جریان پرقدرت آن شبیه به سیلابی است که سدهای پیش روی خودش را می‌شکند و راه خود را باز می‌کند. آنها می‌توانند به ناگهان سر از یک پارک، خیابان، مرکز خرید یا هرجای دیگری درآورند. لباس‌های متمایز بپوشند، از فرهنگ زبانی متفاوتی بهره جویند و با آرایشی آوانگارد، تمهیدات محافظه کارانه را به سخره بگیرند و آخرسر هم زمانی که در منگنه فشارها قرار می‌گیرند، مرزهای ملی را پشت سر بگذارند و دست به مهاجرت بزنند. و شاید محافظه‌کاران اجتماعی هم در وهله نخست، خوشحال شوند که از این گروه عصیانگر، رهایی پیدا کرده و به سبک افلاطون، آرمان شهر را پاکسازی کرده‌اند، اما همچنان که گفته شد، این عرصه عمومی به دلیل آنکه فراسوی حکومت‌ها تشکیل می‌شود، با خروج افراد از مرزهای جغرافیایی و ملی نیز همچنان از اثرگذاری برخوردار است و عقبه اجتماعی خود را تغذیه می‌کند.
نکته مهم‌تر این است که جذابیت‌های انکار‌ناپذیر عرصه عمومی برخاسته از پدیده چند رسانه‌ای در حامیان اجتماعی محافظه‌کاران نیز نفوذ و به تعبیری از میان آنها یارگیری می‌کند. گلایه‌هایی که متولیان شهرهای مذهبی از رواج فرهنگ به تعبیر آنها بیگانه می‌کنند، حاکی از آن است که دژهای عقیدتی نیز متأثر از این عرصه عمومی هستند. بنابراین حتی اگر فرض کنیم کودک و نوجوان در فضاهایی سنتی مورد مراقبت قرار بگیرند، در همان فرهنگ سنتی نیز نمادهایی بازتولید خواهند شد که بواقع بازتولید همین عرصه عمومی رسانه‌ای هستند. پدیده‌ای که در طول سال‌های گذشته عزاداری‌های محرم را بشدت از آیین‌های کارناوالی متأثر کرد؛ و بویژه کودکان و نوجوانان را به تبعیت از خود فرا خواند، گویای همین واقعیت است.
جست وجوی راه سوم
همان طور که پیش‌تر گفته شد، میان شیوه‌های اقتدارگرایانه و وادادگی منفعلانه راه سومی را باید جست وجو کرد که در وهله نخست مستلزم شناخت عرصه عمومی چند رسانه‌ای و پیروی از قواعد آن است. در نگاه کودک و نوجوان دهه نود خورشیدی، پدرومادر یا مربی و آموزگاری که نسبت به پدیده چندرسانه‌ای آشنایی لازم را نداشته باشند، فاقد صلاحیت شناخته می‌شوند. درعین حال تن دادن به فرهنگ عرصه عمومی چند رسانه‌ای به معنای تغییر فرهنگ گفتاری و نوشتاری ماست. زیرا در این عرصه، نوشتارهای طولانی کمتر خوانده می‌شوند و زبان پند و اندرز فاقد کارآیی است.
در این عرصه عمومی، جایگاه یک مرد کهنسال با کودک نوپا، به دشواری قابل تمیز است و متوسل شدن به نظام ریش سفیدی و سلسله مراتب اجتماعی و طبقاتی، افراد را بسرعت منزوی می‌کند. آنها باید بیاموزند که درگستره‌ای غیرقابل مقایسه با یک فامیل، سازمان و بالاتر از آنها عرصه ملی قرار دارند، بنابراین از آتوریته اجتماعی خود به دشواری می‌توانند برای مجاب کردن مخاطبان خود بهره بگیرند؛ و همان طور که در صندوق‌های رأی، موقعیت و منزلت صاحبان آرا دیده نمی‌شود، در این عرصه نیز افراد جایگاه برابری را دست کم برای خود احساس می‌کنند. پیامد احترام گذاشتن به دموکراسی رسانه‌ای، تعامل محترمانه و تبادل نظر بدون تحکم و اصرار ورزیدن بر مواضع است.تجربه‌ها نشان می‌دهند که کودک و نوجوان این دادوستد برابر را می‌پسندند و از اینکه فقط مصرف‌کننده نیستند لذت می‌برند و احساس هویت می‌کنند. آنها در قبال پیامی که دریافت می‌کنند، حق خود می‌بینند پیام مورد علاقه خود را ارسال کنند. از این‌رو خلاف تربیت افلاطونی که مبتنی بر کنترل کودک و نوجوان است، در عرصه عمومی چندرسانه‌ای، پذیرش هویت و همراهی با کودک و نوجوان دارای کارآمدی و تأثیرگذاری بر مخاطب است. در این فضا، نقد و بررسی به جای تنبیه و مؤاخذه می‌نشیند و چنان نیست که فقط بزرگترها منبع صلاح باشند و کوچکترها منبع خطا، بلکه بزرگترها در هر سیستمی نیز می‌پذیرند که امکان اشتباه و خطا دارند، در غیر این صورت مخاطبان از آنها فاصله می‌گیرند. به عبارت ساده‌تر برای ورود به عرصه عمومی چندرسانه‌ای و همراهی با مخاطبان کودک و نوجوان، دست شستن از مفهوم اقتدار سنتی شرط لازم است، اما برای اتخاذ مواضع تأثیرگذار بر مخاطبان، فراگیری تکنیک‌ها، عبور از کلیشه‌ها و یافتن راه‌های جذاب و متناسب با شرایط نقشی تعیین‌کننده دارد.
منابع و پی نوشت‌ها:

1- نیل پستمن «Neil postman» جامعه‌شناس و پژوهشگر امریکایی در مسائل ارتباط جمعی از جمله نظریه‌پردازانی است که با بدبینی به تکنولوژی‌های ارتباط جمعی نگاه می‌کند و به کارگیری آنها را بدون اخلاق، برای مخاطبان بویژه کودکان و نوجوانان خطرناک می‌داند. 2- رک زوال دوران کودکی، پستمن نیل، مترجم طباطبایی صادق، انتشارات روزنامه اطلاعات، چاپ اول 1378 3- همان منبع، ص 143 4- هربرت مارشال مک لوهان « Marshall McLuhan Herbert» استاد مرکز مطالعات رسانه‌ای تورنتو و مطرح‌کننده مفهوم «دهکده جهانی» و جمله معروف «رسانه خود پیام است» بود. 5- رک برای درک رسانه‌ها، مک لوهان- هربرت، مترجم آذری- سعید، مرکز تحقیقات، مطالعات و سنجش برنامه‌های صدا وسیما، چاپ اول 1377 6- بری گونتر «Gunter, Barrie» استاد روزنامه‌نگاری دانشگاه شفیلد انگلستان و جیل مکآلر «Mcaleer,Jill» 7- رک کودک و تلویزیون، گونتر و مک آلر، مترجم فتی-نصرت، ص 293، انتشارات سروش، چاپ اول 1380 8- رک چندرسانه‌ای دیجیتال، تری مایکل سویج. کارلا ای وگل، مترجمان فراهی-احمد و مولاناپور-رامین، انتشارات آتی نگر، چاپ اول 1391 9- جان بروکشر تامپسون «Thompson,John Brookshir» استاد جامعه‌شناسی در دانشگاه کمبریج، نویسنده کتاب رسانه‌ها و مدرنیته The media and modernity 10- رک رسانه‌ها و مدرنیته، تامپسون-جان، مترجم اوحدی-مسعود، ص288، انتشارات سروش، چاپ اول1380 11- همان منبع، ص 291 12- رک یورگن هابرماس-نقد درعرصه عمومی، هولاپ-رابرت، مترجم بشیریه-حسین، نشرنی، چاپ اول 1375

۰

دیدگاه تان را بنویسید

 

اخبار مرتبط سایر رسانه ها

    نیازمندیها

    تازه های سایت

    سایر رسانه ها