چشمان منتظری که دور نیستند

کد خبر: 162271

یک سالی گذشته از زمانی که عکس‌هایی از آسایشگاه فرخنده روی سایت‌های اینترنتی قرار گرفت.آسایشگاه فرخنده در نزدیکی‌های میدان آزادی واقع شده است، می‌دانی که جز بزرگ‌ترین میادین تهران به حساب می‌آید.

چشمان منتظری که دور نیستند

سرویس اجتماعی «فردا»،شادی کابیانی؛ یک سالی گذشته از زمانی که عکس‌هایی از آسایشگاه فرخنده روی سایت‌های اینترنتی قرار گرفت. تصاویری تکان دهنده که تازه بعد از رسانه‌ای شدن توجه مسئولان را به آین‌اسایشگاه جلب کرد. حال بعد از گذشت یک سال نگاهی دوباره به این‌آسایشگاه و ساکنانش داریم. حدود ساعت ۲ بعداز ظهر بود که رسیدیم. راه پرپیچ و خمی نبود و تابلوی نارنجی رنگ ابتدای خیابان ما را خیلی زود به آنجا رساند. صحنه یک: به گزارش خبرنگار اجتماعی فردا: بعد از طی حدود ۱۰۰ متر به خانمی رسیدم که ازقضا همسایه این آسایشگاه هم بود. به گرمی سلام ما را پاسخ گفت. پرسیدم: می‌شود به راحتی سری به این آسایشگاه زد بله چرا نه؛ اگر مرد نگهبان باشد حتما می‌گذارد. زن همسایه گفت. پرسیدم آیا وضع این آساشگاه بهتر شده است؟ گفت: از چه زمانی؟ گفتم: چند وقت پیش عکس‌هایی از این آسایشگاه به بیرون رفت که بسیار دلخراش بود و وضعیت اسفناکی را نشان می‌داد. زن همسایه گفت: نه فکر نمی‌کنم. بهتر نشده است . گفت: چرا این سوال‌ها را می‌پرسید. گفتم: می‌خواهم در مورد این بچه‌ها بدانم تا یک گزارش بنویسم. گفت: این طفل‌های معصوم‌‌ همان طوری هستند، که بودند و هنوز هم صدای آن‌ها ما را خیلی شب‌ها اذیت می‌کند. این آسایشگاه در یک مکان مسکونی قرار گرفت است. او همچنان که پاسخگوی سوالاتمان بود تا نزدیک در آسایشگاه همراهیمان کرد تا ببیند نگهبان آسایشگاه می‌گذارد ما برویم داخل یانه؟! زنگ در را زدم و در بدون اینکه کسی بپرسد کیست؟ باز شد. از زن هماسیه خداحافظی کرده و وارد می‌شویم. صحنه دوم: ورود به حیاط آشنایی با مدیر آسایشگاه مدتی پیش عکس‌هایی از یک آسایشگاه نگهداری کودکان کم توان ذهنی به نام «فرخنده» منتشر شد که گویای وضعیت نابهنجار بچه‌هایی را نشان می‌داد که زندگی را به سختی سپری می‌کردند. آسایشگاه فرخنده در نزدیکی‌های میدان آزادی واقع شده است، می‌دانی که جز بزرگ‌ترین میادین تهران به حساب می‌آید. با باز شدن در حیاط ما به داخل می‌رویم. روبه روی ما دری بود که با توری محصور شده بود و زنی که لباس سفیدی به تن داشت نظاره گر ما بود تا به او برسیم به ظاهر این در محل آمد و شد به مطبخ خانه آسایشگاه بود. از او پرسیدم مدیر آسایشگاه را کجامی توانم ببینم و او در سمت چپ و دفترمدیریت را نشان داد. فضا ساکت ولی حزن انگیز بود. مدیر آسایشگاه خانم سالاری بود. خودم را معرفی کردم و از او خواستم که اجازه دهد از بچه‌ها و آسایشگاه بازدید کنم به گرمی پذیرفت و همراه ما شد تا از پله‌ها بالا برویم و از بچه‌هایی دیدن کنم که دنیایی بسیار کوچک دارند. خانم سالاری گفت: در حال حاضر این مرکز ۲۸۶ کودک زیر ۱۴ سال را تحت پوشش دارد و تمامی امکانات لازم را برای این کودکان فراهم کرده است. فضای آسایشگاه آرام بود. دلیل این آرامش را پرسیدم؟ گفت: حالا ساعت خواب بچه هاست. هر طبقه آسایشگاه حدود ۶ تا ۷ اتاق داشت که درون هرکدام حدود ۱۰ تخت قرار داشت که کودکان را با درصد‌های مختلف بیش فعالی و بدون در نظر گرفتن سن در خود جای داده بود. تمیزی در و دیوار و کف سالن نشان از رنگ کاری تازه می‌داد. بچه‌ها تمیز و لباس‌های مناسب برتن داشتند. از مدیر آسایشگاه پرسیدم به نظر می‌آید که از لحاظ محیطی وضعیت مرکز بهتر شده است. گفت قبلا هم خوب بود و آن زمان که این عکس‌ها منتشر شد ما در حال جابه جایی و بهینه سازی مرکز بودیم. به خاطر پخش شدن آن عکس‌ها ما خیلی اذیت شدیم چرا که طبق قانون کسی اجازه عکاسی از مراکز بهزیستی را ندارد و ما متوجه عکسبرداری نشده بودیم. از بچه‌ها می‌پرسم و اینکه شرایط نگهداری و پذیرش در این مرکز به چه صورت است؟ او گفت: بیشتر بچه‌هایی که در این مرکز نگهداری می‌شوندپدر و مادر ندارند و آنهایی هم که دارند روز‌های سه شنبه پدر ومادرشان برای ملاقات آن‌ها می‌آیند. برای نگهداری این بچه‌ها هم هیچ هزینه‌ای دریافت نمی‌شود. در این همگام صدای گریه کودکی بلندشد و سالاری با ملایمت به سمت او رفت و علت گریه‌اش را جویا شد؟ و در این حال رو به من یادآور شد: این بچه‌ها عادت به دیدار کسی ندارند و وقتی غریبه‌ای را می‌بینند، گریه می‌کنند. صورت بچه‌ها آن قدر معصوم بود که طاقت نگاه کردن به چشم‌هایشان را نداشتم و فقط برای ارتباط پیدا کردن به سختی توانستم دست‌های کوچک و گا‌ها پاهای کوچک آن‌ها را لمس کنم. پارچه‌های باریکی که ظاهرا نقش طناب را بازی می‌کردند از بالای تخت بچه‌ها آویخته بود. ظاهرا دست و پا بستن بچه‌ها در این مرکز باز هم ادامه دارد. خانم سالاری مارا تنها می‌گذارد و ما با خانم ابراهیمی که سوپروایزر این مرکز است به طبقه بالا می‌رویم. از او دلیل وجود این پارچه‌ها را می‌پرسم و او می‌گوید: درصد بیش فعالی این بچه‌ها بالاست و زمانی کنترل آن‌ها از دست خارج می‌شود و برای آنکه بچه‌ها به خودشان و دیگر بچه‌ها آسیب نرسانند مجبور به بستن پای آن‌ها هستیم. بعضی از بچه‌ها به محض اینکه از تخت پایین می‌آیند، شروع به اذیت و آزاد کودکان دیگر می‌کنند. بعضی از این بچه‌ها پتوی خود را می‌خورند و بعضی دیگر از آن‌ها به صورت خود چنگ می‌زنند. او گفت: حتی بعضی از این بچه‌ها اجازه نمی‌دهند هیچ لباسی حتی پوشک بر تن داشته باشند. او گفت: غذا دادن به این کودکان معلول که مشکل بلع دارند به سختی انجام می‌گیرد لذا نیازمند تغذیه با حجم کم و دفعات متعدد هستند. کاری که باید همراه با صبر و حوصله فراوان باشد. از او پرسیدم: مثل اینکه صدای بچه‌ها همسایه‌ها را آزار می‌دهد. علت این صدا‌ها چیست؟ او گفت: بیماری «هیپراکتیویتی» دلیل اصلی این جیغ و داد‌ها است. از دخل و خرج و مراقبت و هزینه بچه‌ها می‌پرسم او هم تایید می‌کند که از والدین این بچه‌ها هیچ پولی دریافت نمی‌شود چراکه بعضی از خانواده‌ها از لحاظ مالی وضعیت مناسبی ندارند و او تاکید می‌کند که خانم سالاری برای این آسایشگاه بسیار زحمت می‌کشد و ما هم منکر این زحمت نمی‌شویم. از او می‌پرسم کودکان تا چه زمانی در این مرکز نگهداری می‌شوند و آیا بهزستی به این مرکز رسیدگی می‌کند. او گفت: این مرکز کودکان را تا سن ۱۴ سالگی نگهداری می‌کند و بچه‌ها بعد از بزرگ شدن به مراکز دیگر سپرده می‌شوند. وی ادامه داد: بعد از پخش شدن آن عکس‌ها بهزیستی رسیدگی خود را به این مرکز بیشتر کرده است. در آرامش و سکوت ظهر یک پنجشنبه تابستانی چه کسی فکر می‌کند در یکی از همین خیابان‌های شلوغ میدان آزادی آسایشگاهی وجود دارد که هرچند از لحاظ محیطی کمی به وضعیت مناسب رسیده‌اند ولی همچنان منتظر نگاه‌های مهربان هستند.

۰

دیدگاه تان را بنویسید

 

اخبار مرتبط سایر رسانه ها

    نیازمندیها

    تازه های سایت

    سایر رسانه ها