ماجراي يك گمراهي اطلاعاتي

کد خبر: 121413

محمد ايماني

کیهان: 3 ماه از صدور چهارمين قطعنامه تحريمي عليه ايران در شوراي امنيت گذشت. نمايندگان آمريكا انگليس و فرانسه در جمع بندي اين 3 ماه اعلام كردند ايران تحريم ها را دور زده و اعضاي سازمان ملل نيز اهتمام چنداني به اين موضوع ندارند. چند روز ديگر (اول اكتبر) هم سالگرد مذاكرات گروه وين با ايران در ژنو است كه به خاطر بدقلقي هاي طرف غربي و زياده خواهي آنها به سرانجامي نرسيد. آمريكا چند ماه پيش به جاي استقبال از بيانيه سه جانبه تهران ترجيح داد قطعنامه اي متضمن تهديد و ارعاب و تحريم از سوي شوراي امنيت صادر شود و به جاي تأمين سوخت مورد نياز را آكتور تهران، بسته تنك مايه تحريم را روي ميز بگذارد. ايران يك سال پس ازمذاكرات اكتبر 2009 و 3 ماه و نيم پس از صدور قطعنامه 1929، به جاي 1200 كيلوگرم اورانيوم، بيش از 2800 كيلوگرم اورانيوم 5/3 درصد غني سازي شده در اختيار دارد و اگر 120 كيلوگرم اورانيوم 20 درصدي مورد نياز را از او دريغ كرده اند، اكنون در حال غني سازي 20 درصدي براي تامين نيازهاي خود است و 25 كيلوگرم از اين اورانيوم را توليد كرده است. چهارشنبه گذشته وقتي نمايندگان گروه از معنا تهي شده 1+5 خواستند دور هم بنشينند و نتايج قطعنامه 1929 را بررسي كنند، پيشاپيش سوزان رايس نماينده آمريكا در سازمان ملل اعلام كرد «نبايد انتظار زيادي از اين نشست داشته باشيم» و ايلان برمن نايب رئيس شوراي سياست خارجي آمريكا، تصوير شفاف تري به ارزيابي دولت آمريكا از روند پروژه تحريم داد آنجا كه گفت «فعلا مسير تحريم ها يك روند شكست خورده است و احتمال ناچيزي براي وقوع تغيير وجود دارد.» همزمان استيون چو وزير انرژي آمريكا معتقد بود «شرايط از مذاكرات اكتبر سال گذشته تغيير كرده» و معاون وي- دانيل پونمن- توضيح مي داد «مذاكرات هسته اي با ايران بايد در حد وسيع تري صورت بگيرد. شرايط نسبت به سال گذشته كه بحث تبادل سوخت با ايران مطرح شد تغيير كرده و ايران مشغول غني سازي در سطوح بالاتر است. ديگر نمي توان فقط به گفت وگو درباره مبادله سوخت بسنده كرد». اكنون جرج فريدمن مدير مؤسسه پژوهش هاي اطلاعاتي و امنيتي استراتفور مي گويد «هدف تهديد و فشار، مرعوب ساختن ايران بود اما طرح هاي حمله و تحريم قبلا شكست خورده اند... ما قبلا چندين بار اين تجربه را داشته ايم كه اسرائيل نقش يك سگ هار و ديوانه را بازي مي كند كه يك آمريكاي هوشيار مهارش مي كند و در عين حال مصرانه از ايران مي خواهد براي جلوگيري از جنگ سازش كند. ما از اين بازي چند باره كه قبلا هم داشته ايم هيچ نتيجه اي نگرفته ايم». در پايان انبوه اين جمع بندي ها آقاي اوباما مجبور است بگويد درهاي ديپلماسي به روي ايران گشوده است! ديوار كشيدن در برابر ديپلماسي با خشت تحريم و سپس گشوده خواندن باب آن؟! سياست سازان دولت آمريكا در كدام دستگاه فكري محاسبه مي كنند كه با چيدن ديوار تحريم، كار را بر خويش سخت مي كنند؟ آيا حكايت آنها حكايت همان نابغه اي است كه وسط خيابان ديواركشيده و چراغ چشمك زن هشدار را نيز بر فراز آن گذاشته بود تا خودروهاي عبوري چراغ را ببينند و به ديوار اصابت نكنند؟ با اين تفاوت كه آمريكا بر گرد ديپلماسي خود ديوار مي كشد و قدرت مانور خود را محدود مي سازد. كجاي محاسبه آمريكا ايراد دارد كه نمي تواند ضربه اي مؤثر بر ايران وارد كند؟ چرا ابرقدرت قرن به ويژه در برابر ايران قدرت «غافلگيري» و «ارعاب» را از دست داده و نه مي تواند مدل محاسبه ملت- دولت ايران را بفهمد و نه بر آن اثر بگذارد؟ آيا مشكل در ديدبان هاي اطلاعاتي و امنيتي آمريكاست كه از درختان از درون پوسيده و تهي شده نردبان صعود به برج ديدباني ساخته اند و مدام سقوط مي كنند؟ آيا با طناب «پوسيده» جريان هايي در ايران به چاه رفتند كه آدرس ها و گراهاي غلط درباره ملت- دولت ايران مي دهند؟ آيا اين جريان ها بدون اينكه بفهمند بازيچه سيستم اطلاعاتي- امنيتي ايران شده و سالهاست اطلاعات و تحليل هاي غلط به اتاق فكرهاي سياسي- اطلاعاتي آمريكا مي دهند و بدين ترتيب «فرصت» يك دهه طلايي و پرقيمت را به ايران دوره پيشرفت و عدالت براي «تيك آف» نهايي و پريدن از دسترس قدرت ها تقديم كرده اند؟ اگر سخن نتانياهو درست باشد كه ايران با سرعت قطاري تندرو به پيش مي تازد و ما مانند يك ماشين قراضه سعي مي كنيم خود را به پاي اين كشور برسانيم، جريان مورد اشاره چه قدر آمريكا و اسرائيل و انگليس (مثلث صهيونيسم مسيحي) را معطل كرده و طعمه اطلاعاتي ايران براي فريب رژيم هاي سه گانه مذكور شده است؟ اينها پرسش هاي تند و زهرآگيني است كه قطعاً ذهن محاسبه گران صهيونيسم بين الملل را درگير خود ساخته است. با عنايت به اين گفته درست و دقيق رهبري ايران كه «كساني كه تمام و تهي شده بودند، انقلاب را تمام شده پنداشتند»، بايد نتيجه گرفت سرويس هاي اطلاعاتي و تصميم سازان سياسي در غرب دست كم به مدت يك دهه، پايه نردبان تحليل و تصميم سازي خود را «پندار پوسيده» و «حباب وهم» نهادند وگرنه، عقل حسابگر داراي اطلاعات صحيح و آدرس درست، امضا نمي كرد كه غرب مبادله اورانيوم 5/3 درصد با سوخت 20 درصد را نپذيرد و به جاي آن دل به صدور قطعنامه تحريمي 1929 دو روز پيش از سالگرد انتخابات رياست جمهوري(20 خرداد 1388) ببندد شايد كه از درياي دروغ «جريان پندار» بتوان دوغي درست كرد و ترش كام شد! اما بازي خوردن آمريكايي ها از «جريان پندار» در ايران يك مصيبت است و اينكه دولت- ملت ايران دست قدرت ها را خوانده، مصيبتي بزرگ تر. مسئله اين است كه ايراني ها دست طرف مقابل را خوانده اند و اين صرفاً به اين معنا نيست كه يقين كرده اند دست آمريكا و اسرائيل و انگليس خالي است. ايراني ها هم مي دانند دست دشمن از انواع گزينه ها خالي است و هم ترسشان از دشمن ريخته است. ملت ايران صرفا بر مبناي اينكه آمريكا ناتوان از حمله و تعرض و درگيري جدي است، هم مصاف با كاخ سفيد نشده اند بلكه حتي اگر دست آمريكا از گزينه هاي تهديد هم پر بود، از اين مصاف شانه خالي نمي كردند. و كدام مصيبت براي آمريكا و اسرائيل از اين بزرگ تر و بي علاج تر كه طرف مقابل-برخلاف عرف گذشته- جا نزند و استراتژي بازدارندگي و باج خواهي مبتني بر ارعاب ديگر تهي مايه و بي معنا شود؟ كه اساسا همه چيدمان زورگويان بر اين بازدارندگي مؤثر مبتني بوده است. اكنون نه ايران سلحشور و نترس كه حتي عروس خاورميانه- لبنان- هم سيماي مقاومت و رزمندگي به خود گرفته است. اكنون «رمز33» رمزي است امتداد يافته از ايران تا لبنان. اگر روزگاري خرمشهر بي دفاع، در برابر سگ هار و قلاده گشوده آمريكا، 33 روز مقاومت كرد تا درخت استواري سبز و ستبر و تركه هاي مجازات بر تن متجاوز نواخته شد و سرنوشت نكبت را براي صدام نگاشت، اكنون ريشه هاي اين مقاومت رازآلود تا جنوب لبنان دويده و مقاومت پيروز در جنگ 33 روزه را در سال 6200 و سپس 22 روزه در سال 8200(غزه) را به رخ كشيده است. يعني كه آغاز جنگ نيابتي در 22 سپتامبر 0198 (13 شهريور 9135) با آمريكا بود اما پايان آن با آمريكا نيست. يعني كه جنگ در 72 تير 7136 (81 ژوئن 8198) تمام نشد و تازه راه خود را به عمق عراق و لبنان و فلسطين و تركيه و مصر و بحرين و يمن و افغانستان باز كرد و سپس تا بيخ گوش كاخ سفيد در آمريكاي لاتين زبانه كشيد. حالا ترس از آمريكا در خيلي از كشورها ريخته است. آري ملت ايران سابقه جنگي چنين را در حافظه و تجربه خود نداشت. ملت ما كجا و گلاويز شدن با قدرت ها كجا؟ از 020 سال پيش، بي كفايتي حاكميت قاجار و سپس پهلوي كار را به جايي رساند كه ايران با مشاهده چند لشكر يا ناوجنگي دشمن، پاره اي از تن خود را- از هرات تا بحرين- تقديم بيگانه كند. آري جنگ توأم با كراهت است و ايران تازه از انقلاب درآمده، هيچ مهياي جنگ نبود اما شيطان بزرگ آن روز بي آنكه بخواهد پاي در دام در مكر الهي گذاشت و پادزهر ترس از جنگيدن و مقاومت را تقديم ملت ايران كرد. آن جنگ پرماجرا و هيجان، ما را به خود آورد. مجبور كرد حالا كه در فشار و محاصره و تحريم و تنگنا و تهديد بوديم، به راه بيفتيم و حركت كنيم. جنگ كليد گشاينده خزانه هاي بزرگ شد و شد «مفاتيح الغيب». فتح باب شد براي پيدا كردن دفينه هاي بزرگ و ناشناخته «ظرفيت»ها و «توانمندي»هاي خود. راه هاي ميان بر و فرمول هايي طلايي را پيش پا و چشم مي گشود تا شهادت دهيم به حقيقت كلام اميرمؤمنان كه «انّ الجهاد باب من ابواب الجنه ... جهاد دري از درهاي بهشت است كه خداوند براي برگزيدگان از اولياي خويش مي گشايد و آن لباس تقوا و سپر استوار و زره محكم خداوندي است. پس هر كس از سر اعراض آن را ترك كند، خداوند لباس ذلت و بلا بر او بپوشاند و در پستي و حقارت غوطه ور سازد و پرده هاي بي عقلي بر دل او زند و چنين كسي از حق خود به خاطر ضايع كردن جهاد محروم ماند» (خطبه 27 نهج البلاغه). ملت ما با دفاع 8 ساله باور كرد كه جهاد، هم بسط و گشايش در توانايي ها، و هم استحكام و نفوذناپذيري در دفاع از خويش است. از اين تجربه موفق مقاومت (سينه سپر كردن و پيش رفتن نه درجا زدن) بود كه خوشه ها و شاخه هاي پربار جهاد سازندگي، علمي و فناوري، فرهنگي و معرفتي، و دفاعي و نظامي به ثمر نشست و رشته تمام محاسبات قدرت هاي زورگو را پنبه كرد. ملت ما به بركت دفاع مقدس راه هاي گشوده بسياري يافت تا معنا شود اين آيت الهي كه «الذين جاهدوا فينا لنهدينّهم سبلنا». براي چنين دولت- ملتي دعوت به از سرگيري مذاكرات اكتبر همان قدر تنك مايه و كم بهاست كه نشان دادن چنگ و دندان تحريم. اكنون به طرف مذاكره كننده اي كه برگ آخر را اول به ميز كوبيده بايد گفت تمام هنر خويش را خرج كرده ايد، پس نوبت حريف شماست كه عجله اي در رو كردن برگ برنده و جابجايي مهره آخر براي اعلام پايان بازي ندارد و اساسا بساط اين بازي كاملا جدي حيف است كه به اين زودي جمع شود. اين بازي بزرگ پر از سود و فايده براي ايران بوده است. ما پاي همين بازي بزرگ مذاكره بود كه به استانداردهاي عزت و آقايي و اقتدار دست يافتيم. همين چالش و مذاكرات هسته اي بود كه بهانه و تريبوني پرمخاطب براي گفتن و شنواندن پيام هاي گيرا و نافذ به افكار عمومي دنيا و دولت ها و ملت ها شد. جا دارد آمريكايي ها بنشينند و دوباره بررسي كنند كه با ملت ايران چه كردند تا اين گونه در ديپلماسي زبردست و در پنجه افكني قدرتمند شد. اگر بررسي كردند شهادت خواهند داد به حقانيت اين كلام امام خميني در منشور روحانيت كه «... هر روز ما در جنگ بركتي داشته ايم كه در همه صحنه ها از آن بهره جسته ايم. ما انقلابمان را در جنگ صادر نموده ايم... ما در جنگ پرده از چهره تزوير جهانخواران كنار زديم. ما در جنگ دوستان و دشمنانمان را شناختيم. ما در جنگ به اين نتيجه رسيديم كه بايد روي پاي خودمان بايستيم. ما در جنگ ابهت دو ابرقدرت شرق و غرب را شكستيم. ما در جنگ ريشه هاي انقلاب پربار اسلامي مان را محكم كرديم. ما در جنگ حس برادري و وطن دوستي را در نهاد يكايك مردمانمان بارور كرديم». و بايد خاطرنشان كرد كه هنوز هزار باده ناخورده در رگ جنگ (تاك) است.

۰

دیدگاه تان را بنویسید

 

اخبار مرتبط سایر رسانه ها

    نیازمندیها

    تازه های سایت

    سایر رسانه ها