ماموریت ژنرال چهار ستاره آمریکایی در تهران چه بود؟/ از برنامه ریزی برای ترور امام تا کودتای نظامی + تصاویر

کد خبر: 322158

سناریویی كه خیلی نگران آن بودیم، تلاش موفقیت آمیز یا ناموفق برای ترور آیت الله بود. این اتفاق به یك هرج و مرج كامل و شاید به یك جنگ داخلی سراسری منجر می شد. در چنین وضعیتی از همه نیروهای مسلح در سطح بالا می خواستیم كه واردعمل شوند. ما مهمات، هواپیما، تانك و هر چیز ضروری جز سوخت را در اختیار داشتیم.

ماموریت ژنرال چهار ستاره آمریکایی در تهران چه بود؟/ از برنامه ریزی برای ترور امام تا کودتای نظامی + تصاویر
سرویس سیاسی «فردا»؛ رابرت هایز، از ژنرال های بلند پایه ارتش آمریكاست كه در آخرین روزهای عمر رژیم پهلوی به دستور جیمی كارتر به تهران آمد تا از نزدیك حوادث ایران را كنترل و مدیریت كند. او ماموریت داشت با حفظ انسجام ارتش و حمایت از دولت بختیار، زمینه را برای بقاء حكومت پهلوی فراهم نماید و در صورت لزوم دست به كودتای نظامی بزند. ماموریت هایزر به دلایل مختلف با شكست مواجه شد و وی بدون كسب هیچ نتیجه ای تهران را به مقصد ایالات متحده ترك كرد. در ادامه بخشی از خاطرات وی كه به عنوان یك سند تاریخی مورد استناد است ذكر می شود. رئیس جمهور گفته بودكه می خواهد همان روز بعد ازظهر تهران باشم. از آنجایی كه اختلاف زمان بین آلمان و ایران سه ساعت و نیم بود، رسیدن من به تهران در بعد از ظهر كاملا بلند پروازانه بود. به هرحال مصمم بودم هر كاری می توانم انجام دهم تا سر موعد آنجا باشم. پیش نویس دستورها را پذیرفتم و از دستیار خواستم تمام چیزهایی را كه برای سفرم نیاز دارم، جمع آوری كنم.این چیزها شامل اسناد و مدارك لازم برای دیدار از عربستان سعودی بود؛ زیرا هنوز هم قصد داشتم در ژانویه آنجا باشم. از اینكه مامور حراست فرودگاه از من كارت شناسایی خواست ترسیده بودم، اما هیچ تردیدی نداشتم كه برای ما دست تكان داد. به نظر نمی رسید كسی ورود ما را زیر نظر داشته باشد. تجربه هراس انگیز و عجیبی بود؛ زیرا در سفرهای قبلی، رهبران ارشد نظامی در فرودگاه به استقبال من می آمدند و مراسم باشكوهی برگزار می شد. از حدود 58 هزار آمریكایی كه در اوایل اكتبر 1978 در ایران بودند، اكنون تقریبا دوازه هزار نفر باقی مانده بودند. دولت آمریكا، كار انتقال لوازم منزل آنها راهم آغاز كرده بود. هر خانواده ی آمریكایی كه رسما استخدام شده بود اجازه داشت هزار پونداموال با ارزش خود را به آمریكا باز گرداند. به محض اینكه با سولیوان روبه رو شدم، پیامی را كه از سایروس ونس، وزیر امور خارجه، دریافت كرده بود، به من داد. در پیام آمده بود كه همه ی دستورهای قبلی را نادیده بگیرم. به نظر می رسید دیگر نباید طبق دستور مقرر با رهبران نظامی ایران تماس بگیرم. تا اطلاع بعدی از واشینگتن وحدت نظر وجود ندارد و هیئت دولت، وزارت دفاع ودیگر نهادهای اجرایی هر یك نظر خاصی درباره ی اوضاع داشتند. در سفارت به من گفتند كه ژنرال طوفانیان،معاون وزیر جنگ ایران، تماس گرفته است. می دانست كه در ایران هستم و پیغام داده بود كه می خواهد بامن ملاقات كند.ظاهرا می دانست كه در ایران هستم و پیغام داده بود كه می خواهد با من ملاقات كند. ظاهرا بر خلاف تصور من، ورودم به ایران چندان هم مخفیانه نبوده است. پیام دیگری از واشینگتن رسیده بود. سایروس ونس گفته بود طبق دستور قبلی عمی كنم. قرار بود با پنج تن از فرماندهان ارشد نظامی ایران تماس بگیرم و اطمینان خاطر پرزیدنت كارتر را به آنها ابلاغ نمایم. در اینجا بار دیگر به سولیوان تاكید كردم كه ارتباط من فقط به نظامیان محدود می شود. درتمام دوران ماموریتم نیز فرض من بر این بود كه اقدامات وی با من هماهنگ خواهد بود. رهبران نظامی ایران بازیگران اصلی ماموریت من، گروهی جالب و متفاوت بودند. بسیاری از آنها، بعد از روی كار آمدن دولت نظامی از سوی شاه در ماه نوامبر، به مناصب سیاسی دست یافته بودند. پس از سقوط دولت در پایان دسامبر، همه آنان به جز غلامرضا ازهاری( نخست وزیر) جای خود را به تدریج به غیر نظامیان داده و به مشاغل صرفا نظامی بازگشتند. در خلال صحبت با اعضای هیئت مستشاری و سفارت، شایعاتی قوی مبنی بر اینكه گروهی از افسران ارشد ایرانی روی طرح بسیار محرمانه ی كودتا كار می كنند، شنیدم. هیچ كس نمی دانست افراد این گروه چه كسانی هستند و یا اینكه چهطرح هایی ممكن است داشته باشند، اما به نظر می رسید در دو صورت وارد عمل خواهند شد: اول اینكه شاه به مسافرت برود( چنان كه در جریان بحران مصدق در سال 1953 چنین كاری را انجام داد) و دوم آنكه كنترل خود را بر اوضاع به طور كامل از دست بدهد. ویژگی مشترك و بسیار نیرومند رهبران نظامی ایران كه شخصیت آنها را از دیگران متمایز می كرد این بود كه غرور شخصی یك ضعف عمومی بود؛ خصوصیتی كه در هیچ جای جهان به اندازه ایران ندیدم. ظاهرا اغلب ایرانی ها تصورشان این است كه اشتباه نمی كنند؛ به طوری كه اگر درست انجام شود، می گویند « من» انجام دادم و اگر نادرست باشد می گویند « تو» انجام دادی. فورا قرار ملاقات را با این افراد گذاشتم و قرار شد در همان روز نخست با طوفانیان، ربیعی و حبیب اللهی ملاقات كنم. (تصمیم گرفته بودم كه در همه ی دیدارهایم با نظامیان ایران، ژنرال گاست رابه همراه داشته باشم.)
طوفانیان
ژنرال طوفانیان اشتیاق زیادی برای دیدار با من داشت. به محض ورود به مركز فرماندهی باشكوهش، متوجه شدیم كه اقدامات امنیتی به شدت افزایش یافته است. مثل یك دوست نزدیك به شیوه كاملا ایرانی با من برخورد كرد: مرا صمیمانه در بغل گرفت و روی همدیگر را بوسیدیم. می گفت نخست وزیر ازهاری دوست بسیار صمیمی من است، می گفت ازهاری در پست نخست وزیری بسیار ضعیف عمل كرده است وهیچ كاری انجام نداده؛ نه می تواند تصمیمی اتخاذ كند ونه ارتش راهدایت نماید. ژنرال طوفانیان آشوب را به تحركات كمونیست ها نسبت می داد. به اعتقاد وی، اگر كمونیست ها كنترل شوند، گروه های مذهبی از دولت قانونی حمایت خواهند كرد.
طوفانیان آشكار نگران امنیت خودش بود قصد داشت در صورتی كه شاه ایران را ترك كند، از كشور خارج شود زیرا مطمئن بود كشته خواهد شد. طوفانیان از من پرسید آقا قصد ملاقات فوری با شاه را دارم كه من پاسخ گفتم فكر نمی كنم این كار به مصلحت باشد. زیرا تمام مردم خصومت خود را با شاه اعلام كرده اند و من احساس می كنم كه هم اكنون تماس با ارتش مفیدتر خواهد بود. طوفانیان از من پرسید : چرا ایالات متحده «بزرگ» نمی توان [ امام] خمینی را ساكت كند؟ سئوالی كه در هفته های بعد به طور مكرر شنیدم. سپس من و ژنرال گاست برای دیدار با دوست خوبم، ژنرال امیر حسین ربیعی عازم پایگاه نیروی هوایی دوشان تپه واقع درحاشیه تهران شدیم.با وی درباره شایعه طرح كودتای نظامی در صورت رفتن شاه و ناكامی دولت فعلی صحبت كردیم. به عنوان یك دوست قدیمی، می توانستم مستقیما ازاو بپرسم كه آیا هیئتی برای انجام این كار وجود دارد؟ وی تاكید كرد چنین هیئتی وجود دارد، اما كارهای آن كاملا محرمانه است و به طور قطع در خصوص كودتای نظامی بحث شده است. پرسیدم آیا شاه از وجود این هیئت اطلاع دارد؟ ظاهرا فقط به شاه گفته شده بود كه عده ای از افسران به فكرتشكیل چنین هیئتی هستند.
ژنرال ربیعی اعضای این هیئت را اینگونه معرفی كرد: دریادار حبیب اللهی، ژنرال طوفانیان و خودش. ژنرال خسرو داد، افسر و فرمانده هوانیروز ارتش نیز قبلا عضو این هیئت بود كه بعدها اخراج شد. خسرو داد قصد داشت سریع عمل كند و از طرف دیگر آن قدر رازدار نبود كه وجود هیئت را مخفی نگه دارد. همچنین با اینكه دیگران معتقدبودند اطلاع بختیار از این موضوع ضرورت ندارد، وی با نخست وزیر در این باره صحبت كرده بود. در نتیجه، اعضای هیئت به خسروداد گفته بودند كه با اصرار شاه هیئت به كار خود پایان داده است. صدای زنگ تلفن، صحبت های ما را قطع كرد. تلفن خط مستقیم بود.اوبه فارسی صحبت می كرد؛ شك نداشتم كه آن طرف خط شاه است.( هر یك از فرماندهان نیروهای مسلح یك خط مستقیم با دربار داشتند) مكالمه كوتاه بود. اما هر لحظه كه می گذشت صدای ربیعی بلندتر و هیجانی تر می شد. ظاهرا حرف هایی را می شنید كه نگران كننده بود. وقتی تلفن را قطع كرد با صدای لرزانی به من گفت: « اعلیحضرت دستور داده اند مقدمات سفر ایشان را فراهم كنم.» ربیعی آشفته بود. اصرار داشت كه وی نیز باید برود. قرار بعدی من با دریادار حبیب اللهی بود كه در مقر نیروهای دریایی همدیگر را ملاقات كردیم. به او گفتم من فرستاده پرزیدنت كارتر به ایران هستم و پیام تشكر و اطمینان وی را ابلاغ كردم. همچنین راهبردهای آینده آمریكا را برای حمایت از آنان تشریح نمودم.
دریادار مانند دو ژنرال دیگر، از رفتن شاه بسیار نگران بود. پس از اعلام سفر شاه پرسنل نیروی دریایی صدها تلفن اعتراض آمیز به دفتر او زده بودند كه اگر شاه می خواهد كشور را ترك كند، باید در چند مرحله باشد. مثلا ابتدا به جنوب ایران و سپس به خارج از كشور برود. حبیب اللهی معتقد بود با رفتن شاه، ارتش به طور قطع ازهم خواهد پاشید. فردا با ژنرال قره باغی قرار ملاقات داشتم اگرچه او راقبلا دیه بودم، اما تقریبا مثل دیگران وی را از نزدیك نمی شناختم. به قره باغی گفتم دلیل آمدن به اینجا، تسلیم پیام رئیس جمهورمان است. دیروز با سران سه نیرو ملاقات داشتم. قره باغی گفت در صورت خروج شاه وی نمی تواند انسجام ارتش را حفظ كند؛ به ویژه آنكه فرصت هم كوتاه باشد. سرانجام زمان آن رویداد تكان دهنده فرا رسید. قره باغی گفت: « اگر اعلیحضرت برود من نیز خواهم رفت».
قره باغی
گفتم: فكر می كنم بسیار خوب است كه این هیئت طرح هایی داشته باشد تا در صورت سقوط دولت یا اگر به دلایلی لازم شد اقدام نظامی صورت گیرد، به اجرا گذاته شود. قره باغی خاطر نشان كرد كه آنها تجربه چندانی در حوزه برنامه ریزی ندارند. زیرا شاه همه طرح ها را به تنهایی تدوین می كرده و آنها به این مساله عادت كرده بودند. پیشنهاد كردم « به عنوان رئیس جدید ستاد مشترك ارتش، تصویر كلی این منصب را تغییر دهد. باید فرماندهان نیروها را جمع كنید و درباره همه مسائل به صورت آزاد بحث نمایید. وظایف من مشخص بود من می بایست به برنامه ریزی هایم ادامه دهم . باید تفكر فرماندهان نظامی را تغییر می دادم. ژنرال قره باغی به آنچه به فرماندهان نیروها گفته بودم اعتراضی نداشت. می بایست برای جمعیتی كه در خیابان ها جمع می شدند و تعدادشان هر روز درحال افزایش بود، كاری می شد. از آنجایی كه توجه افكار عمومی به حضور من جلب شده بود، تهدیدات هر لحظه افزایش می یافت و می بایست اقدامات احتیاطی بیشتری اتخاذ می كردم. بنابراین تعداد محافظان شخصی را افزایش دادیم و از ماشین های مختلف و راه های متفاوت استفاده كردیم. در گزارش پیشنهاد كردم بختیار در سه مرحله می تواند از ارتش استفاده كند. ابتدا می توانست با حمایت آنها در استقرار دولت قانونی اش توفیق یابد. دوم اینكه در صورت شكست می تواند اعلام حكومت نظامی كند و كنترل مراكز حساس را به ارتش واگذار نمایند و سوم اینكه اگر این كار هم موثرنبود. می توانست خواستار یك كودتای نظامی فوری شود. سناریویی كه خیلی نگران آن بودیم، تلاش موفقیت آمیز یا ناموفق برای ترور آیت الله بود. این اتفاق به یك هرج و مرج كامل و شاید به یك جنگ داخلی سراسری منجر می شد. در چنین وضعیتی از همه نیروهای مسلح در سطح بالا می خواستیم كه واردعمل شوند. ما مهمات، هواپیما، تانك و هر چیز ضروری جز سوخت را در اختیار داشتیم.
۰

دیدگاه تان را بنویسید

 

اخبار مرتبط سایر رسانه ها

    نیازمندیها

    تازه های سایت

    سایر رسانه ها