میخواستند با ترور سردار سلیمانی ماجرای هواپیمای مسافربری در ۶۷ را تکرار کنند / مهم نیست در عین الاسد کسی کشته شده باشد یا نه / مواضع کلی آیت الله سیستانی با محور مقاومت در یک راستا است / ماجرای هواپیمای اوکراینی موضعمان را تضعیف کرد / رمزگشایی از تهدید
در ماجرای اتفاقی که در کربلا افتاد چقدر سرمایه گذاری کردند که حمله به کنسولگری ایران کنند و واکنش جامعه عراقی در برخورد با سفارت آمریکا در بغداد را میبینید. آنها در نیمه شب و اینها در وسط روز، آنها با صورت پوشیده و اینها چهره آشکار و شعار روشن. مجموعا در تمامی عرصههای جنگ سخت و نرم آمریکاییها در موضع انفعال قرار دارند و موقعیت ایران موقعیت خیلی بهتر از چند ماه قبل است.
تحولات در هفته های اخیر سرعت فراوانی گرفته است. ترور سردار سلیمانی یکی از نقاط عطفی است که می تواند در آینده چهره منطقه را به کلی دگرگون کند. در این زمینه گفتگویی مفصل با ابوالفضل ظهره وند سفیر سابق ایران در کشورهای ایتالیا و افغانستان داشتیم که به دلیل مطول بودن آن در دو قسمت منتشر خواهد شد. بخش اول این گفتگو را بخوانید.
به عنوان اولین سوال اوضاع کلی منطقه باتوجه به تحولات اخیر مخصوصا ترور شهید سلیمانی و حملاتی که صورت گرفت مخصوصا بین آمریکا و ایران چطور ارزیابی میکنید و به نظرتان تحولات به چه سمتی میرود و وزن ایران در این نبردی که شکل گرفته چه هست؟
باتوجه به تغییری که در وزن هریک از دوطرف بعد از این تحولات اتفاق افتاد، به نظرم شهادت سردار سلیمانی هم یک نقطه عطف در چالش بین ایران و آمریکا بود و بیانگر استیصال آمریکاییها بود. همانطور که آقای ترامپ اعلام کرد باید بیست سال پیش باید این کار را میکردیم و متوجه نقش اثرگذار اولا قاسم سلیمانی شدند و دوما تحولاتی که در سایه این نقش و جریان مقاومت و نیروهای فعال در عرصه مقاومت بوجود آوردند اینها مولفههایی شدند که قدرت ما را شکل داد و نقطه تضعیف موقعیت ایالات متحده در این بخشس از آسیا را شکل دادند. این وضعی است که در صحنه میدانی میشود متر کرد. اما خطای راهبردی انجام داد و تصورش این بود که نقش یا تغییرات بوجود آمده در ژئوپلتیک منطقه قائم به شخص آقای سلیمانی بوده و بس. یا به عبارتی سلیمانی است و یک اتفاق تصادفی که در سایه این شخصیت اتفاق افتاده. نشان میدهد که آقای ترامپ و کلا آمریکاییها ماهیت و تفکر انقلاب اسلامی را اولا دریافت نکرده اند و ثانیا موقعیتی که این تفکر میتواند به نفع انقلاب ایجاد و خلق کند و قدرت زایندگی انقلاب را درک نکرده اند. هم شدت فشاری که به ترامپ آمده و هم تحلیل اشتباه موجب شده که دست به چنین ریسک و قماری بزند. تصور من این این بود که ترامپ تصور میکرد با زدن سردار سلیمانی دو اتفاق میافتد. یا اینکه ایران واکنش نشان میدهد که اینها هم میتوانند پاسخ واکنش را شدید تر بدهند و موقعیت داخلی ایران را به هم بزنند و یا اینکه ایران مانند واقعه سال 67-68 که 290 نفر مسافرین هواپیمایی را بزنند ایران سر میز مذاکره برود. همانطور که ترامپ و غربیها تحت عنوان مذاکرات جامع دنبال آن هستند. اما تصور نمیکرد شهادت سردار سلیمانی در داخل ایران با چنین واکنشی همراه شود
پس معتقدید ترور سردار سلیمانی شبیه به هواپیمای مسافربری ایران بود؟
خیر - تصور آقای ترامپ این بود که سردار سلیمانی را که به عنوان سرمایه انحصاری و خاص برای نظام جمهوری اسلامی است و با زدن آن اولا مسئله مقاومت پایان میپذیرد. درواقع همه چیز را در سردار سلیمانی خلاصه میکرد و دوما وقتی سردار را میزند ایران پشتش خالی میشود و ایران مهره ای برای ارائه ندارد تسلیم میشود و سر میز مذاکره مینشیند و میگوید آمریکا قرار است اتفاقاتی شکل دهد . در حالی که وقتی با چنین عکس العمل جامعه ایرانی مواجه شد که همه آمدند و گفتند ما همه سردار سلیمانی هستیم، دیدند که قابل تکثیر است و تکثیر شده. اینها خودشان ساختار حکومت را درست نشناخته اند. ماهیت انقلاب را نشناخته اند و این خود خطای راهبردی آقای ترامپ بود. در این بازی صفر و یک، این مانور داخلی را دید و اتفاق افتاد و بعد دیدند ایران سیلی اول را زد. به نظرم سیلی سختی بود. مجموعه اینها به نظرم همه ناظر بر موقعیت رشد یافته و تاثیرگذار ایران و استیصال آمریکاست. گذشته را هم اگر مرور کنیم میبینیم با چه موضعی در افغانستان ظاهر شد، در عراق چه کرد و الان در افغانستان چه وضعی دارد که مستاصل شده تا بتواند با طالبان به توافق برسد. طالبان انگیزه حمله به افغانستان تحت عنوان مبارزه با تروریسم بود.اما امروز از پاکستان و دیگران التماس میکنند که زمینه گفتگوی ما با طالبان را برقرار کنید. این نشان ضعف آمریکا و عقب نشینی در موضع 19 سال قبل است. یا فرض کنید در عراق پارلمان مصوبه تصویب میکند که باید بیرون بروند. در سوریه، امروزه در چه موقعیتی است؟ مجموعا وقتی نگاه میکنیم منحنی حضور ایالات متحده در منطقه شیب منفی دارد. مفهوم این است که حریف او رشد کرده. تصور نداشته اند که در منطقه با چنین سد محکمی برخورد کنند. شما مواضع متحدین منطقه او را ببینید. اعراب مرتجع امروزه چه موضعی دارند و دو ماه پیش چگونه سر و صدا میکردند. این موقعیت را که در مجموع کنار هم میگذاریم کفه ترازو به نفع ایران تغییر کرده و آمریکاییها ساده زمین را ترک نخواهند کند. فرض بفرمایید اتفاقی که در کربلا افتاد چقدر سرمایه گذاری کردند که حمله به کنسولگری ایران کنند و واکنش جامعه عراقی در برخورد با سفارت آمریکا در بغداد را میبینید. آنها در نیمه شب و اینها در وسط روز، آنها با صورت پوشیده و اینها چهره آشکار و شعار روشن. مجموعا در تمامی عرصههای جنگ سخت و نرم آمریکاییها در موضع انفعال قرار دارند و موقعیت ایران موقعیت خیلی بهتر از چند ماه قبل است.
برخی گزارشها مانند واشنگتن پست و دیگران خیلی میگویند که در این پایگاه هیچ آمریکایی کشته نشده و حتی ترامپ هم بلافاصله بعد از حمله این را مطرح کرد. براورد شما این است که کسی از آمریکاییها در این حمله کشته شده یا فقط ایران هدفش این بوده که تاسیسات آنجا را منهدم کند؟
نفس انجام این عملیات اهمیت داشت و پیامی که به طرف آمریکایی میداد. مهم نیست کسی کشته شده باشد یا نه. دیدید ایران هم پیگیر نبود که بیست کشته یا صد کشته داشته یا اصرار کنند. اهمیتی نداشت و ندارد. حتی اینکه چند هواپیما از بین رفته یا نرفته باشد. ما قدرت خود را به طرف مقابل تحمیل کردیم و نشان دادیم میتوانیم پاسخ مناسب را به آمریکاییها بدهیم. فراموش نکنیم آمریکاییها از بعد از جنگ جهانی دوم مواجه با چنین رفتاری از طرف یک دولت مشخص نبودند.
کسی جوابشان را نداده بود
بله - البته ممکن است طالبان به برخی پایگاهها موشک زده باشند ولی به عنوان یک گروه مخالف بوده. اما اینکه یک دولت به طور مشخص با پرچم روشن و موضع روشن به پایگاه آمریکاییها حمله کند سابقه نداشته. آن هم اصلی ترین پایگاهشان در عراق. انتخاب هدف خیلی هوشمندانه بود و نوع اهدافی که انتخاب کردند. همینطور انفعالی که آمریکاییها در مواجهه با این حمله داشتند. ادعای داشتن موشک ضد موشک داشتند و سامانه دفاعی تاد و پاتریوت. روی اینها خیلی مانور میداند. سامانه پاتریون آخرین سامانه دفاعی است. باید دفع میکردند. خود این پیامش به کشورهای مرتجع منطقه هم موثر بود. سعودیها یا کویت و دیگران روی این حساب میکردند که آمریکا بتواند نجات بخش باشد. خیلی از جنبههای مختلف تاثیر داشت و در داخل آمریکا هم پیام خود را به خوبی رساند و متوجه شدند با حریف قدری مواجه هستند که اگر قرار باشد دست به شیطنت بزنند و خطاهای راهبردی خود را تکرار کنند هزینه به مراتب خسارت بار خواهد بود. ضمن اینکه این پیام برای منطقه و جریان مقاومت موثر بود. همه اینها به یک طرف و آمدند یک شخصیت موثر نظامی ما را هدف قرار دادند و قاعدتا باید پاسخ دریافت میکردند و برای مردم منطقه و خود عراقیها بسیار موثر بود.
در واقع هرچقدر نشان دادند پشت عراق را خالی میکنند ایران نشان داد اگر مواضعی از دست برود حتما تلافی میکنند.
بله و حتی برای اسراییلیها پیام قوی داشت. دیدید آقای نتانیاهو ابتدا اعلام برائت کرد که ما نقشی نداشته ایم. نتانیاهویی که تا چند ماه قبل میگفت من میخواهم بزنم آمریکا نمیگذارد. نوعی از واقع بینی را به طرفهای خودمان تحمیل کردیم که بفهمند با چه نیرویی مواجه هستند و در وقت مناسب چه پاسخ موثری میشود به آنها داد. ولی موثر تر از اینها برای جریان مقاومت خیلی مهم بود. در کشمیر و پاکستان و هند و بویژه در عراق دیدید. عراقی که الان از خلا قدرت رنج میبرد و اتفاقاتی که آمریکاییها به مردم عراق تحمیل کردند به نظرم خیلی موثر بود. برای افغانها هم پیامهایی داشت. آمدند توافقنامه امنیتی با آمریکا امضا کردند. این توافقنامه امنیتی هیچ گونه آورده نداشته و فقط نا امنی را تشدید کرده . عراقیها این موضع را گرفتند و قطعا افغانها اگر قرار باشد از این شرایطی که در آن هستند خارج شوند باید روی مسئله توافقنامه امنیتی با آمریکاییها تجدید نظر کنند چون این مهملی شده برای نقض حاکمیت ملی و برای اینکه آمریکاییها اهداف بیرون از منافع ملی این کشورها در منطقه دنبال کنند که پیامدهایش برای مردم در افغانستان و عراق خواهد بود. عراقیها را باید خیلی زود متوجه کرد.
عراق بعد از حمله به عین الاسد از ایران به شورای امنیت شکایت کرد . شاید بتوان گفت برای پاسخ به درخواست یک سری گروههایی بود که با ایران زاویه دارند. اول تحلیل خود را از این واقعه بگویید. از آن مهمتر موضع گیری آیت الله سیستانی در ماههای اخیر است. به نظر میرسد ایشان تاکید دارند که علاوه بر مخالفت با اشغالگری آمریکا، با حضور ایران در عراق هم به نحوی تلویحی مخالفت کنند و در مقاطع مختلف به صراحت یا تلویح نشان داده اند که با حضور ایران در عراق هم موافق هستند.
از قسمت آخر شروع میکنم که با این نظر موافق نیستم چون هرکشوری محدودیتها و الزامات خاص خود را دارد و بالاخره مرجعیت در آنجا شرایط و تحلیلی دارد و بر پایه آن تحلیل و دریافت از شرایط مسئله را به نفع مردم عراق دنبال میکند. اینکه در یک موضع گیری و نظری که اقامه میشود نمیتوانیم به این جمع بندی برسیم که مرجعیت با ایران زاویه دارد چون قاعدتا از جنبه اسلامی که جهان اسلام به جز جریانات سلفی و وهابی در کلیت گرایش به ایران دارد و شما موضع آقای ماهاتیر محمد را ببینید که چند هزار کیلومتر فاصله دارند ولی موضعش به ما نزدیک میشود. ماهاتیر محمد زمانی به ما موضع داشت ولی الان به این جمع بندی رسیده که راه ایران و موضع ایران درست است؛ بر اساس تغییراتی که در حوزه آسیای شرقی دیده. این نکته ای است که نباید راحت در این حوزه وارد شویم. اگر دولت موضعی گرفته باز هم محدودیت را ببینیم. ساخت قدرت را ببینیم. جریانات کار میکنند. مهم برآیند رویکرد و مواضع حکومت در عراق را باید بررسی کنیم. اینکه ما اطلاع دادیم و این اتفاق افتاد. از این بالاتر این بود که پارلمان عراق تصویب کرد که آمریکاییها باید بروند. هنوز روی این موضع هستند. اگر کلیت را نگاه کنید قطعا نظر مرجعیت و جناحهای مختلف را داشته اند و برآیند این بوده که آمریکاییها باید بروند. وقتی میگوییم جریان و کشورهای مقاومت مفهوم این نیست که همه تسلیم ما هستند و همه مواضع بر مواضع ما انطباق دارند. قطعا در مواقعی در سوریه زاویه پیدا میکنیم. در یک خانواده هم وقتی نگاه کنیم برادر و خواهر زاویه پیدا میکنند. مهم رویکرد و جهت گیری کلی است. در جهت گیری کلی همه موافق هستند که ما در خیلی از حوزهها -تهدیدها و فرصتها- باهم همراستایی داریم. اینکه برخی عنوان میکنند چرا در سوریه رفتید و شاید برخلاف منافع آنها کار کردید؟ قطعا این تحلیل غلط است و در آن مقطع تهدیدی که روی سوریه مستقر شد همان تهدیدی بود که سمت ما میآمد و دیدیم. پس همراستایی در تهدید و فرصت است که ما را نزدیک میکند و باعث میشود در مقابل تهدیدات موضع مشترک پیدا کنیم. ممکن است در برخی فرصتها منافع جدا شود.
برادر و خواهر هم در یک خانواده ممکن است سر منافعی زاویه پیدا کنند. ولی در بحثهای هویتی و تهدیدات اینکه میتوانند کنار هم قرار بگیرند به نظرم نکته مثبت است. قطعا در فرصت همینطور است. اما زمان میبرد. الان اگر افغانها و عراقیها را مقایسه کنید، عراقیها به ما نزدیکتر هستند. نوع مواضع افغانها را دیدیم. اما به عنوان کارشناس افغانستان پیش بینی میکنم در ماهها و سالهای نزدیک آنها هم مواضع همسو با عراقیها داشته باشند. البته نوع دیپلماسی و هوشمندی و صبوری ما تعیین کننده است چون محور مقاومت هستیم. سوالی که فرمودید لازمه اش صبوری است و دادن فرصت و زمان برای اینکه آنها هم به سطح از درک و تحلیلی برسند که رسیده ایم. قرار نیست آن سطح درک و تحلیلی که دارم از طرف مقابلم هم انتظار داشته باشم همان را اتخاذ کند. زمان میبرد
به نظرتان دستگاه دیپلماسی در این چند سال اخیر توانسته با محود مقاومت همراستایی پیدا کند یا کارهایی کند تا بیشتر به ما نزدیک شود؟ از ظرفیت دیپلماسی توانستهایم استفاده کنیم؟
باید بگوییم دیپلماسی توانسته از ظرفیت مقاومت استفاده کند؟ خیر. من اعتقاد ندارم و شاید یکی از آسیبهای ما که نتوانسته ایم از فرصتهای مقاومت بهره ببریم همین است. نوع نگاه ما به مسئله نظام بین الملل و تحولات منطقه ای و راهکارهایی که باید در راستای تحقق اهداف ملی اتخاذ کنیم یکسان نیست. نگاهی که سردار سلیمانی و کلا جریان مقاومت و انقلاب داشته با جریانی که تحت عنوان دولت یازدهم و دوازدهم داشتیم که دیپلماسی را دنبال میکند دو رویکرد متفاوت است. در مواضع رئیس دولت هم میبینید این دوگانه سازیهایی که کماکان 6 سال است که کشور را گرفتار خود کرده . مذاکره و تحریم. مذاکره و جنگ. مذاکره و معیشت . مذاکره و استقلال. این دو گانگی همه بر این پایه استوار است که نگاه به انقلاب امروز دو تحلیل و دو رویکرد دارد. نگاهی که انقلاب را به عنوان یک واقعه و اتفاق در سال 57 تحلیل میکند که گذشته و نگاهی که معتقد است که انقلاب یک مسیر و راه بوده که باز شده و امروز بهتر از گذشته ما را به سمت خود میخواند. یا در مفهوم مقاومت . طیفی که الان در سیاست خارجی وجود دارد مقاومت را نتیجه مواضع انقلابی میداند که ما را گوشه یک رینگ قرار داده که فشار تحمل میکند. و تفکری که اعتقاد دارد مقاومت یک موقعیت نیست. یک مسیر است و این مسیری است که بیشترین سازگاری را دارد با پدیدارهای عالم وجود. همه پدیدارها در سایه مقاومت فعال در حال رشد هستند و مقاومت مفهومش ین است که مسئله محور هستید و تلاش برای حل مسئله موجب میشود ایستادگی و مقاومت داشته باشید و با فشار مواجه باشید تا مسئله و مسائل بعدی را حل کنید. رشد در سایه مقاومت فعال. این یک جهان بینی است. با مسئله ای که موضعی را اتخاذ کرده اید و گفته اید نه شرقی نه غربی، دنیا به جانتان افتاده باشد. اینطور نیست.
گفتمان و رویکرد ما بحث از یک پارادایم و زیستار جدید میکند و عرصه جدیدی است که الزامات خود و قواعد خود را دارد و دنیای خاص خود را شکل خواهد داد. انقلاب اسلامی پرچمدار پادایمی فکری است که در آن با سکولاریسم کاملا زاویه پیدا میکند و ربوبیت حضرت حق را کاملا پذیرفته. میگوید الذین اخرجوا من دیارهم بغیر حق الا ان یقولو ربنا الله. میگویند کسانی که از سرزمینشان اخراجشان کردند مشکلشان فقط این بود که گفتند خدا رب ماست. آنچه در محیط بین الملل میبینید اساس چیزی به نام ربوبیت را قبول ندارند. نقش مدیریتی حضرت حق را قبول ندارند. میگویند بیرون کار خود را میکند و مناسبات اجتماعی مربوط به ماست در حالی که قرآن واقعیت این را نمیگوید. ما جزء بسیارکوچکی از عالم لایتناهی هستیم. قانونی که بر همه عالم حاکم است بر ما هم حاکم است و میبایست برای اینکه نجات پیدا کنیم و زندگی خوبی داشته باشیم باید با سیره حاکم برعالم هستی هماهنگ شویم. تفکر قرآن به شما راه نجات را میدهد یک کتاب استراتژیک است.
40 سال است که هرچند ضعیف ولی با اعتقاد به قرآن این راه را میآییم. این فشار برای ما ایجاد کرده و باید این فشار را به فرصت تبدیل میکردیم. هزینهها را داده ایم و سودش را نبرده ایم. شما نسل جوان ابهامات زیادی دارید و این وظیفه کسانی است که در حکومت و در مراکز تصمیم سازی و تحقیقاتی بوده اند که تئوریهای مناسب را بر پایه آموزههای انقلابی و قرآنی و سیره نبوی ارائه میکردند. مگر غرب چه کرده؟ مگر نظریههای مختلفی که در حوزه علوم اجتماعی و سیاسی دارید چیست؟ یک سری فرضیهها بوده که خودشان ارائه داده اند و بر پایه آن فرضیهها تئوریزه کرده اند و کارکرد دارد. ما هم باید مبانی خودمان را به عنوان مبنا ارائه میکردیم و تجربیات موفق خود را تئوریزه میکردیم و شکستهایمان را آنالیز میکردیم. خیلی در این حوزه ضعف داریم برای همین هم که در این 40 سال اگر نگاه کنید خیلیها شعار انقلاب و اسلامی میدهند و لیبران عمل میکنند. فرد اهل تهجد است ولی صرفا در یک بعد عملی فردی. در بعد جامعه که میآید ساختار را به همان صورت عمل میکند. بانکداری، نظام شهری، اقتصادی، مسائل اجتماعی و سبک زندگی همانطور است و برگرفته از سبک زندگی غربی است. فرهنگی که اینجا وارد میشود فرهنگ غالب و در غرب توصیه میشود. با مقداری تاخیر این اتفاق میافتد چون چیزی که در اروپا ده سال پیش انجام میشود اینجا در حال حاضر رایج میشود.
باتوجه به صحبتهایی که درباره منطقه کردیم به نظر شما از این به بعد در ماههای آتی ایران و آمریکا به چه سمتی میروند درگیریها تشدید میشود یا آمریکا عقب مینشیند یا ایران پای میز مذاکره میرود ؟ چه پیش بینی از این روند دارید؟
معمولا باید روندها را ببینیم. در روند فعلی آمریکاییها ضربه مهلک خورده اند. یک قضیه مانند هدف قرار گرفتن هواپیما پیش آمد که آن موضع را تضعیف کرد. مانند تشک کشتی است . یا ما آنها را خاک میکنیم یا آنها. نهایت کار را باید دید.
هواپیمای اکراینی این موضع ایران را تضعیف کرد؟
به نوعی بله - پتانسیلی که ایجاد شد تضعیف کرد ولی پیش بینی من این است که جنبههای واقعیت این حادثه بزودی مشخص شود
یعنی ممکن است بر اساس فرضیات آینده آمریکا این کار را کرده باشد.
حتما ارتباط داخل و بیرون میتواند یک فرضیه باشد که اگر اثبات شود میتواند موضع ایران تقویت شود و کارنامه آمریکاییها تیره و تار شود. یعنی وقتی من یک تراز از عملگرد خود و طرف آمریکایی و غربی میگیرم، تراز به نفع ماست. خروج ترامپ از برجام، یک دستاورد شد. البته طیفی که دنبال پروژه برجام بود ضربه فرض کرد. ولی من که منتقد برجام هستم با نگاه و رویکرد انقلاب مسئله را میبینم به نفع شد. آمدن ترامپ برای طیفی در داخل ایران مصیبت شد ولی در برنامه افق مطرح کردم که خدا ترامپ را رساند. یعنی نقشی که تفکر انقلاب برای حضرت حق قائل است این تحلیل را عوض میکند.
همین سیلی که آمده. نعمت است نه نقمت. موجب میشود که دولت مجبور شود به سمت توزیع نرمال منابع برود. توجه به کسانی کند که با آمدن نعمت فراوان دچار آسیب میشوند. اینها فراموش شده بودند ولی مجبور است به آنها توجه کند. خودبخود این مدیریت الهی تنظیم سیاستها میکند. بخواهند یا نخواهند مجبورند بخشی از منابع را صرف مناطقی کنند که اگر سیل نمیآمد نمیکردند. آن سیل خود بستری خواهد شد برای رشد و توسعه منطقه چون آب یک بخش کلیدی است و خاک هم دارند و زندگی آن منطقه دگرگون میشود. اما منطق میگوید چرا در وقت عادی این کار را نمیکنید؟ چون تفکر لیبرال است و توجه به زیردستها نمیکند. درمورد سوالتان تصور میکنم آمریکاییها مسئله حیاتی شان بودن در منطقه است. آنها در منطقه آمده اند که بمانند. ژئوپلتیک منطقه را قرار است تغییر دهند. دوره بوش پسر، خانم رایس دنبال این قضیه بود. بحث زایمان در منطقه میکرد. میگفت دردآور است و داعش را نمادی از این درد میدید. امروز این زایمان برای آمریکا پیش آمده. زایمان خروج از منطقه. برایشان سخت است ولی باید بروند. این موضع انفعالشان خواهد بود. نقطه کلیدی را هم امروز آمریکاییها روی ایران بیش از پیش نشان میدهند چون برای ایران در افغانستان آمدند، به عراق حمله کردند تا ایران را ساندویچ کنند، نتوانستند. در سوریه تغییرات ایجاد کردند و سعی کردند از بهار عربی به نفع خود استفاده کنند ، جریان مقاومت معادلاتشان را به هم زد و سرمایه اصلی شان که داعش بود در نبر نیابتی از دست دادند.
طالبان الان سرمایه است تا در افغانستان آن را کلید بزنند. تمام تلاششان در بقا در منطقه است. خروجشان از منطقه تصور میکنم یک فصل جدید از تغییرات در ژئوپلتیک منطقه ایجاد میکند و تا آن زمان ما دچار فشار جدی خواهیم بود. ولی تصورم این است که به برکت خون شهدا و عنایت حضرت حق این چالش به نفع ما رقم خواهد خورد و آمریکاییها باید بروند چون تنها ما نیستیم که به این باید توجه داریم. مردم منطقه و کشورهای اثرگذار مانند چین و روسیه هستند. آنها هم خروج آمریکا از منطقه را به نفع خود میبینند. روسها دربحث مذاکرات صلح در افغانستان میگویند حاضریم تضمین کنیم. شرط طالبان خروج آمریکا از افغانستان است و روسها میگویند تضمین میکنیم. چینیها هم همین را میگویند و متوجه هستند که در سینکیانگ کاری که آمریکاییها در شکل رادیکالیزه کردن افغانستان و آوردن طالبان را اگر اعمال کنند بخشی از چین از دست میرود و مصیبتی برایشان خواهد شد. آمریکاییها هم میدانند برای مهار چین باید بخشهایی مانند تبت و سینکیانگ را به عنوان یک نقطه چالش سرمایه گذاری کنند و آنها را جدا کنند . روی ایران و روسیه متمرکز هستند. پس ژئوپلتیک الزاماتش را این طور شکل میدهد که ایران و روسیه و چین به هم پیوست پیدا میکنند. جریان مقاومت هم مردم منطقه را همراه میکند. دور نمای آمریکاییها را بسیار بی ثبات میبینم. اگر عاقل باشند زودتر و آبرومندانه تر جابجا میشوند.
ولی واقعیت این است اگر بروند در آمریکا هم نمیتوانند جمع شوند چون تاثیراتش را در آمریکای لاتین هم میبینند. الان روندهایی که انجا وجود دارد ضد آمریکایی است. بخشی از دولتهایی که روی کار آمده اند دولتهای چپ هستند و این دولتها بر بستر عملکرد جریانات راست وابسته به آمریکا شکل گرفته اند. مانند ارژانتین و شیلی. دولت شیلی یک دولت راست وابسته به آمریکاست. دچار بحران است. در کلمبیا و برزیل دچار مشکل است. در برزیل با اینکه بولسانارو که یک ترامپ برزیلی است همین الان یک سال و نیم بیشتر نیست که آمده و دچار مشکل شده. داسیلوا تصویر خوبی در ذهن مردم برزیل گذاشته. در ونزوئلا خیلی تلاش کرد که بحران چند هزار درصدی از نظر اقتصادی پیدا کرده بود. اما امروز جایگاهش کجاست؟ رئیس جمهور خودخوانده اش الان چه وضعی دارد؟ در مجموع آمریکا در حال فروپاشی است. آمدن ترامپ تصمیم ترامپ نبود. تصمیم دولت در سایه بود به عنوان کارت نهایی که بیاید نرمهای شناخته شده را به هم بزند. توسط فردی علی الظاهر نامتعادل در صورتی که خیلی باهوش است. چون قمارباز است و بیزنس من است. لذا این فردی که آمده و همه هنجارها را هم به هم زده، از آنجایی که میدانید بی نظمی تابع نظم است،و به هم ریختگی که در محیط بین الملل ایجاد میکند، فکر میکند میتواند نظم جدید را تحمیل کند. در به هم ریختگی آمریکاییها دنبال نظم جدید هستند. وقتی افغانستان را شخم میزند آمریکا چیزی را از دست نمیدهد بلکه این مردم افغانستان هستند که ضرر میکنند. در سوریه شخم میزند و زمین سوخته به جای میگذارد. چرا جریانات وابسته به آمریکا حتی آثار تاریخی را شخم میزنند؟ داعش آن چیزی که میتوانست ببرد، به آمریکاییها میدادند و قاچاق کردند. آنهایی که نمیتوانستند ببرند منهدم کردند. این انهدام مفهوم دارد. وقتی آثار و تاریخ و فرهنگ را منهدم میکنند یعنی هویت را از بین میبرد. شما بدون هویت نمیتوانید بقا پیدا کنید. نه خانواده در واحد و نه جامعه در کلانش.هیچ جامعه و خانواده ای بدون تعریف هویت مشخص و هویتی که کارکرد داشته باشد امکان بقا ندارد. آمریکاییها این را میدانند. بدانید این کارهایش بسیار علمی و دقیق است. وقتی میگوید من 52 مراکز فرهنگی جمهوری اسلامی ایران را هدف گرفته ام مانند اصفهان و یا ارگ بم، یا هر جا که فکر کند نماد فرهنگ و تاریخ و هویت ایرانی است، یعنی این موضع به نظرم چند میلیون دلار میارزید. کسانی اهل تدبر و کار سیاسی باشند و چسبندگی به هویت ملی و دینی ما داشته باشند و به ژئوپلتیک و بقای ایران، از این میتوانستند به تحلیل دقیقی برسند و بدانند که با چه تهدید ویرانگری مواجه هستیم. امروز ایران میخ ثبات منطقه است. آمده بودند نقشه جغرافیایی منطقه را به هم بزنند و اگر به هم بزنند منطقه قابل اداره خواهد شد. واقعیت این است که اگر آمریکا این عقابها را به گنجشک تبدیل کند، گنجشکها را میشود به خوبی اداره کرد. برای یک عقاب بزرگ مانند آمریکا تهدید نخواهد بود. چین و روسیه و ایران را اگر بپاشد، پیش بینی شان این است که جهان را میتوانند به خوبی اداره کنند. خود را برای ورود به دوره چهارم انقلاب صنعتی خودشان را آماده میکنند. اما مکروا و مکر الله.
یعنی جنگ تجاری چین و آمریکا را در همین راستا میدانید؟
بله - چین یک قدرت نوظهور شد که در سال 1979 مشکل تامین نان و آب مردمش را داشت امروز تبدیل به دومین قدرت اقتصادی جهان؛ و بی شک میتوان گفت دومین قدرت نظامی جهان هم هست. هرچند استراتژی چینیها بنا به توصیه مائو این است که هیچ وقت تواناییهایت را رو نکن و خود را ضعیف تر از چیزی که هستی نشان بده. به عکس ما که معمولا نزده صدایش را در میآوریم و همین باعث میشود که زودتر هوشیار میکنیم و به سمت خود میآوریم. در حالی که چینیها بسیار حکیمانه عمل میکنند برای همین تا 2030 دنبال این بودند و هستند که برای هیچ کشور و موضوعی با آمریکاییها چالش نکنند. میداند چه کار میخواهد بکند. متاسفانه ما بخشهایی داریم که در حکومت نمیدانند چه میخواهند بکنند
دیدگاه تان را بنویسید