تحلیل از چپ و راست؛

از سریال سازی صنعتی تا ماله‌کشی

کد خبر: 1117233

در بسته پیش‌رو تحلیل‌های سیاسی را فارغ از جناح‌بندی‌های سیاسی بخوانید.

از سریال سازی صنعتی تا ماله‌کشی

گروه سیاست سایت فردا – طبیعی و واضح است که تحلیل‌گران در عرصه سیاست به موضوعات مختلف از منظر خود و با گرایش سیاسی خود می‌نگرند و می‌نویسند. در اینجا اما سعی داریم با کنار هم قرار دادن این تحلیل‌ها ، مسائل را فارغ از جناح‌بندی‌های سیاسی بررسی کنیم.

 

در بسته پیش‌رو تحلیل‌های سیاسی را فارغ از جناح‌بندی‌های سیاسی بخوانید.

 

ریشه‌های اعتراض ...

عباس عبدی در یادداشتی برای «اعتماد» نوشته است: «در یادداشت دیروز به نقش منفی مدارس غیرانتفاعی در ایجاد این وضع اشاره شد. برخی نقد کردند که در جوامع دیگر هم این مدارس هست درحالی‌که نظام آموزشی خوبی دارند. در پاسخ باید گفت بله پیش از انقلاب هم مدارسی چون هدف، خوارزمی، هشترودی، البرز و... بودند و البته مدارس دولتی هم بودند. همان زمان هم حدی از نابرابری آموزشی محصول این واقعیت بود ولی پس از انقلاب مساله به کلی فرق کرد. رشد و گسترش این مدارس موجب تامین نیازهای آموزشی فرزندان مقامات شد در نتیجه موجب بی‌تفاوتی و نادیده گرفته شدن آموزش دولتی شد و چون آموزش دولتی تضعیف شد برای تامین خواست و نیاز عده‌ای از مردم مدارس غیرانتفاعی تقویت شد. ... آموزش، کالای سرمایه‌ای است. تفاوت در بهره‌مندی از این کالا یا خدمت مستقیما موقعیت آینده فرد را نشانه می‌رود. ... اشتباه مهلک در سیاستگذاری آموزشی این است که متوجه اندازه و حیطه اثرگذاری آموزش رسمی نیستند و می‌خواهند دانش‌آموزان را افرادی متدین و دیندار، آن‌هم دینی که نظام رسمی مُبلِّغ آن است بار آورند. درحالی‌که نظام آموزشی برای این هدف مناسب نیست. همچنانکه پیش از انقلاب نیز نظام آموزشی قادر به تامین اهداف سیاسی و ارزشی خود نبود. ...

پیش‌فرض عالمانه بودن این نگاه از آن‌رو نارواست که این سرزمین از اقوام، ادیان، مذاهب و اقشار گوناگونی شکل گرفته و دستیابی به انسجام و یکپارچگی سیاسی، فرهنگی و اجتماعی کاری سترگ است که جز با عقلانیت و دانایی شدنی نیست و نخواهد بود. هر گونه پراکنده‌سازی این جمعیت متکثر و متنوع، به دور از اندیشه‌ورزی و مصلحت‌سنجی است. پیش‌فرض مالکانه بودن نیز به لحاظ تاریخی، اخلاقی و قانونی نمی‌تواند وجاهت داشته باشد. سرزمین ایران از شمال تا جنوب و از شرق تا غرب متعلق به همه مردم ایران است و کسی به هر بهانه‌ای نمی‌تواند آنها را از خانه‌شان بیرون براند. سرزمین ایران، سرزمینی است با سهامی عام دارای 85 میلیون نفر جمعیت. نگاه حاکمانه نیز نمی‌تواند در این میان کاربردپذیر باشد، زیرا قدرت امانتی است که بر اساس میثاق ملی -قانون اساسی- از سوی مردم به کارگزاران واگذار می‌شود و همان‌گونه که در ادبیات مرسوم کارگزاران گفته ‌می‌شود، حاکمان و کارگزاران جامعه خادمان ملتند. بنابراین، قدرت داشتن اعم از قدرت فرهنگی، سیاسی و... نمی‌تواند تعیین کند چه کسی سزاوار ماندن در سرزمین خودش است یا رفتن از آن. 

زاویه سومی که لازم است مورد توجه قرار گیرد، اینکه اگر قرار باشد هر فرد صاحب قدرت رسانه‌ای، سیاسی و ... بنا به ذائقه و نگاه شخصی خود به سیاه و سفید کردن رفتارها و افکار و همچنین دسته‌بندی شهروندان جامعه بپردازد و آنانی را که در ذهن و باور خود نامطلوب‌ می‌پندارد، را شایسته ماندن نداند یا دست‌کم توصیه به رفتن از خانه و سرزمین آبا و اجدادی خویش کند، چه کسی می‌ماند؟ اگر این ویژگی خارق‌العاده تبدیل به رویه شود، دیگر کسی حس تعلق و امنیت روانی برای ماندن و زیستن در سرزمین خود را نخواهد داشت. تنها با حس تعلق است که شهروندان روحیه از خودگذشتگی برای دفاع از کیان و سرزمین خود پیدا می‌کنند و با شوق فراوان برای آبادانی و توسعه آن می‌کوشند. اگر به بهانه‌های گوناگون و از زاویه عینک افراد با بینش‌های مختلف، معیارهای خلق‌الساعه پدیدار شود و بین پذیرش این معیارها یا رفتن از کشور، یکی را باید انتخاب کرد؛ کشور، هویت سرزمینی و خردجمعی برای بهتر زیستن معنای خود را از دست خواهد داد. در چنین وضعیتی، زمینه برای بیگانگان بیش از پیش آماده می‌شود تا به تهدید منافع و سرنوشت جامعه بپردازند.

با این وصف، ضرورت دارد نهادهای متولی با نظارت و مدیریت چنین گفتارها و مواضعی از بروز چندپارگی در جامعه جلوگیری کنند و گفتار مسوولانه و مبتنی بر موازین قانونی و منافع ملی جایگزین سخنان غیرمسوولانه و تفرقه‌انگیز شود تا میل بیشتر شهروندان به ماندن در سرزمین خود، زمینه‌ساز همبستگی و انسجام ملی شود.»

 

آقای بیرنگ! شما اشتباه نکردید

جواد محرمی در سرمقاله امروز «جوان» نوشته است: « با بیژن بیرنگ چندبار تلفنی مصاحبه کرده‌ام، هنرمندی است که چند ویژگی شخصیتی از او در ذهن ماندگار می‌شود، بی‌ریا و یکرنگ است و نسبت این صفت با نام خانوادگی‌اش جالب است. متواضع است، چندباری که برای مصاحبه تماس گرفتم ابداً کوچک‌ترین ردی از خودبزرگ‌بینی در گپ و گفت با او حس نکرده‌ام. ... معتقد بود فیلم و سینما باید حال آدم‌ها را خوب کند نه اینکه حال آنها را بگیرد. حرف‌های تازه بیژن بیرنگ که در قالب یک ویدئو در فضای مجازی پخش شد، ذهن مرا درباره او ذره‌ای تغییر نداد. آدم‌ها همیشه ممکن است حس و حال یکسانی نداشته باشند. از سیاق حرف‌های کارگردان خانه سبز معلوم است که عده‌ای او را به خاطر ساخت سریال‌هایش در نزدیک به سه دهه پیش متهم به ماله‌کشی برای وضع موجود کرده‌اند! این دیگر خیلی غیرمنصفانه است، ... اگر قرار باشد هنرمند همان مصائب و رنج‌ها و دردهای جامعه را به شکلی دردناک‌تر و رنج‌آورتر و صعب‌انگیزتر جلوی چشم مخاطب قرار دهد، واقعاً کار بزرگی صورت داده؟ ... اساساً گوشزد کردن و اشاره کردن به زیبایی‌ها و خوبی‌ها به نوعی در خودش اعتراض به وضعیت حاضر و مطالبه شرایط مطلوب را هم دارد.

آیا نشان دادن اخلاق خوب و غلبه دادن خوبی‌ها در یک اثر هنری جامعه را به سمت خیر رهنمون می‌کند یا ضریب دادن به بدی‌ها و بداخلاقی‌ها؟ معتقدم اتفاقاً کاری که بیژن بیرنگ در آثارش می‌کرد، دقیقاً همان رسالتی بود که یک هنرمند موظف به انجام آن است و قطعاً نام آن ماله‌کشی نیست، فکرش را بکنید، همه هنرمندان یک سرزمین تصمیم بگیرند در اعتراض به برخی ناملایمات به زشتی‌های جامعه ضریب داده و زیبایی‌ها را به کل ندید بگیرند، واقعاً بر سر چنین جامعه‌ای چه خواهد رفت و سؤال اساسی‌تر این است که آیا مطالبه جامعه از هنرمندان این است که مشکلات آنها را به شکلی خام با خشونت و بی‌رحمی غلیظ‌تر از آنچه هست در معرض دید بگذارند؟ زندگی آدم‌ها مخلوطی از غم و شادی، شکست و موفقیت، عشق و نفرت و در یک معنا سیاهی و سفیدی است و این نسبت می‌تواند در آدم‌ها کم یا زیاد باشد و هنرمند به همان نسبت که در بازنمایی زندگی آدم‌ها تن به افراط و تفریط می‌دهد، اثرش را از هنر بی‌بهره می‌کند. آقای بیرنگ شما اشتباه نکردید و کارتان را درست انجام دادید، اجازه ندهید عده‌ای خوبی‌های شما را به جای بدی بهتان قالب کنند، جامعه در هیچ شرایطی نباید امید خود را از دست بدهد. همیشه سبز بمانید.»

 

تناقض‌های حاکمیتی در فضای مجازی

سید حامد مرندی در سرمقاله ابتکار نوشته است: «روز گذشته با انتشار اخباری از اظهارات وزیر ارتباطات در خصوص طرح صیانت، این طرح دوباره مورد توجه افکار عمومی قرار گرفت و موجی از نارضایتی را ایجاد کرد، سخنانی که در اخبار، تاکید بر لزوم فیلترینگ برای سالم سازی فضای مجازی داشت و دلیل این امر را گره خوردن فضای مجازی با زندگی مردم و ضرورت قاعده‌مند شدن این فضا برای دفاع از حقوق مردم اعلام کردند که البته چند ساعت بعد تکذیب گردید و به گونه‌ی دیگری بیان شد. حال سوال اینجاست که این قواعد دقیقا چه هستند و چرا در این دولت، قواعد با مهر محرمانه تبیین می‌گردند و چرا قاعده‌مندی به معنی فیلترینگ است؟

اگر مردم عادی ندانند، نمایندگان محترم مجلس و وزیر جدید ارتباطات به خوبی می‌دانند که بر اساس شاخص‌های آزادی دسترسی به اینترنت در سال ۲۰۲۱ که بر اساس شاخص‌های متنوعی نظیر موانع دسترسی، میزان نقض حقوق کاربران و محدودیت محتوا سنجیده می‌شود؛ کشور ایران پس از کره شمالی و چین، بسته‌ترین اینترنت جهان را دارد و عملا بدون فیلترشکن‌ها، بهره برداری از اینترنت ناممکن شده و حقیقت تلخ‌تر اینکه با وجود سازمان گسترده تحریم‌های ضد کشورمان، عملا بهره‌برداری و دسترسی به بسیاری از خدمات از سوی جامعه جهانی برای مردم کشورمان محدود شده است و این موضوعات سبب شده تا هر روز بر ریسک کار و مخاطرات فعالین حوزه کسب و کارهای مجازی افزوده شود و در آینده نزدیک، شاهد کاهش سرمایه گذاری در این بخش و بروز خسارات بیشتر به مردم، خواهیم بود.

مسئولان یک بار برای همیشه در پیشگاه ملت توضیح دهند که حقوق کاربران فضای مجازی در دسترسی آزاد به اطلاعات و نیز توجه به مشاغل خرد و کلان شکل گرفته در بستر این فضا، فارغ از دغدغه‌های مالیاتی و امنیتی دولت حاضر، چه می‌باشد و آیا بستن فضا باعث بهتر شدن وضعیت اقتصادی کشور خواهد شد و پاسخ دهند که تاثیر این دست اقدامات بر حوزه کسب و کار، آیا به درصد افراد فاقد شغل خواهد افزود یا خیر؟

اکنون برای مردم نگران از آینده کشور در حوزه حاکمیت فضای مجازی سوال پیش آمده که بستن گسترده اینترنت در سالهای گذشته چه دستاوردی برای صیانت از حقوقشان داشته که صیانت بیشتر از آن در مقطع سخت حاضر، می‌خواهد ایجاد کند و آیا در ذات اینگونه طرح‌ها، مردم دغدغه واقعی هستند و یا فشار نهادهایی خاص نظیر جریان فیلترینگ تلگرام که سبب ایجاد خسارت گسترده به بیت‌المال از محل مابه التفاوت بهای تمام شده اینترنت به دلیل استفاده گسترده از فیلترشکن‌ها و نیز بحران‌های امنیتی ناشی از این ابزار ایجاد کرده است، باعث شرایط حاضر می‌باشند.

بنظر می‌رسد پس از صد روز از شروع کار وزیر محترم ارتباطات می‌بایست پاسخ دهند که چرا به جای تمرکز روی شرح وظایف خود منجمله نظارت بر اجرای طرح‌ها و پروژه‌های کلان ارتباطات و فناوری اطلاعات به منظور بهبود دسترسی به اینترنت، افزایش کیفیت خدمات، ارتقاء امنیت سایبری کشور و رفع موانع با ایجاد دسترسی سریع داخلی، چرا در حوزه قانون‌گذاری دخالت دارند و چرا در صد روز گذشته هر روز وضع اینترنت بدتر شده و کیفیت دسترسی دچار مشکلات زیادی شده است؟ اگر واقعا علت کیفیت پایین اینترنت پس از شروع کار دولت سیزدهم، قطع لینک دریایی است، چرا هیچ اقدام موثری برای عادی شدن شرایط یا بنا کردن مسیرهای دسترسی جایگزین، انجام نمی‌دهند.»

 

از آدم و حوا تا «جنگ جهانی روایت‌ها»

محمد صرفی در یادداشت امروز «کیهان» نوشته است: « نتیجه نبردهای نظامی هم نه در میدان رزم که در میدان «جنگ روایت‌ها» تعیین می‌شود. شاید تصور کنید که این سخنی اغراق‌آمیز است اما مصادیق عینی موید این ادعاست. آمریکایی‌ها در جنگ ویتنام شکست سختی خوردند و کابوس آن هنوز هم پس از حدود نیم قرن آنان را رها نکرده است. آنها از منظر نتایج نظامی در این جنگ در مقایسه با ویت‌کنگ‌ها برتری داشتند اما آنچه باعث شکست قطعی و در نهایت فرار آنها شد، شکست در جنگ روایت‌ها بود. این موضوعی است که حتی خود نیز به آن اعتراف دارند. .... این موضوع از چنان گستره و اهمیتی برخوردار است که امروز از آن به عنوان «جنگ جهانی روایت‌ها» یاد می‌شود. زمانی روایت آمریکا از گذشته، حال و آینده جهان، روایت برتر و بلامنازع جهانی بود. آنچه امروز از آن به عنوان «افول آمریکا» یاد می‌شود، پیش و بیش از آنکه مربوط به مشکلات و ضعف‌های کمّی و عینی این کشور باشد، مربوط به از دست دادن این جایگاه است. پژوهشگران این کشور خود اعتراف دارند که روایت آمریکا دیگر تنها روایت نبوده و روایت‌های رقیب به شدت رشد کرده و از موضع تدافعی خارج شده و حتی حالت تهاجمی نیز به خود گرفته‌اند. 

البته جنگ روایت‌ها موضوع جدیدی نیست و قدمتی تاریخی دارد. ردپای آن را می‌توان در قرون و حتی هزاره‌های پیشین نیز جست. برای نمونه می‌توان به کتاب چینی و مشهور «هنر جنگ» اثر «سان تزو» اشاره کرد که مربوط به 2500 سال پیش است. ... پس از گذشت هزاران و بلکه میلیون‌ها سال - نگارنده از میزان دقیق آن اطلاعی در دست ندارد - از اولین جنگ روایت‌ها، اصل ماجرا و اجزای آن همان است؛ راوی، روایت و مخاطب. البته چیزهای زیادی تغییر کرده‌اند. این تغییرات در چند دهه اخیر به شکلی انفجاری، گسترده و عمیق بوده‌اند. جنگ روایت‌ها بسیار گسترده‌تر، پیچیده‌تر و شدیدتر شده و به قول معروف تبدیل به جنگی در «هر زمان و هر مکان» شده است. همه آدم‌های دنیا - با هر ملیت و دین و نگرش و دانش و ... - درگیر این جنگ هستند اما واقعیت آن است که هدف، شدت و نتیجه این نوع جنگ برای یک شهروند مثلاً ساکن اسکاندیناوی با شهروند ایرانی بسیار متفاوت است. درباره نسبت ما و این جنگ اجمالاً می‌توان چند نکته گفت؛

1- متاسفانه باید اعتراف کرد شناخت و تخصص ما نسبت به این جنگ بسیار اندک و سطحی است. ...

2- برای هر موضوع و مسئله‌ای باید روایت داشت. می‌توان لیست بلند بالایی از موضوعات و مسائلی را طرح کرد که ما تقریبا برای آنها هیچ روایتی نداریم و یا روایتمان ضعیف و غیرقابل رقابت است. ...

3- یکی از نکاتی که باعث برتری یک روایت بر روایت دیگر می‌شود، عنصر جزئیات است. روایتی که به کلی‌گویی بسنده می‌کند، اساساً روایت نیست. ... نمی‌توان در تهران نشست و برای توجیه حضور در جنگ سوریه روایت تولید کرد. 

4- روایت خوب و جذاب نسبتی غیرقابل انکار با ادبیات دارد. روایتگران ما بعضاً ضعیف هستند چون عمدتاً با ادبیات بیگانه‌اند و آن را مسئله‌ای تفننی و حتی گاهی فرعی و بی‌فایده می‌دانند. روایتگری فقط وظیفه هنرمندان و یا اهالی رسانه نیست. سیاستمداران هم باید اهل روایت باشند. ...

5- مخاطبان از منظرهای مختلف تنوع دارند؛ سن، جنسیت، تحصیلات، سلایق فکری و... نمی‌توان برای یک موضوع عمومی و گسترده تنها یک مدل روایت تولید کرد و انتظار موفقیت داشت. ...

6- به نظر می‌رسد یکی از مشکلات ما در زمینه روایت آن است که گمان می‌کنیم صرفاً باید راوی پیروزی‌ها و پیشرفت‌ها باشیم. حال آنکه روایت ضعف‌ها، مشکلات و نقاط شکست نیز موضوعی بسیار مهم است. ...

7- رسانه‌ها در جنگ جهانی روایت‌ها نقش و کارکرد بسیار مهمی دارند اما سال‌هاست که این نقش و کارکرد دستخوش تحولاتی عمیق و بنیادین شده است که متاسفانه باید گفت رسانه‌های ما متناسب با تغییر شرایط، متحول نشده‌اند. ... برای موفقیت در جنگ روایت‌ها، نیازمند تغییر جدی نگاه خود به رسانه هستیم که خود موضوعی مبسوط و مجزاست. »

 

تحلیلی بر دو روایت از یک ماجرا

جعفرگلابی روزنامه‌نگار در یادداشتی برای «آرمان ملی» نوشته است: « گزارش صداوسیما از ماجرای مجروح شدن خانم گوهر عشقی مادر ستار بهشتی اگرچه ابهامات مهمی دارد و باید منتظر پاسخ این رسانه به این ابهامات ماند ولی اجمالا گزارش مذکور قابل تامل است. وقتی خانم گوهر عشقی خبرحمله دو موتورسوار به خود را منتشر کرد تقریبا هیچکس در صحت این خبر تشکیک نکرد و حتی رسانه‌های اصولگرا در برابر آن اغلب سکوت کردند. البته روشن است که پذیرفتن یک ادعا براساس اصل برائت صورت گرفت ولی همه ما کم وبیش با پذیرش صحت روایت خانم عشقی دچار یک قضاوت شدیم، قضاوتی که بسیار مشکل است و نیازمند اشراف به هر موضوع دارد. ظاهرا این خانم همچنان بر روایت خود مصر است ولی اگر روایت صداوسیما ثابت شود، می‌توان احتمال داد که خانم گوهر عشقی با فضای ذهنی که پس از مرگ فرزندش دارد هنگامی که تعادل خود را ازدست داده و به زمین می‌خورد تصور کرده که کسی او را هل داده است. همه ما هنگام وقوع آنی یک حادثه ممکن است، نسبت به منشاء آن دچار اشتباه شویم و با صداقت تصور خود را بیان کنیم. اما ماجرای مذکور هرگونه بوده است، تفاوتی در زمینه‌های بزرگ شدن این گونه حوادث ایجاد نمی‌کند. متاسفانه در بسیاری از مسائل ما با مردم صادق نبوده‌ایم و صدا وسیما هم هرگز نتوانسته اعتمادکامل بینندگان و شنودگان گوناگون راجلب کند و به متقاعد کردن طرفداران وضع موجود اکتفاکرده است. پخش گسترده انواع گزارش‌های یک جانبه و فراهم نکردن عرصه برای پاسخگویی همه طرف‌های یک ماجرا مرجعیت رسانه‌ملی را به‌شدت تضعیف کرده است و هم اکنون ما در داخل کشور با یک خلأ رسانه‌ای گسترده روبه‌رو هستیم. در ماجرای غم انگیز سقوط هواپیمای اوکراینی 3روز حقیقت موضوع مخفی نگاه داشته شد و خدا می‌داند که آن کتمان آشکار حقیقت چه بلایی بر سر اعتماد مردم آورده است و زخم آن کی و چگونه التیام پیدا خواهد کرد؟ افزون بر شکاف‌های عظیم رسانه‌ای نوع برخوردها با برخی از مسائل متاسفانه اقناعی و حق مدارانه و بزرگوارانه نیست. در بسیاری از موضوعات ابتدا تلاش می‌شود که صورت مسأله پاک شود و چون امکان آن وجود نداشته باشد تلاش دیگری آغاز می‌شود که نظر حاکمیت بر کرسی حقانیت نشانده شود و در بسیاری دیگر از حوادث موضوع میان زمین و آسمان رها می‌شود تا سرنوشت خود را پیدا کند. با این تفاصیل به نظر می‌رسد در جامعه ما اراده‌ای مستحکم، صاحب اندیشه و اصولی برای حل کردن واقعی مشکلات و مسائل وجود ندارد. گویی دلمان می‌خواهد بدون هزینه، بدون کار و تلاش و صداقت موانع برطرف و مسائل خودبه‌خود حل شوند! از ابتدای ماجرای سوزناک ستار بهشتی بسیاری از عقلا و دلسوزان خواستار رسیدگی دقیق و عادلانه و علنی و اقناعی به دادخواهی مادر داغدید شدند و اعتقاد داشتند که حق اولیاء دم پذیرفته شود و با دلجویی از این خانواده بلکه سازشی صورت گیرد و موضوع مثل بسیاری از پرونده‌های دیگر مختومه شود. برای دلجویی و التیام درد عمیق یک مادراقدام چندانی صورت نگرفت عوضش عده‌ای دورخانم گوهرعشقی را گرفتند و بعضا اهداف سیاسی خود را پیگیری کردند. کاش در یک فضای همدلانه و صرفا بر اساس اهداف انسانی همه تلاش کنند که این خانم محترم حداقل برای مدتی آرامش داشته باشد تا هر بار به‌وسیله‌ای غمش تازه نشود. اما در ابعاد کلی‌تر تاکنون اندیشه نشده است که تراکم زخم‌ها و مجادله‌ها و دوگانگی‌ها و رها شدن موضوعات مختلف به امان خدا با ذهن و دل مردم چه خواهد کرد؟ در بسیاری از مسائل روشن شد که خلأ بزرگی در عدم میدان داری نهاد‌های مستقل وجود دارد، نهادهایی که در مسائل گوناگون ذینفع نیستند و می‌توانند فیصله بخش اختلاف‌ها ودوگانگی‌ها باشند و به جامعه حس آرامش و امنیت را منتقل کنند. درهمین ماجرای به ظاهر کوچک اگر یک نهاد مستقل و بی‌طرف اجازه پیدا کند که موضوع را مورد بررسی دقیق قرار دهد و گزارش خود را به سمع و نظرمردم برساند قطعا از جولان بی‌حد وحصر رسانه‌های بیگانه جلوگیری به‌عمل خواهد آمد و مشکلی بر مشکلات افزوده نمی‌شود. هرچند درگزارش صدا وسیما صریحا دروغی به خانم گوهر عشقی نسبت داده نشد و صرفا به روایت ماجرا پرداخته شد ولی چه اشکالی داشت صدا وسیما برای تهیه گزارش خود چند خبرنگار از روزنامه‌های کثیرالانتشار با گرایش‌های متفاوت را با خود همراه می‌کرد، با مادر ستار بهشتی هم گفت‌وگو می‌شد و برای یکبار هم که شده گزارشی اجماعی تهیه و افکارعمومی به‌صورت کامل قضاوت خود را به‌دست می‌آورد؟ بخواهیم یا نخواهیم ما همه روزه با انواع مسائل بغرنج با ابعادگسترده روبه‌رو می‌شویم و دیگر امکان موفقیت فضای تک صدایی نزدیک به صفراست و دیر یا زود مجبورخواهیم بود یک سیستم اقناعی تهیه ببینیم و اذهان عمومی رابا انواع رنج‌های روانی در دریایی از خبرها وشایعه‌ها وشنیده ‌رها نکنیم. هر دولتی متوجه این واقعیت انکارناپذیر جهان امروز شود و به آن تن دهد و با اذهان عمومی تعامل مثبت کند، موفق خواهد بود و کشور را از بلبشوی ذهنی نجات خواهد داد.»

 

سریال‌سازی کی صنعتی می‌شود؟

عباس اسماعیل‌گل در یادداشتی برای «وطن امروز» نوشته است: «خبر نزدیک شدن به روزهای پایانی تصویربرداری سریال «جشن سربرون» شاید بهانه مناسبی برای طرح این گزاره باشد که صداوسیما باید در نحوه تولید سریال‌های تاریخی تجدید نظر جدی داشته باشد. اگرچه چهره‌ای مانند مجتبی راعی در ازای زمانی که صرف می‌کند، تولیدات درخوری ارائه می‌دهد و باید قدر چون اویی را دانست اما نمی‌توان نسبت به طولانی شدن پروژه‌‌هایی که کارگردانان متخصصی مانند او را نیز چند سال درگیر می‌کند، منتقد نبود. در واقع نقد به طولانی شدن پروژه‌های تاریخی نقدی است که بیش از اینکه به فیلمساز بازگردد، به شیوه‌ای بازمی‌گردد که سال‌هاست در تلویزیون تکرار می‌شود و با توجه به امکانات و اقتضائات روز سریال‌سازی به‌روز نمی‌شود. سبک سنتی سریال‌سازی که در نتیجه آن پروژه‌های تاریخی به پروژه‌هایی طولانی‌مدت بدل می‌شوند، در روزگار فعلی که تعداد آثار نمایشی در تولید بسیار بیشتر از ۲ دهه قبل است، به فرسایشی شدن کار، عدم رغبت بازیگران برای مشارکت در این پروژه‌ها و آسیب‌های دیگر منتهی می‌شود. طبیعی است بازیگران و عوامل تولید ترجیح می‌دهند در مدت زمانی که در یک پروژه تاریخی فعالیت می‌کنند، در چند سریال یا فیلم سینمایی حضور داشته باشند. حالا فعالیت در یک اثر نمایشی چه الزامات و اقتضائاتی دارد؟ گاهی بازیگر با گریمی خاص باید چند ماه یا چند سال زندگی کند، همین ماجرا اجازه فعالیت او در آثار دیگر را نمی‌دهد. 

عوامل نیز با پیشنهادهای جدی برای فعالیت در آثار دیگر مواجهند که ممکن است درآمد بیشتری در انتظارشان باشد ولی از آنها محروم می‌شوند، بویژه در شرایط فعلی که فضای رقابتی ایجاد‌شده به ‌واسطه افزایش تولیدات شبکه نمایش خانگی، درآمد صنوف سینمایی را نیز بالا برده و این ماجرا مشکلات را بیشتر کرده است. رغبت برای حضور در کارهای تاریخی کمتر شده و همه اینها به خاطر طولانی شدن روند تولید پروژه‌هاست. 

این در شرایطی است که در برخی کشورهای همسایه در مدت زمان کمتری یک پروژه تاریخی به سرانجام می‌رسد. در کشور خودمان نیز پروژه‌های تاریخی‌ای هستند که در زمان کمتری تولید شده‌اند. فرآیند Low Budget شدن سریال‌ها (نه صرفا سریال‌های تاریخی) از این منظر صرفا متوجه بودجه و هزینه سریال نمی‌شود، بلکه با اعمال تغییراتی در فرآیند تولید این سریال‌ها می‌شود به شکل تازه‌ای رسید؛ از جمله پیش بردن پروژه‌ها با چند کارگردان و نگارش فیلمنامه مبتنی بر فضاهای موجود اعم از شهرک‌های سینمایی که این مساله نیازمند زیرساخت‌هایی است که تلویزیون نمی‌تواند نسبت به آنها بی‌توجه باشد. پیش‌تر در گزارشی در همین روزنامه تاکید شد یکی از چالش‌های همیشگی شهرک‌های سینمایی عدم تداوم پروژه‌ها و آسیب دیدن و تخریب آنها طی سالیان بوده است. بر خلاف روند اداره شهرک‌های سینمایی در برخی کشورها که تجربه موفقی از منظر ساخت و تولید آثار نمایشی است، در فضای مدیریت فرهنگی- هنری ایران مساله شهرک‌های سینمایی بخوبی درک نشده است. یکی دیگر از راه‌های کاهش مدت زمان تولید، طراحی تولید شبانه‌روزی است. همچنین می‌توان به صنعتی‌سازی در سریال‌های تاریخی نیز فکر کرد تا در نهایت به شرایطی رسید که برای تماشای یک سریال تاریخی دیگر لازم نباشد 6-5 سال صبر کنیم.»

 

هشدارهای زیر پوست جامعه

روزنامه جمهوری اسلامی در یادداشت امروز خود نوشته است: « با قطع نظر از نقطه‌نظرهای موافق و مخالف طرح شفاف‌سازی حقوق‌ها، که موضوع مهم و قابل تاملی است و جای بحث و بررسی دارد، این روزها انتشار اطلاعات مربوط به حداکثر و حداقل حقوق‌ها در دستگاه‌های اجرائی، قضائی و تقنینی، تعجب بسیاری از مردم را برانگیخته است.

براساس گزارش‌های منتشر شده، حقوق ماهانه 284 میلیون تومانی در یکی از دستگاه‌ها و 184 میلیون تومانی در دستگاه دیگر در برابر حقوق 3 میلیون تومانی بعضی کارمندان قرار دارند. همین گزارش‌ها نشان می‌دهند میانگین حقوق‌ در بعضی نهادها به ده‌ها میلیون تومان می‌رسد که اینهم نشان‌دهنده تبعیض در وضعیت حقوق‌بگیران جامعه مثلاً اسلامی ما است.

با این وضعیت نمی‌توان نام حقوق‌های حداکثری را «نجومی» گذاشت و عنوانی کمتر از «فوق نجومی» برای این حقوق‌ها نمی‌تواند گویای واقعیت باشد. از نام و عنوان که بگذریم، وجود این فاصله درآمد برای هر جامعه‌ای یک فاجعه است و برای جامعه ما که تحت عنوان «نظام جمهوری اسلامی» قرار دارد فاجعه‌ای بزرگ‌تر است.

می‌دانیم که حداکثر حدود 10 درصد افراد، حقوق‌های فوق نجومی و نجومی دریافت می‌کنند و 90 درصد دیگر زیر خط فقر قرار دارند. اکنون اقتصاددانان خط فقر را در کشور ما 10 میلیون تومان می‌دانند. عده‌ زیادی از مردم در این کشور، با حقوق حداقلی زندگی می‌کنند. این قشر، عموماً فاقد خانه نیز هستند و از مزایا و درآمدهای جانبی نجومی‌بگیران و فوق ‌نجومی‌بگیران نیز محرومند. با توجه به این واقعیت‌ها، تصور اینکه این افراد، که اکثریت مردم را تشکیل می‌دهند، چگونه زندگی می‌کنند، بسیار مشکل بلکه غیرممکن است.

وجود خانه‌های لاکچری، ویلاهای ییلاقی، امکانات فوق تشریفاتی و سفرهای پرهزینه قشر فوق نجومی‌بگیر در جامعه در کنار کارتن‌خواب‌ها و آلونک‌نشین‌ها به روشنی عامل اصلی پدید آمدن فاصله طبقاتی خطرناکی است که در جامعه امروز ما وجود دارد. این فاصله طبقاتی هر روز در حال بیشتر شدن است و متاسفانه هیچ اقدامی برای متوقف ساختن آن به عمل نمی‌آید. جامعه ما بظاهر آرام به نظر می‌رسد ولی زیر پوست این جامعه خبرهائی وجود دارند که بشدت هشداردهنده هستند. صبر مردم، اندازه‌ای دارد که اگر به انتها برسد، فاجعه‌ ایجاد می‌کند. به سخنان امام خمینی در همین زمینه مراجعه کنید که از بروز انفجاری خبر می‌دهد که همه چیز و همه کس را با خود می‌برد و چیزی باقی نمی‌گذارد. این، یعنی اگر انقلابی در راه باشد، انقلاب پابرهنه‌ها علیه طبقه اشراف و فوق نجومی‌بگیران خواهد بود، واقعه‌ای که اگر وضعیت کنونی ادامه پیدا کند، بروز آن حتمی خواهد بود.

طبیعی است که افراد سیر نتوانند درد گرسنگان را بفهمند. بنابراین، نباید انتظار داشته باشیم فوق ‌نجومی‌بگیران، روزی خطر را احساس کنند و درصدد علاج واقعه قبل از وقوع برآیند. این پدیده نامطلوب را به گردن این دولت و آن دولت هم نباید انداخت، عامل اصلی، نظامات نامطلوب جاری در جامعه است و تا این نظامات سروسامان پیدا نکند این وضعیت نیز ادامه خواهد داشت».


 

۰

دیدگاه تان را بنویسید

 

اخبار مرتبط سایر رسانه ها

    نیازمندیها

    سایر رسانه ها