طنز: فكر پليد در اتوبوس

کد خبر: 237674

مي‌دانم چطور شد كه تصميم گرفتم،محكم سر جايم بنشينم و هرگز اين كار را نكنم! مرد همچنان ايستاده بود و منتظر بود كه از جايم بلند بشوم تا او روى صندلى من بنشيند.

امروزی ها: آنقدرها هم،سن و سال نداشت كه آدم دلش برايش بسوزد.من خودم بيشتر از او نشان مي‌دادم.صندلى كنارى من كه كنار شيشه اتوبوس بود خالى بود.لپ‌تاپم را باز كرده و روى پاهايم گذاشته بودم و سايت‌ها را مي‌گشتم و اخبار صبح را مرور مي‌كردم.بالاى سر من ايستاد و زل زد در چشم‌‌هاى من.در جواب آن نگاه تنها كارى كه بايد مي‌كردم اين بود كه از روى صندلى بلند بشوم و روى صندلى كنارى بنشينم،تا مرد راحت روى صندلى اول بنشيند.نمي‌دانم چطور شد كه تصميم گرفتم،محكم سر جايم بنشينم و هرگز اين كار را نكنم! مرد همچنان ايستاده بود و منتظر بود كه از جايم بلند بشوم تا او روى صندلى من بنشيند.اينبار من خودم را بيشتر از قبل مشغول لپ‌تاپ كردم.صندلى هاى اتوبوس دو به دو روبه‌روى هم بودند.دو نفر روبه‌رو و چند نفر هم از گوشه و كنار با ديدن اين صحنه هر بار چيزى آهسته در گوش هم مي‌گفتند. ادامه مطلب را اینجا بخوانید.

۰

دیدگاه تان را بنویسید

 

اخبار مرتبط سایر رسانه ها

    نیازمندیها

    تازه های سایت

    سایر رسانه ها