حاشیه‌‌ای بر دیدار قرآنی‌ها با رهبرانقلاب

کد خبر: 267205

می‌گوید از خراسان شمالی آمده‌اند. ناخودآگاه به یاد «ماه‌بندان‌» می‌افتم. انگار این مردم میهمان و میزبان نمی‌شناسند. ارادت را همیشه دارند، چه در مقام میزبان چه در موقعیت میهمان.

تسنیم نوشت: گفته بودند ساعت ۸ خیابان فلسطین باشیم. هنوز ۸ نشده است، اما اتوبوس‌ها صف کشیده‌اند. بعضی‌ها به شیشه‌های اتوبوس عکس‌هایی از آقا چسبانده‌اند و بعضی دیگر روی پلاکاردی نوشته‌اند: کاروان زیارتی، بعد هم عکس بزرگی از آقا را که لبخند می‌زد، به آن وصل کرده‌اند. داخل صف می ایستم تا نوبتم شود که بعد از ایست‌های بازرسی وارد شوم. پشت سرم را نگاه می‌کنم، می‌بینم که همینطور به جمعیت اضافه می‌شود. از لهجه‌ها معلوم است که همه اهالی پایتخت نیستند، اصلاً کمتر تهرانی پیدا می‌شد، بیشتر از شهرستان‌ها آمده‌اند. صدای گریه بچه‌ای که انگار تازه از خواب بیدار شده است، حواسم را به سمت دیگری می‌برد. نگاهش می‌کنم. کودک یک ساله‌ای بود که بغل مادرش در صف ایستاده بود. مادرش بیشتر از آنکه نگران گریه‌های کودک باشد، چشم به صف دوخته تا ببیند کی نوبتش می‌شود. با وساطت خانم‌ها می‌رود جلو. از ایستگاه اول که رد می‌شود، با انرژی بیشتری قدم برمی‌دارد. من انگار در صف خراسانی‌ها ایستاده‌ام. می‌پرسم کدام خراسان؟ با همان لهجه شیرین می‌گوید: خراسان شمالی. ناخودآگاه به یاد «ماه‌بندان‌» می‌افتم. انگار این مردم میهمان و میزبان نمی‌شناسند. ارادت را همیشه دارند، چه در مقام میزبان چه در موقعیت میهمان. می‌پرسم: اولین دیدار است؟ می‌گوید: نه، قبلاً هم سعادت حضور را داشتم. در یک جلسه خصوصی در خراسان شمالی. آن موقع که حضرت آقا آمده بودند به استان، با اهالی فرهنگ و قرآن هم دیدار داشتند که توفیق نصیب ما هم شده بود. صف کمی جلوتر می‌رود. دیگر آفتاب کم‌کم دارد گرمای خودش را سایه سر مردم می‌کند. چهره‌ها در هم می‌رود، اما اراده‌ها کم نمی‌شود. بدون گلایه‌ای از تشنگی و گرما، همگی منتظراند؛ منتظراند ببینند کی قرعه به نام آنها می‌افتد تا داخل شوند. از ایستگاه اول که رد می‌شوم، بغل دستی‌ام به دوستانی که هنوز پشت سرش در صف مانده‌اند، دستی تکان می‌دهد. می‌گویم: اولین‌باری است می‌آیی که اینقدر پرانرژی هستی؟ با قاطعیت در چشمانم نگاه می کند و می‌گوید: "ذوق دیدار، اول و دوم نمی‌شناسد، همیشه هست. حتی اگر از تلویزیون باشد." ادامه می‌دهد: "البته اولین‌بار هم هست." - می‌پرسم: از کجا؟ -می‌گوید: "از قم. از دیشب داخل حرم بودیم، بعد از دوره آموزشی مفاهیم بالاخره توانستیم بیاییم." می‌گوید: "شاید باورتان نشود، اما همه ما از ذوق امروز دیشب نخوابیدیم." با خودم می‌گویم: باید هم نخوابیم. وارد حسینیه که می‌شوم، انتظار جمعیت رنگ دیگری دارد. همه یا صلوات می‌فرستند، یا آقا را صدا می‌زنند. همه حالا منتظراند. ساعت ۹ و ۴۰ دقیقه است. به نظرم می‌رسد که آقا ساعت ۱۰ وارد می‌شوند. جمعیت همه چشم شده است و به همان دری که همیشه از تلویزیون نشان می‌دهد، نگاه می‌کنند. ناگهان یکی از آن وسط فریاد می‌زند: "خونی که در رگ ماست"....، جمعیت صدایش را رها می‌کند: "هدیه به رهبر ماست". حالا دیگر فقط آقایون نیستند که همراه جمعیت می‌شوند، خانم‌ها هم جواب می‌دهند. طلبه‌ای از میان جمعیت برمی‌خیزد و می‌گوید: "این همه لشکر آمده" جمعیت پاسخ می‌دهد: "به عشق رهبر آماده"... . حالا ساعت ۱۰ است، اما از آقا خبری نیست. همه سراپا انتظاراند. یکی در آن وسط می‌خواند: "یاد امام و شهدا" .... . سراسر حسینیه فریاد است. برخی به شوق ایستاده‌اند. حالا دیگر قاریان خارجی هم کم‌کم به جمعیت می‌پیوندند. بعضی‌ها چفیه به گردن انداخته‌اند و برخی دیگر هم با تعجب به مردم نگاه می‌کنند. تعدادی هم که نمی‌دانم برای کدام کشوراند، اما می‌شود از چهره‌شان حدس زد که پاکستانی یا بنگلادشی باشند، ایستاده‌اند. دوستان افغان هم لبخند می‌زنند. امام ملیت نمی‌شناسد، ارادت برای همه است، اگر چشم بگشایی. دیگر طاقت‌ها طاق شده است. همان طلبه دوباره فریاد می‌زند: «ای پسر فاطمه(س)! منتظر تو هستیم» جمعیت با او هم‌نوا می‌شوند: ای پسر فاطمه(س)... . ساعت حدوداً ۱۰ و نیم است که ناگهان همه برمی‌خیزند، به ارادت امامی که به شوقش کیلومترها آمده‌اند و خستگی نشناخته‌اند. حالا لحظه دیدار است. دیداری که به قول قاری‌ای که از قم آمده بود، سال‌ها انتظارش را کشیده بودند، حالا با این همه ذوق دیگر خستگی راه و بیدار ماندن‌ها معنی نداشت. آقا که می‌نشینند، همه به احترام او آرام می‌گیرند و می‌نشینند. این مردم حق ولی نعمت خود را خوب می‌دانند. اولین قاری‌ای که قرعه به نامش می‌افتد، وحید وکیلی است. وکیلی که شروع می‌کند، همه چندباری "الله، الله"، "ما شاء الله" می‌گوید. بعد از وکیلی، نوبت هاشم سلطانی نژاد، نماینده کشورمان در رشته حفظ این دوره مسابقات است. سلطانی‌نژاد هم می‌خواند و بعد از او هم یک قاری سوری می‌آید. اول به احترام عبا می‌پوشد و بعد شروع می‌کند. نفر بعد، احمد محمد عامر است. از قاریان مصری، با سنی قریب به هشتاد و با نفس روحانی. از قرآن نخواند. قرآن جلویش باز بود، اما از اهل بیت(ع) خواند. از حضرت خاتم(ص) که مبعثش گذشت شروع کرد و به فاطمه زهرا(س) رسید. خوب این دو امانت را کنار هم نشان داد. وقتی عامر می‌خواند همه سراپا گوش بودند. با اینکه عربی می‌خواند، اما خیلی‌ها اشک می‌ریختند. نام ائمه(ع) که می‌آید، دل خیلی‌ها می‌لرزد، حتی اهل سنت. می‌گفت: "محمد خاتم پیامبران است، پیامبری که جبرئیل خادم درگاه اوست" می‌گفت: "فاطمه، پدرِ پدر بود؛ همانطور که علی پدر حسن(ع) و حسین(ع) بود." اسم حسین(ع) را با سوز بیشتری خواند، صدایش در حسینیه پیچید و ... . تمام که شد، آمد خدمت آقا به نشانه ارادت. آقا هم از جا برخاستند، شنیده بودم که ایشان با قرآنیان مرام دیگری دارند. عامر بر گونه آقا بوسه‌ای زد و نشست. مجری اعلام کرد که حجت‌الاسلام و المسلمین محمدی که مسئولیت این دوره مسابقان را برعهده دارد، گزارشی را آماده کرده است که ارائه می‌دهد. آقای محمدی آمارهای زیادی اعلام کرد. از استقبال در این دوره گفت و به این اشاره کرد که سطح کیفی مسابقات نسبت به دوره‌های گذشته بالاتر بوده و این را نه تنها داوران داخلی که داوران خارجی هم اذعان داشته‌اند. در پایان هم از آقا خواست که نصیحتی کنند، اگر برایشان مقدور است. آقا بعد از حرف‌های مجری شروع به صحبت کردند. حسینیه ساکت است. همه گوش می‌دهند. دیگر کسی به فکر تنگی فضا نبود، همه می‌شنیدند. آقا حرف‌هایشان را شروع کردند و گفتند: هدف از مسابقات و تلاوت‌های قرآنی باید مطرح شدن قرآن، نزدیک‌شدن به حقیقت و روح قرآن، فراگرفتن معارف قرآن و شکل دادن به زندگی فردی و اجتماعی در سایه قرآن باشد. جوانان در گذشته برای بلندکردن صدای آزادیخواهی در دنیای اسلام،شعارهای مکاتب چپ سوسیالیستی را مطرح می‌کردند اما امروز هرکس بخواهد شعار عدالت، آزادی، استقلال و عزت را سر بدهد قرآن را سر دست می‌گیرد که بسیار با ارزش است. آقا مثل همیشه به وحدت دعوت می‌کنند و می‌گویند: دشمنان اسلام هر وقت کشورها و ملت‌های اسلامی بخواهند به هم نزدیک شوند، توطئه‌ای درست می‌کنند. این حوادث باید چشم‌ها را باز و ملت‌های مسلمان را بیدار و چهره روسا و حاکمان با اخلاص را از حاکمان دست‌نشانده جدا کند. دستگاه استعمار، گردانندگان کمپانی‌های نفتی و تجاری بزرگ دنیا و دشمنان غربی شمشیر را در جهت اسلام‌ستیزی از رو بسته‌اند. مسلمانان در مقابل باید به عوامل اقتدار خود بازگردند. اتحاد مهمترین عامل اقتدار است. حالا دیگر صدا صلوات است که بلند می‌شود. جمعیت خیره به همان دری هستند که آقا از آن وارد شدند. برمی‌گردم. باز هم همه با اشتیاق‌اند. گاه حرف‌های آقا مرور می‌شود. یکی می‌گفت: آقا همیشه به وحدت دعوت می‌کنند. از جمعیت فاصله می‌گیرم. با خودم فکر می‌کنم که ای کاش همه حاکان کشورهای اسلامی مثل آقا اینقدر روشن‌بین و واقع‌بین بودند. جمعیت متفرق می‌شوند و من در ذهنم می‌آید که کاش قاریان امروز، سفرای خوبی برای قرآن باشند.

۰

دیدگاه تان را بنویسید

 

اخبار مرتبط سایر رسانه ها

    نیازمندیها

    تازه های سایت

    سایر رسانه ها