خلاصه جلسه دوم سخنرانی حجت الاسلام پناهیان در دانشگاه امام صادق(ع)

کد خبر: 871637

انسان گاهی باید با آگاهیِ اندک، در وجود خودش بگردد و آن ایمان و محبت اندک را در قلب خودش پیدا کند و با همان، خودش را سیراب کند، منتظر نباشد که یک دریا ایمان در وجودش جاری شود تا بعداً عمل کند! این یک الگوی تعلیم و تربیتی است. در این الگوی تعلیم و تربیتی، معلم به دانش‌آموز می‌گوید: «من به تو چند کلمه یاد می‌دهم، بیشتر از آن را تو خودت- بر مبنای حکمت- در خودت بگرد و پیدا کن؛ تو با یک‌ذره آگاهی، خودت می‌توانی تولیدکنندۀ علم باشی»

در ادامه بخش‌هایی از دومین شب سخنرانی علیرضا پناهیان در دانشگاه امام صادق(ع) با موضوع «سبک زندگی، مؤثرتر از آگاهی و ایمان» را به گزارش پایگاه اطلاع رسانی بیان معنوی می‌خوانید:

دربارۀ «ارزش عمل و زمان اقدام به عمل» برداشت و تلقیِ اشتباهی وجود دارد که باید آن را برطرف کنیم. اینکه انسان منتظر باشد اول به فراوانیِ آگاهی و ایمان و عشق برسد و بعداً عمل کند، اشتباه است. مانند کسی که منتظر باشد اول در زمینش آبِ فراوانی جاری شود تا بتواند کشاورزی کند! درحالی‌که خیلی وقت‌ها در زمین باید چاه عمیق حفر کنیم تا به آب برسیم!

انسان گاهی باید با آگاهیِ اندک، در وجود خودش بگردد و آن ایمان و محبت اندک را در قلب خودش پیدا کند و با همان، خودش را سیراب کند، منتظر نباشد که یک دریا ایمان در وجودش جاری شود تا بعداً عمل کند! این یک الگوی تعلیم و تربیتی است. در این الگوی تعلیم و تربیتی، معلم به دانش‌آموز می‌گوید: «من به تو چند کلمه یاد می‌دهم، بیشتر از آن را تو خودت- بر مبنای حکمت- در خودت بگرد و پیدا کن؛ تو با یک‌ذره آگاهی، خودت می‌توانی تولیدکنندۀ علم باشی»

از معلم‌های محترم، می‌خواهم که این سبک زندگی را به بچه‌ها یاد بدهند. این‌قدر داده(اطلاعات) به ذهن بچه‌ها منتقل نکنید، بلکه برایشان مسئله ایجاد کنید و بگذارید بچه‌ها خودشان کنکاش کنند. شیوۀ طرح مسئله و حل مسئله را به او آموزش دهید و بگذارید این دانش‌آموز، قدم به قدم با معلم جلو بیاید. با این‌همه داده و اطلاعات که به او منتقل می‌کنید ذهن بچه را نابود می‌کنید، و بعدش هم امتحان‌گرفتن از چیزهایی که بلد است! آن‌وقت نسل آینده فکر می‌کند که رشد یعنی همین‌که این حرف‌ها را از تو یاد بگیرد. اما فایده‌اش چیست؟ جز اینکه تعدادی کارمند بار بیاورد، فایده‌ای ندارد!

ناموس آموزش و پرورش شده است «نمره»! این بی‌احترامی به حیثیت معلم است. چرا معلم را این‌قدر انسان عادلی نمی‌دانیم که با زبان خود و با تشخیص خودش بگوید «این دانش‌آموز قبول است!» حرمت معلم بیش از نمره‌هایی است که ذهن‌ها را پوسیده می‌کند و خلاقیت را نابود می‌کند. اما وقتی ما از معلم، برگۀ امتحانی می‌خواهیم، یعنی «ما به تو اعتماد نداریم!» البته ممکن است یک معلمی هم پارتی‌بازی کند یا به یک کسی ظلم کند، اما این فسادش کمتر است از این فسادی که نمره‌ها به دنبال می‌آورند. می‌بینید که اکثر دانش‌آموزان ما دانشمند نمی‌شوند؛ این جنایتی است که ما در حق دانش‌آموزان انجام می‌دهیم!

حوزه‌های علمیه هم به‌شرح ایضاً! اکثر طلبه‌ها می‌توانند مجتهد بشوند ولی اکثراً نمی‌شوند! به‌خاطر حجم بالای درسی و دیتاهایی که به آنها منتقل می‌کنند! در حالی‌که از سال اولِ لمعه و اصول، می‌توانند به شیوه‌ای درس بدهند که او شروع کند به تولید فتوا.

اشتباه ما این است که فکر می‌کنیم باید محبت و ایمان و آگاهی ما خیلی زیاد بشود که خودبه‌خود ما را وادار به عمل کند. اما همان‌طور که می‌دانید اگر بخواهید محبت و ایمان را در قلبتان بیشتر کنید، معمولاً راهی جز آگاهی‌دادن نیست(مگر اینکه همان روش بهره‌گیری از عمل را در پیش بگیریم که موضوع بحث ما و خلاف رویۀ رایج در جامعه است) روش افزایش آگاهی هم این خطر را دارد که وقتی زیاد آگاهی می‌دهید تا ایمان و محبت افزایش پیدا کند، همین آگاهی‌دادنِ زیادی، موجب فاسدشدن فرد می‌شود!

امیرالمؤمنین(ع) در نامۀ 31نهج‌البلاغه می‌فرماید: فرزندم، اگر آمادگی و ظرفیت لازم و صفای قلب داری این حرف‌هایی که به تو می‌گویم را گوش کن و الا-اگر صفای قلب نداری- این نوشته‌های مرا نخوان که جز خسران چیزی به تو نمی‌دهد! (فَإِنْ أَیْقَنْتَ أَنْ قَدْ صَفَا قَلْبُکَ فَخَشَعَ وَ تَمَّ رَأْیُکَ فَاجْتَمَعَ وَ کَانَ هَمُّکَ فِی ذَلِکَ هَمّاً وَاحِداً فَانْظُرْ فِیمَا فَسَّرْتُ لَکَ)

اشتباه اولِ ما-دربارۀ عمل- این است که تصور کنیم هروقت خیلی عاشق و مؤمن و آگاه شدیم، عمل خواهیم کرد! درحالی‌که باید بگردیم از همان یک‌ذره عشق و ایمانی که در وجودمان هست، استفاده کنیم.

اشتباه دوم این است که فکر کنیم برای افزایش ایمان و عشق و محبت، باید آگاهی را افزایش دهیم! (کمااینکه بعضی‌ها برای اینکه قوی بشوند، زیادی غذا می‌خورند و اتفاقاً ضعیف‌تر می‌شوند!) درحالی‌که اگر برون‌دادِ ایمان و عشق-یعنی «عمل»- نباشد، علم و اگاهی تل‌انبار می‌شود و علم‌ِ تل‌انبار شده با ایمان افزایش‌نیافتۀ در اثر نبودِ عمل، فساد می‌آورد.

اشتباه سوم این است که آگاهی را قبل از ایجاد ظرفیت روحی به انسان بدهیم، یعنی قبل از اینکه- به‌وسیلۀ عمل و سبک زندگی و شیوۀ رفتار- برای دریافت قلبی، در انسان ظرفیت ایجاد کنیم، مدام بخواهیم آگاهی و معرفت دینی به او بدهیم! چرا این‌قدر به بچه احکام یاد می‌دهی؟! تو اول به این بچه، زندگی‌کردن را یاد بده تا بعداً نوبت احکام بندگی برسد! مشکل این است که تلخیِ زندگی را به بچه یاد نداده‌ایم، لذا ظرفیت ندارد دربارۀ دین با او صحبت کنیم.

فرموده‌اند که نان را در خانه درست کنید و الا فقر می‌آورد، حتی آرد را هم از بیرون نخرید (کافی/5/167) (من‌لایحضره‌الفقیه /3/269) همان‌طور که می‌دانید مراحل درست کردن نان، خیلی سخت و طولانی است. بچه باید ببیند که درست‌کردن یک دانه نان چقدر سخت است. باید بفهمد که زندگی این سختی‌ها را دارد.

وقتی بچه، معنای درستِ زندگی را فهمید، آن‌وقت اگر بندگی و احکام دین را به او یاد بدهید، راحت‌تر می‌فهمد و می‌پذیرد. دین نجات‌بخش انسان در سختی زندگی است، اما وقتی سختیِ زندگی را به بچه نشان ندهیم، اگر دین را به او ارائه بدهیم می‌گوید: «دین مزاحم من است!» چون نمی‌داند که دین برنامۀ عبور از موانع زندگی است، اصلاً او موانع را ندیده است، بلکه خیال‌پرداز و متوهم بار آمده است. الان هرچیزی از دین به او بگویید، دچار سوءتفاهم می‌شود.

معمولاً مشکلات و موانع و سختی‌های زندگی را به بچه‌ها نشان نمی‌دهیم، لذا وقتی دین می‌گوید: «بیا راه عبور از موانع را به تو نشان دهم» او نمی‌پذیرد، چون متوهمانه تصور می‌کند هیچ مانعی وجود ندارد! متاسفانه تنبلی و راحت‌طلبی و توهم، به بچه‌ها تزریق می‌شود و بچه‌ها فکر می‌کنند که زندگی بدون مشکل و سختی، ممکن است!

خیلی از مادرها نمی‌گذارند بچه‌شان، سختی و تلخی زندگی را بچشد، مثلاً نمی‌گذارند گاهی زحمت و سختیِ غذا پختن را تحمل کند! به حدّی که بعضی‌ها وقتی می‌خواهند دخترشان را شوهر بدهند، می‌گویند: «بچۀ ما بلد نیست غذا درست کند!»

مادری که وقتی ناراحت می‌شود، داد و فریاد سر می‌دهد، او دارد بچۀ خود را متوهم بار می‌آورد، یعنی دارد می‌گوید: «زندگی بدون مشکلات، می‌شود!» اما مادری که سختی کشید و لبخند زد و به بچه‌ها گفت: «زندگی همین است، سختی دارد!» بچه‌هایش ظرفیت پیدا می‌کنند که بندگی را بفهمند و بپذیرند.

بندگی‌کردن مثل یک نرمش و ورزش است برای واردشدن به بازیِ اصلی زندگی! اما بچه‌های ما معمولاً نمی‌دانند در بازی اصلی زندگی باید دوید و زحمت کشید، لذا انجامِ این نرمش و ورزش را لازم نمی‌دانند و نمی‌پذیرند! حالا چطوری باید ورزش کنیم؟ قرآن می‌فرماید: «اسْتَعینُوا بِالصَّبْرِ وَ الصَّلاةِ وَ إِنَّها لَکَبیرَةٌ إِلاَّ عَلَى الْخاشِعین‏» (بقره/45) از صبر و نماز کمک بگیرد، و این سخت است مگر برای کسانی که خاشع هستند. (کسی خاشع می‌شود که تلخی و سختی زندگی را درک کرده باشد)

چرا قبل از اینکه یک‌سلسله اعمال و رفتار و سبک‌زندگی‌ را به بچه‌های خودمان داده باشیم، می‌خواهیم دین را به آنها ارائه دهیم؟! چرا قبل از اینکه سختی و تلخی زندگی را-از هفت‌سالگی به بعد- به بچه‌ها یاد بدهیم، دین را یاد می‌دهیم؟!

چقدر در دوران دبستان، برای بچه‌ها درس‌ِ دینی می‌گذارند؟ بنده به‌عنوان یک طلبه خواهش می‌کنم اینها را از کتاب‌های درسی حذف کنید؛ در عوض به بچه‌ها زندگی را یاد بدهید، تا بچه در این هفت‌سال بفهمد که «لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ فی‏ کَبَد» (بلد/4) یعنی زندگی درگیری با رنج است(رنج‌های اجتناب‌ناپذیر) و برای کم‌کردن رنج باید بخشی از رنج‌ها را به استقبالش بروی! این واقعیت را به بچه‌ یاد بدهید.

قرآن می‌فرماید: «مَنْ کانَ یُریدُ الْعِزَّةَ فَلِلَّهِ الْعِزَّةُ جَمیعاً» (فاطر/10) کسی که عزت می‌خواهد عزت برای خداست. (عزت انگار یک رفعت مقام، برتری و بزرگواری است) و بعد می‌فرماید: «إِلَیْهِ یَصْعَدُ الْکَلِمُ الطَّیِّبُ» کلمات طیّب به سوی خدا می‌رود. علامه طباطبایی می‌فرماید: کلمات طیّب، همان عقاید خوب(ایمان)، اندیشه و فکر خوب و آگاهی خوب است. «وَ الْعَمَلُ الصَّالِحُ یَرْفَعُهُ» این عشق و ایمان و کلمات خوب را عمل صالح، بالا می‌برد. یعنی اینها را باید به‌وسیلۀ عمل خوب، به‌سوی خدا ببریم.

امیرالمؤمنین(ع) دربارۀ آیۀ فوق می‌فرماید: یعنی اگر عملش صالح باشد، قول و کلامِ او (عقیده و اندیشۀ خوب او) بالا می‌رود «یَعْنِی إِذَا کَانَ عَمَلُهُ صَالِحاً ارْتَفَعَ قَوْلُهُ وَ کَلَامُه‏» (احتجاج طبرسی/1/260) پس اگر بخواهم به خدا برسم، چه‌کار باید کنم؟ ایمانت را به‌وسیلۀ «عمل صالح» افزایش بده و بالا ببر. یعنی عمل صالح(کارِ خوب) تو را به خدا نزدیک می‌کند.

روز قیامت در قرآن کریم، «یوم‌الحسره» نامیده شده است. اما چرا ما الان (در دنیا) این حسرت را نمی‌خوریم؟ چون فکر می‌کنیم که ما نمی‌توانستیم مانند خوبان و بزرگان(مثلاً آیت‌الله بهجت و...) بشویم! منتها روز قیامت پروندۀ تو را باز می‌کنند و به تو نشان می‌دهند برای اینکه مثل آیت‌الله بهجت بشوی، خیلی کمتر از این چیزهایی که الان داری، سرمایه نیاز داشتی! فقط از فرصت‌های خودت استفاده نکردی! نه اینکه نمی‌توانستی، بلکه می‌توانستی اما غفلت کردی و عمل نکردی و دقت نکردی! اینجاست که حسرت، وجود ما را آتش می‌زند!

۰

دیدگاه تان را بنویسید

 

اخبار مرتبط سایر رسانه ها

    نیازمندیها

    تازه های سایت

    سایر رسانه ها