گامهایی بلند برای دستیابی به زندگی سبز
هر چروکی که بر چهره سراسر مهربانیاش نشسته، نشان از گذر عمر دارد که با لبخندهای دلنشیناش گشوده میشود و همین که حرفهایش جدی میشوند، دوباره سرجایشان باز میگردند.از سرمهربانی تحسینبرانگیزی که با طینت مادران این سرزمین گره خورده است، ابتدای همه پاسخهایش واژه مادرجان را مینشاند و با حوصله و صبری مثال زدنی آنقدر شمرده سخن میگوید که سخت است باور کنی مقابل بانویی 97 ساله نشستهای. تک تک درختان این مرز و بوم و ذرات هوای پاکی که در آن جاری است، مدیون تلاشهای خالصانه این بانو است که چیزی جز عشق، به گامهایش توان حرکت نداد و مقاومت را دلیل اصلی این ایستادگی میداند. در خانوادهای محکم و وارسته به دنیا آمده است و کارنامه درخشان آبا و اجدادیاش، از مادربزرگی که نویسنده کتاب «معایبالرجال» در دوران مشروطیت از زنان بنام ایران بوده است تا مادری که نخستین دختر دیپلمه ایران زمین بوده و در مدرسه پسرانه، از پشت یک پرده این امتیاز را کسب کرده است و پدری که سرمشقهای زندگیسازش از حافظه تاریخ این سرزمین کهن پاک نمیشود همه و همه مؤید آن است.پدر و مادرش چه زیبا نامی را برایش برگزیدند که سالها بعد با هدفش هماهنگ شد و اکنون که نود و هفتمین پاییز و رقص خرمالوهای آتشین بر درخت حیاط خانه را از پشت پنجره به نظاره مینشیند، میتوان رد طبیعت بکر، ناب و پاک را در چهرهاش پیدا کرد. بانو مهلقا ملاح، فلسفه، علوم اجتماعی و جامعهشناسی را تا اخذ مدرک فوق لیسانس در تهران گذراند و ادامه تحصیلش در رشته علوم اجتماعی را در دانشگاه سوربن پاریس پی گرفت تا اینکه با مدرک دکترا به کشور بازگشت و به ریاست کتابخانه مؤسسه تحقیقات روانشناسی برگزیده شد. او که به عنوان یکی از 11 مهربانوی ایران برگزیده شده است، در سال ۱۳۷۳ با مشارکت همسرش و چند نفر از مدرسان دانشگاه، «جمعیت زنان مبارزه با آلودگی محیطزیست» را تأسیس کرد. از خانواده و علاقهمندیهایتان بگویید؟ در خانوادهای که علاقه به تحصیل و یادگیری از اولویتهای اصلی آن بود، به دنیا آمدم. پدرم معلم و مادرم جزو کسانی بود که از مدرسه دارالفنون دیپلم گرفته بود. داییام علینقی وزیری در آن سالهای دور صاحب مدرسه بود، یکی از برادرهایم موزیسین و نویسنده و برادر کوچکترم دکترای اقتصاد از آلمان دارد که سالها ریاست دانشکده اقتصاد دانشگاه شهید بهشتی را برعهده داشت و بعد از آن برای تدریس مجدد به آلمان رفت و هم اکنون در کشور ترکیه دانشکده حقوق تأسیس کرده و در حال تدریس است. واضح است در چنین خانوادهای درس خواندن چقدر اهمیت داشته و دارد و هر اتفاقی که ممکن بود رقم بخورد، ما باید درس میخواندیم. پس از گذراندن تحصیلات عالیه و بازگشت از فرانسه، ضمن همه فعالیتها و تدریسهایی که داشتم، 8 سال در کتابخانه دانشکده حقوق، 2 سال در کتابخانه دانشکده علوم و 16 سال در کتابخانه دانشکده هنرهای زیبا فعالیت کردم ضمن اینکه مؤسسه تحقیقات روانشناسی را ایجاد و 12 سال به عنوان ریاست این مؤسسه فعالیت کردم، علاوه بر این ذاتاً عاشق طبیعت هستم و در طبیعت بزرگ شدهام و همین بود که بیش از هر چیزی وادارم میکرد به مسأله طبیعت بپردازم. با این وجود باید بگویم تمام این فعالیتها گواه این است که کتاب جزئی از زندگی و میراث اجدادی من است. از کودکیهایتان و این میراث اجدادی چه چیزی به یاد دارید؟ 11 سال داشتم که مادرم کتاب خواندن را برایم واجب کرد و با اخذ آبونمان از کتابفروشیها، از آنها خواست که برایمان کتاب بفرستند. آن زمانها چیزهای زیادی نمیدانستم با این حال این جمله مادر را بخوبی به خاطر دارم که از من میپرسید «لقا جان! درسهایت را خواندهای؟» و وقتی پاسخ مثبت من را میشنید، میگفت: «پس بیا برایم کتاب بخوان.» میخواندم اما چیز زیادی از آنها نمیفهمیدم و مادرم به آرامی و سادگی برایم تشریح میکرد، به جرأت میتوانم بگویم او یک روانشناس بود. وقتی دفتر زندگیام را ورق میزنم به این و اقعیت یقین پیدا میکنم. او هیچ گاه من را مجبور به انجام کاری نمیکرد و اجازه میداد خود همه چیز را تجربه کنم؛ به یاد دارم باردار بودم و پزشک معالجم نخستین کتاب روانشناسی کودک را در ایران نوشته بود، وقتی کتاب را در اختیارم گذاشت تا با مطالعه آن بدانم در هر مرحله از بارداری و پس از تولد فرزندم چه اقداماتی را باید انجام دهم، به این نتیجه رسیدم که تمام رفتار و کردارهای مادرم در آن نوشته شده است. چطور شد که به سراغ فعالیت در عرصه محیط زیست رفتید؟ سال 1352 که ریاست کتابخانه مؤسسه تحقیقات روانشناسی را داشتم، کتابی به نام «محیط زیست و آلودگیهایش» و کتاب دیگری به نام «خود پیرایی» را وارد کتابخانه کردم و از آنجا که کتابدار باید هر کتابی را که وارد کتابخانه میشود، به طور کامل مطالعه کند تا بتواند برای آن کدگذاری کند، این کتاب را که نخستین کتاب منتشر شده در حوزه محیط زیست بود، به طور کامل خواندم و اینکه بشر به شکل حریصانهای در حال آسیب رساندن به طبیعت است، در این کتاب منعکس شده یافتم. با خود گفتم ما از این خاک به وجود آمدهایم و متعلق به همین زمین هستیم، اما با خودمان و این زمین چه میکنیم؟ به همین دلیل تصمیم گرفتم به علامت سؤالی که از خواندن این کتاب در ذهنم ایجاد شده بود، با آموزش افراد جامعه و روشن کردن ذهن و اندیشه آنها پاسخ دهم. سال 1355 بازنشسته و در سال 56 از سوی دادرسی کل کشور دعوت به کار شدم اما اعلام کردم که من یک محقق هستم و با یکجانشینی خو نگرفتهام و نمیتوانم یک کار روتین انجام دهم. از من موضوع تحقیق را پرسیدند و گفتم میخواهم درخصوص آلودگی شهر تهران تحقیق کنم و از همین جا بود که تلاش و جدیتام در این راه آغاز شد. نام این مرکز را چطور برگزیدید؟ مدتها بود کتاب ترجمه میکردم اما همواره یک کاغذ و قلم جداگانه کنارم داشتم تا برای سازمان مردمنهادی که قصد تأسیس آن را داشتم، نام مناسبی برگزینم. اسامی متعددی را رد کردم تا اینکه بالاخره با عنوان «جمعیت زنان مبارزه با آلودگی محیط زیست» ارتباط خوبی برقرار کردم و میدانستم که با هدف و اطلاعات من همخوانی دارد و این را بهترین عنوان ممکن دیدم. در روزهای آغاز روی کدام پله نردبان ایستاده بودید و حالا خود را روی کدام پله از نردبان موفقیت میبینید؟ اصلاً این سیستم فکری وجود ندارد، زیرا کسی که میخواهد فعالیتی انجام دهد، باید به این نکته ایمان داشته باشد که در ابتدای مسیر پلههای پایین نردبان را پیش رو دارد و این تلاش او است که قدمهایش را بر پلههای بالایی مینشاند. باید در این مسیر رفیقی پیدا کند تا او را همراهی و با یکدیگر پلههای نردبان موفقیت را پشت سر بگذارند. باید یاد بگیرد که دستهای دور و برش را به گرمی بفشارد و آگاه باشد که با خیالبافی کار به جایی نخواهد برد. ارزشمندترین دستاوردهایتان از مطالعات سالانه چه بوده است؟ با مطالعات در این زمینه به این نتیجه رسیدم که در کشورمان مدیران لایق و زبده کم داریم در حالی که مدیر باید در درجه نخست به جغرافیای منطقهای که در آن مدیریت میکند و افرادی که در آن منطقه فعالیت دارند، اشراف داشته باشد و در گام بعدی برای آنها برنامهریزیهای لازم را داشته باشد در حالی که کمتر شاهد این موضوع هستیم. در طول مطالعات پی بردم نخست باید افراد را تحت آموزش قرار داد و در این بین باید به زنان بیش از همه اقشار جامعه توجه داشت، زیرا آنها به دلایل مختلف مسئولیتهایی که دارند در آلوده شدن محیطزیست نقش بیشتری دارند. خستگیناپذیر بودم و وزیر وقت این اجازه را به من داد تا رابطان بهداشت را که زنان بودند، تحت آموزش قرار دهم. به همین دلیل در 5 یا 6 منطقه تهران آموزشها داده میشد تا علاوه بر اینکه آموزش انجام واکسیناسیون انجام میشود، زنان خانهدار متوجه این باشند که به حفظ پاکیزگی گوشه و کنار محل زندگی و منطقه خود حتی جویهای آب کمک کنند. علاوه بر این مهد کودکها را تحت آموزش قرار دادیم و کودکان کم سن و سال را به مناطق پاکیزه و آلوده میبردم تا آنها به عینه با تفاوت میان این مناطق آشنا شوند و خودشان به این موضوع پی ببرند. علاوه بر این محیط زیست برای من اصل زندگی محسوب میشود، زیرا سلامت انسان، حیوان و گیاهان در گرو آن خواهد بود. از سوی دیگر آب که مهریه بانوی پاکی و قداست حضرت زهرا (س) است، برای ما مسلمانان ارزش ویژهای دارد و چه خوب است که از همان حضرت، جسارت و مقاومت در گرفتن حق را بیاموزیم و بدانیم که حق گرفتنی است نه دادنی. پس باید سلامت محیط زیست را که حق مسلم ماست، از آن خود کنیم و برای دست پیدا کردن به آن تلاش و ممارست داشته باشیم. آگاهی بخشی به زنان تا چه اندازه در رسیدن به محیط زیست پاک و سالم مؤثر است؟ اصل همین است. خداوند تبارک و تعالی زن را آفرید و قدرت ازدیاد نسل را به او هدیه کرد. دوم اینکه، خداوند زن را بالفطره مربی آفریده است. زن است که بزرگی و قدرتمند بودن را به همسر و فرزندش تأکید میکند. سوم اینکه، زنان به دلیل خریداری مواد خام و تبدیل آن به مواد قابل مصرف زبالهساز هستند و چهارم اینکه مصرف کننده هستند. بنابراین این زنان هستند که در صورت آگاهی از مهم بودن حفظ محیط زیست میتوانند همسر و فرزندان خود را آگاه سازند. این جملهها را که میگویم به یاد سالها قبل میافتم که تلاش زیادی برای همراه کردن و آگاه ساختن فرزندان و همسرم با اهمیت محیط زیست سالم به کار بستم. به خاطر دارم همیشه یک سطل کوچک در داخل ماشین قرار میدادم تا فرزندان و همسرم زباله خوراکیهایشان را در آن بیندازند. بارها اتفاق افتاده بود که به مسافرت میرفتیم کافی بود در طول مسیر همسر یا فرزندانم زبالهشان را بیرون از ماشین پرتاب کنند سریع میگفتم یک لحظه توقف کن من اینجا کار واجبی دارم که باید انجام دهم. پیاده میشدم و زباله را از روی زمین بر میداشتم و با اینکه آنها این صحنه را میدیدند بسیاری از مواقع سعی در اذیت کردن من داشتند و گاهی هم به این حساسیت من عکسالعمل نشان میدادند، اما من هیچگاه دست از تلاش برای همراه کردن آنها برنداشتم و حالا خوشحالم از اینکه باز هم مقاومت نتیجه داد و همسر خدابیامرز و فرزندانم در این مسیر با من همگام شدند و همسرم در تمام دورههای آموزشی، کنفرانسها و همایشها در کنارم بود. هر تلاشی در انتظار ثمرهای است، آیا ثمرهای که انتظارش را داشتید، برداشت کردهاید؟ هر گامی که برداشته میشود، انتظاری در ورای آن نهفته است، اما باید پذیرفت معمولاً نتیجهای که باب میل باشد، کسب نخواهد شد. درخصوص تلاش من هم همین موضوع صادق است. تعهد داده بودم ظرف یک سال 26 هزار خانوار تهرانی، یعنی 60 درصد افراد آن دوره را محیط زیستی کنم، اما متأسفانه این تعهد عملی نشد، چراکه مشکلات موجود در این مسیر، مرا از رسیدن به هدفم باز داشت. روستاها خالی از سکنه شدند و روستاییان به شهر تهران مهاجرت کردند و همین موضوع و وقایع متعدد دیگر، مانع بلندتر شدن صدایم و نرسیدن به هدفی که به دنبالش بودم، شد. با این وجود مبارزه و مقاومت را از کودکی آموخته بودم. نهادینه شدن فاکتور مقاومت در وجود شما چه پیامدی را برایتان به همراه داشت؟ طی 4 سال نامهنگاری برای وزیر آموزش و پرورش، وزیر بهداشت و تعدادی از مسئولان عالیرتبه کشور موفق شدیم در طول دوره 23 ساله، به 560 معلم و مدرسه در حوزه محیط زیست آموزش دهیم و به این ترتیب انجمن دوستداران زمین شکل گرفت و برایم جای بسی خوشحالی دارد که نهاد آموزش و پرورش برای انجمنهای مدارس یک اداره تشکیل داده است. دغدغه اصلیتان در این راستا چه بوده است؟ اینکه میخواستم گامهایم را سریعتر و یکی پس از دیگری بردارم اما هر بار فرد یا سازمانی پیدا میشد تا مانع پیشرفتم شود. با این حال میدانستم که مقاومت و ایستادگی رمز موفقیت خواهد بود و ایستادن و توقف دردی را دوا نخواهد کرد و باید کانالی برای حرکت رو به جلو پیدا کنم. برای موضوع تفکیک زباله چه اقداماتی انجام دادید؟ با رئیس سازمان حفاظت محیط زیست صحبت کردم و گفتم در قبال شرافت و متعهد بودن شما، حاضر هستیم 60 درصد تهرانیها را همراه سازیم تا با آموزشهای چهره به چهره از میزان زبالههای تولیدیشان بکاهند و به تفکیک آنها مبادرت ورزند در صورتی که مسئولان شهرداریها نیز رأس ساعت مقرر در منازل حاضر شوند و زبالههای تفکیک شده را جمعآوری کنند. در منطقه هفت تهران، زنان 190 خانوار را به همکاری دعوت کردیم و پس از موفقیت، ساکنان منطقه 6 را همراه کردیم و در نهایت پس از سه ماه، 26 هزار خانوار تحت آموزش قرار گرفتند و نتایج مطلوبی به دست آمد که جای بسی خوشحالی داشت اما متأسفانه همراهی مسئولان مدتدار نبود و این امکان فراهم نشد که چنین فعالیتهایی در سطح گسترده انجام شود تا شاهد اتفاقات خوشحال کنندهای در سطح تهران و سپس سایر شهرستانها باشیم. در کدام نقطه دنیا از پتانسیل زنان به منظور دست پیدا کردن به محیط زیست سالمتر بهره ویژهای بردهاند؟ نمیتوان به کشور یا شهر خاصی اشاره کرد اما به یاد خاطرهای در سالهای دور افتادم که ریاست وقت سازمان حفاظت محیط زیست یک دکتر عالیقدر اهل سوئیس را دعوت کرده بود و من به همراه چند نفر از دانشجویان در آن کنفرانس شرکت کردیم. سوییس گودترین منطقه اروپاست که بیشترین دریاچهها را در خود جای داده است و من که با موقعیت جغرافیایی آن کشور آشنایی دارم، از وضعیت محیط زیستشان پرسیدم و در پاسخ به من گفت که ما ظلم زیادی به محل زندگیمان کردهایم، درختان از بین رفتهاند و دریاچهها بشدت آلوده شدهاند. به گونهای که در اطراف دریاچهها نوشته شده است خطر مرگ تا به این ترتیب هیچ فردی در آن به شنا یا قایق سواری نپردازد. پرسیدم با وجود این، چه تدابیری اندیشیدهاید؟ گفت به سراغ آموزش رفتهایم و دانشجویانمان به روستاها رفته و زنان روستایی را از آلودگیها و راههای مقابله با آن آگاه میسازند تا وضعیت مطلوبی بر فضای زندگیمان حاکم شود و اسلایدهایی را که از این اقدامات موجود بود، به من نشان داد. اما بدون شک اکنون به همان منوال سابق نیست. همین طور است؟ در کمال ناباوری چند سال بعد با یکی از مدعوین سازمان حفاظت محیط زیست از سوییس ملاقات داشتم. او از کشورشان به عنوان پاکیزهترین منطقه یاد میکرد به او گفتم در سال 56 که با یکی از مسئولان کشورتان صحبت میکردم، از بیداد آلودگی در آن منطقه صحبت میکرد و اینکه حتی کشتیها یارای پهلو گرفتن ندارند و از آب و خاک آلودهتان میگفت. مگر در این سالها چه اتفاقی افتاده است که حالا سوییس تمیزترین نقطه دنیا است؟ او در پاسخ گفت: «آموزش اقشار مختلف در زمینه حفظ محیط زیست کشور ما را به جایی رسانده است که حالا بخشی از سرمایه ملیمان از طریق کارخانه فاضلاب تأمین میشود و از این طلای سیاه در راستای سرمایهگذاری بهره میگیریم.» او یک کیسه نایلونی به من داد و گفت این را به دسته صندلیات آویزان کن و تا روزها به آن دست نزن. من هم این کار را انجام دادم و هر بار که به داخل اتاق میرفتم، خوب به آن کیسه نگاه میکردم. هر روز که میگذشت، کیسه ترکهای جدیدتری برمیداشت تا اینکه تقریباً 8 روز بعد کیسه مقابل چشمانم پودر شد و به زمین ریخت. آنها از دورریز بلال و سیب زمینی، نایلونهای گیاهی تهیه کرده بودند که بعد از گذشت چند روز از بین میرفت و البته محیط زیست را هم تهدید نمیکرد. آموزش در آن کشور آلوده چنین کرده بود و میدانستم ضعف در همین موضوع است که کشور ما را به جلو هدایت نمیکند. خوشحالم که در سال 56 با تلاش فراوان موفق شدم سازمان بازرسی کشور را متقاعد سازم تا یک کارخانه سیمان را که در وسط شهر تهران وجود داشت، از شهر خارج کنند. طبق آمار ارائه شده در شهر تهران 300 چشمه، رودخانه و قنات وجود داشت و در حال حاضر این تعداد انگشت شمار شده و به پاکی سابق نیست. در گذشته کارشناسان مربوطه علت پاکیزه بودن تهران را جویهای باز موجود در تمام کوچهها و محلهها میدانستند و وجود سنگ در این جویها را عاملی برای برخورد آب به این سنگها و پس از چند متر روان بودن، اکسیژنه و سپس پاک شدن آبها میدانستند در حالی که اکنون این جویها سیمانی و سرپوشیده شدهاند. تلخترین و شیرینترین خاطره مادر محیط زیست ایران؟ از دیدگاه من تلخی در زندگی معنایی ندارد زیرا اگر تلخی وجود نداشته باشد، زیبایی درک نشدنی است. باید ضربه خورد تا ضربهای که به ما اصابت نمیکند را تشخیص بدهیم و لازم است با مخالفتها مواجه شویم تا موافقتها را لمس کنیم. اما شیرینترین خاطراتم را کودکانی ساختهاند که وقتی با حفاظت از محیط زیست آشنا شدند، در روز هوای پاک بدون اینکه به آنها آموزش داده باشیم، میگفتند ما هوای پاک میخواهیم و جالبتر این بود که وقتی کودکان را به ملاقات رئیس سازمان ترافیک بردیم، یکی از آنها انگشت اشارهاش را به سمت وی گرفت و با تکان دادن آن گفت: «ما هم بعد شما حق زندگی داریم.» در گذشته آنها را برای آگاهی از راههای حفاظت از محیط زیست همراهی میکردم و اکنون به همراه مربیشان به منزل و دفتر کارم میآیند و به دهانم خیره میشوند تا از پاکیزگی، سلامت و ارزشمند بودن محیط زیست برایشان صحبت کنم. منبع: روزنامه ایران
دیدگاه تان را بنویسید