گینه و امکان ثروت میلیاردی برای ایران

کد خبر: 221736

در تجربه اي ديگر يك تيم فكري از جوان هاي فارغ التحصيل معدني تشكيل دادم. البته هيچ سمتي به آن ها ندادم. فقط در محافل مختلف و جلسات كميسيون هاي مجلس به ترتيب چند نفر از آ ن ها را با خودم همراه مي كردم. تقريبا همه اين افراد الان به موفقيت هاي بزرگي رسيده اند.

اقتصادایران آنلاین : ماجراي ساندويچ مك دونالدش را حتما همه شنيده اند. او كه پيش تر سمت مديريت كل دفتر آمار وزارت صنايع و معادن را تجربه كرده بود، به معاونت معدني آمد تا بر صندلي هدايت الله آقايي تكيه بزند. شايد بتوان او را يكي از پرحاشيه ترين معاونان وزارت صنايع و معادن سابق دانست كه به واسطه طرح تدوين استراتژي معدن اش همواره مورد هجوم قرار مي گرفت اما او كه كار با طهماسبي و محرابيان را در دوره معاونت خود تجربه كرده بود، هنوز اعتقاد دارد عملكردش در معاونت معدني قابل دفاع است. او معتقد بود بخش معدن به صورت جزيره اي مديريت مي شود و تلاش زيادي كرد تا معاونت معدني را به قطب قدرت تبديل كند و ايميدرو و سازمان زمين شناسي را به تابعيت خود درآورد اما اين تلاش هاي او ناكام ماند و در پاييز ۸۶ بركنار شد تا محمدمسعود سميعي نژاد نيز معاونت معدني را تجربه كرده باشد. محمدحسين بصيري، معاون معدني اسبق وزارت سابق صنايع و معادن ميزبان پرسش هاي «همشهري اقتصاد» است. هنوز هم معتقد به تغيير ساختار معاونت معدني در وزارتخانه هستيد؟ در حقيقت بخش معدن به صورت جزيره اي اداره مي شود. اين گونه مسائل، مشكلات ساختاري و مديريتي است كه بايد حل شود. چند جزيره در حوزه معدن وجود دارد كه تكليف هيچ كدام معلوم نيست. يکي حوزه معاونت معدني است و ديگري ايميدرو است که هم بنگاه توسعه اي است و هم مي خواهد سياستگذار باشد. از طرفي سازمان زمين شناسي در اساسنامه خود وظيفه سياست گذاري را به عهده دارد اما مي بينيم در مقوله اكتشاف، بنگاهي هم عمل مي کند. بنابراين بايد ساختار بخش معدن در وزارتخانه عوض شود و تمام سياست گذاري ها از يك ارگان صورت گيرد. بقيه ارگان ها نيز به امور توسعه اي و فعاليت هايي كه بخش خصوصي تمايل به حضور در آن ها را ندارد، مشغول شوند. من به عنوان معاون معدني با آن نحوه خصوصي سازي موافق نبودم؛ چراكه به اعتقاد من نوعي اختصاصي سازي صورت گرفت تا خصوصي سازي. در دوران معاونت خود كاري انجام داده ايد كه هنوز هم قابل دفاع باشد؟ يكي از كارهايي كه در دوران معاونت من انجام شد و هنوز هم جاي دفاع دارد، انتخاب علمي مديران بود كه هنوز هم به آن افتخار مي كنم. من با تحقيق؛ ۵۰ نفر از مديران متعهد، متخصص و باتجربه را انتخاب كردم و به ترتيب با قرار دادن شرايط و فاكتورهاي جديد، جامعه آماري ام را كوچك و كوچك تر كردم تا اين كه به چهار مدير رسيدم كه معتقدم همه اين انتخاب ها درست بوده است. اين چهار نفر چه كساني بودند؟ آقايان مهندس جعفري، مس فروش، احمديه و خزايي كه هنوز هم در سمت هاي مديريتي مشغول به كارند. در تجربه اي ديگر يك تيم فكري از جوان هاي فارغ التحصيل معدني تشكيل دادم. البته هيچ سمتي به آن ها ندادم. فقط در محافل مختلف و جلسات كميسيون هاي مجلس به ترتيب چند نفر از آ ن ها را با خودم همراه مي كردم. تقريبا همه اين افراد الان به موفقيت هاي بزرگي رسيده اند. اگر همه مديران به اين روش انتخاب شوند، شايسته سالاري حاكم مي شود. در كشورهاي ديگر براي انتخاب مديرعامل هم آگهي استخدام داده مي شود درحالي كه چنين چيزي در كشور ما مرسوم نيست. درحالي كه به اعتقاد من، وقتي معادن از چنان ارزشي برخوردارند كه به مزايده گذاشته مي شوند، چرا نبايد براي انتخاب مديران به اين صورت عمل كنيم. به اعتقاد من براي استخدام مدير عامل، بايد وي ژگي هاي لازم را اعلام كنيم و از ميان آن ها، فرد مورد نظر را گلچين كنيم. كاري كرده ايد كه هنوز حسرت آن را بخوريد؟ يك اقدام مهم در دوران معاونت من انجام شد اما متاسفانه بعدها به يك تراژدي تبديل شد؛ وزير گينه را به ايران دعوت كرديم تا بتوانيم ارتباطات را گسترش دهيم. در گينه منطقه اي وجود دارد كه از بهترين مناطق بوكسيت جهان است و هفت كشور بزرگ صنعتي در آن محدوده دارند. در نتيجه ارتباطي كه با گينه برقرار شد، توانستيم منطقه اي به نام بوکه را در كنار آن ها براي كشورمان هديه بگيريم، به اين شرط كه در آن محدوده كار اكتشافي انجام شود. اما متاسفانه به دليل تغيير مديريتي كه در آن زمان رخ داد، هيچ فعاليتي در آن منطقه انجام نشد و محدوده اي را كه مي توانست ثروت ميلياردي براي كشور به همراه داشته باشد، از ما پس گرفتند. البته پس از معاونتم هم اين موضوع را پيگيري مي كردم اما متاسفانه به نتيجه اي نرسيد و اين فرصت منحصربه فرد از دست رفت.توسعه صنعت طلا و سنگ هاي قيمتي را شروع کرديم تا با استفاده از تجربيات کشورهايي نظير هند که هم اکنون درآمدش از اين صنعت از درآمد نفت ما بيشتر است بتوانيم با استفاده از پتانسيل هاي موجود و هنر ايراني ما هم به اين درآمد چند صد ميلياردي برسيم که اين هم ابتر ماند! از مشكلات دوران معاونت خود بگوييد. بزرگ ترين مشكل همان مديريت جزيره اي بودن بخش معدن و سياست گذاري بنگاه هاي توسعه اي بود. علاوه بر اين در آن زمان بر اساس مطالعاتي كه در معاونت معدني انجام شده بود، برخي از طرح ها مثلا تعدادي از طرح هاي هشت گانه فولادي توجيه اقتصادي نداشتند. اما متاسفانه با توجه به فشارهايي كه وجود داشت، كلنگ اين طرح ها به زمين خورد و پس از گذشت سال ها و صرف هزينه هاي زياد، اکنون عدم توجيه اقتصادي برخي از اين طرح ها مشخص شده است. مشكل ديگر تغيير وزرا و معاونان بود. طي سال هاي اخير تقريبا هر دو سال يك بار، يک وزير عوض شده است و با تغيير وزير، معاونان و مديران نيز عوض مي شوند بنابراين سياست ها هم به كلي تغيير مي كند. به عنوان مثال ايميدرو طي ۳-۲ سال اخير، چهار مدير عوض كرده است و همين امر برنامه ريزي و انجام كارهاي درازمدت را غيرممكن مي كند. مهم ترين علت تغيير مديران نيز انتخاب غير تخصصي آن هاست. اگر از همان ابتدا مديران با روش هاي علمي انتخاب شوند، اين اتفاق رخ نخواهد داد و ما مديراني موفق و مجموعه هايي پويا خواهيم داشت. هميشه به دليل كند پيش رفتن روند تدوين استراتژي معدن، انتقادهاي زيادي بر شما وارد بود. فكر مي كنيد عملكردتان در تدوين استراتژي معدن قابل قبول است؟ در اين زمينه انتقادهاي زيادي به من وارد شد اما معتقدم اين مقوله هنوز قابل دفاع است. البته بايد بگويم استراتژي معدن به اتمام رسيده و بين نهادهاي مختلف براي نظرسنجي در حال توزيع است. در حقيقت مهم ترين عاملي كه باعث كند شدن روند تدوين استراتژي معدن شد، عدم اعتقاد مسئولان به مقوله استراتژي بود. برخي مديران مافوق چون عمر مديريتي خود را كوتاه مي ديدند، اعتقادي به تدوين استراتژي نداشتند و بيشتر به دنبال برنامه ها و طرح هاي کوتاه مدت بودند که در طول عمر کوتاه مديريتي خود به اتمام برسند. در حقيقت برخي از مديران نيازي به استراتژي احساس نمي كردند و به همين دليل ما در دوره هاي مختلف با سليقه هاي مختلف و چندين بار توقف مواجه بوديم. مثالي كه از ساندويچ مك دونالد زديد هنوز در ذهن خيلي ها باقي مانده است، فكر مي كنيد اين مثال شما درخور اين هم حاشيه سازي بود؟! مرز و محدوده اي براي علم اندوزي مطرح نيست. اين موضوع از برداشت اشتباه يك خبرنگار نشأت گرفت. در حقيقت من ساندويچ مك دونالد را مثال زدم كه حتي يك ساندويچ فروشي هم براي افزايش تعداد توليد خود برنامه زمان بندي دارد و از به روزترين شيوه هاي مديريتي براي رشد خود استفاده مي کند. اين گفته من باعث شد که خبر نگار عزيز بگويد الگويم يك شركت امريكايي است! مهم استفاده از تجربيات موفق علمي است و ديگر اين كه اين تحقيقات كجايي اند، مطرح نيست. تاکيد من انتصابات و تصميم گيري هاي مبتني بر علم و تفکر بود که متاسفانه اشتباه برداشت كرد.
۰

دیدگاه تان را بنویسید

 

اخبار مرتبط سایر رسانه ها

    نیازمندیها

    تازه های سایت

    سایر رسانه ها