چند راهکار آسان برای شادابی

کد خبر: 366855

تلاش کنید شبانه‌روزتان را به چهار قسمت تقسیم کنید: بخشى را به کار و تلاش، اختصاص دهید؛ قسمتى را به عبادت خداوند بگذرانید؛ بخش سوم را به کسب دانش واگذارید و بخش چهارم را صرف خوشى‌هاى حلال و پسندیده کنید و با این [بخش چهارم]، مى‌توانید از عهده سه تاى دیگر بر آیید.

پارسینه: یکى از محورهاى عمده سخنان معصومان، هشدار نسبت به سستى و راحت‌طلبى است. طبیعت آدمى، او را به آرامش و تن سپردن به وضع موجود، دعوت مى‌کند. اساساً انسان از رنج، مى‌پرهیزد و به خوشى روى مى‌آورد و چون خوشى‌هاى بزرگ، بى‌رنج به دست نمى‌آیند، به همین دل خوش‌کُنک‌هاى گذرا و کوچک، بسنده مى‌کند. هیچ کسى از موفّقیت و پیروزى بدش نمى‌آید؛ امّا چون رسیدن به قلّه آن دشوار است، بیشتر مردم به دامنه‌هاى آن اکتفا مى‌کنند و از ادامه مسیر، تن مى‌زنند. ریشه این کوتاه ‌اندیشى و نداشتن همّت بلندى که آدمى را به جایى برساند، تنبلى، بى‌حوصلگى، سستى و امروز و فردا کردن است که در احادیث متعدّد، زشتْ شمرده شده‌اند. امام على(ع) کسالت (تنبلى) را آفت پیروزى مى‌داند و بر آن است که این خصلت، آفت هر نعمت و موفّقیتى و عامل هر تباهى است. ایشان در این مورد مى‌فرماید: هر نعمتى، کلیدى و قفلى دارد که بی شک کلیدش شکیبایى و قفلش تنبلى است. ایشان از سوى دیگر، براى توفیق در کارها، کنار گذاشتن خودپرستى و سُستى را توصیه مى‌کند و مى‌فرمایند: هر کس خودشیفتگى و تنبلى را کنار بگذارد، گزندى به او نمى‌رسد. ایشان همچنین با تأکید بر پشتکار و تن سپردن به سختى‌ها براى رسیدن به بهروزى، از کسالت و اندوه، با عنوان «گورستان پیروزى» نام مى‌بَرَند. تشویق نشاط و شادابى شادابى، به معناى انکار واقعیت‌ها و ناخوشى‌ها و ندیدن مشکلات خود و دیگران نیست. شادابى، به معناى چشم بستن بر پاره‌اى واقعیت‌هاى تلخ و فراز و نشیب زندگى نیست و بالاخره، شادابى به معناى خوش‌بینى بى‌پایه و خودفریبى نیست. نه؛ شادابى هیچ یک از اینها نیست؛ بلکه شادابى، به معناى اعتقاد به هدفدارىِ هستى و داشتن رویکردى است براى حلّ مشکلات و چیرگى بر موانع. شادابى یعنى پذیرفتن همه واقعیت‌هاى موجود (چه تلخ و چه شیرین) و سپس کوشش براى تغییر آنچه هست (امّا مطلوب نیست)، به آنچه باید باشد. شخص شاداب، در دل هر مانعى، فرصتى و در کنار هر دشوارى، آسانى (إنّ مع العُسر یسراً ( (سوره انشراح، آیه 6) و در پى هر سیاهى، سپیدى را مى‌بیند و انتظار مى‌کشد. او عمیقاً ایمان دارد که رنج و سختى، بخش ناگسستنىِ وجود انسان (لَقَد خَلَقنا الإنسان فى کبَد؛ آدمى را در رنج آفریدیم؛ سوره بلَد: آیه 4) و زمینه شکوفایى استعدادهایش و لازمه رشد و تکامل است. انسان شاداب، ناکامى و تلخى را انکار نمى‌کند؛ امّا معتقد است که مى‌توان آنها را به کامیابى و شیرینى تبدیل کرد. او فشارهاى زندگى را چونان حرکات ورزشى مى‌داند که هر چه شدیدتر باشد، بدنِ او را نیرومندتر خواهد کرد. او شکست را مقدّمه پیروزى و سختى را طلایه آسانى مى‌داند. چنین کسى با داشتن رویکردى مثبت به زندگى و اعتماد به خدا و در نتیجه، امید به هدایت او و اعتقاد به نیروهاى درونى خود، دلیلى براى افسردگى نمى‌بیند و چون عمیقاً بر این باور است که «هر انسانى در گروِ کارى است که مى‌کند(کُلّ اُمرئ بِما کَسب رهین؛ سوره طور، آیه 21)، ناگزیر، مسئولیتى جدّى در خود احساس مى‌کند و به جاى سرخوردگى و نومیدى و سستى و خود را چون پرِکاهى در توفان حوادث دانستن، با استوارى، در برابر ناخوشى‌ها قد علم مى‌کند و با چهره‌اى باز، براى گشودن راه خویش و آفریدن سرنوشت خود، پیش مى‌رود. شادابى، گر چه حالتى است درونى و یگانه، امّا جلوه‌هاى گوناگونى دارد. امام صادق(ع)، جلوه‌هاى شادابى را در سه چیز مى‌داند و مى‌فرمایند: شادابى در سه خصلت است: وفادارى، رعایت حقوق دیگران و ایستادگى در حوادث ناخوشایند. احادیث متعدّدى بر ضرورت این صفت براى آدمى تأکید مى‌کنند و از آن با عنوان: نشاط، شادمانى، سرزنده بودن و گشاده‌رویى یاد مى‌کنند. از این رو باید کوشید و این حالت را اگر نیست، به وجود آورد و اگر هست، آن را تقویت کرد و پرورش داد. پاره‌اى از این احادیث، علاوه بر دستورهاى کلّى در مورد شادابى، دستور العمل‌هاى خاصّى نیز براى حفظ و پرورش این حالت مى‌دهند و پاره‌اى، توصیه‌هاى عملى و بهداشتى مى‌کنند. برخى زمینه‌هاى روانى شادابى، عبارت‌اند از: تلاوت قرآن، تفکّر در آفریده‌هاى خداوند، صدقه دادن و تقویت ایمان. برخى عوامل مادّى آن نیز عبارت‌اند از: تغذیه مناسب، ورزش، خوش‌پوشى، فعالیت‌هاى اجتماعى و مطالعه. توجّه به این نکته، مهم است که گاهى حتّى شاداب‌ترین افراد نیز ناخواسته دچار پاره‌اى افسردگى‌ها و کسالت‌ها مى‌شوند که باید به سرعت با این حالت مبارزه کنند و اجازه ندهند که بر عملکرد و رویکردشان تأثیر بگذارد. لذا هر کسى با توجّه به شناختى که از خود دارد و تأمّل در علّت افسردگى پیش‌آمده، باید از راه‌هاى پیشنهادى براى مبارزه با افسردگى استفاده کند. گاه، سفرى کوتاه مى‌تواند موجب شادابى شود و گاه تنها یک حمّام کردن و یا چند دقیقه شنا و یا حتّى کمى قدم زدن و نگاه کردن به سبزه‌ها مى‌تواند این مقصود را تأمین کند. اما ائمه اطهار (ع) دستورالعمل هایی بسیار کامل و جامع را در این زمینه بیان داشته اند چنانچه امام کاظم(ع) می‌فرماید: تلاش کنید شبانه‌روزتان را به چهار قسمت تقسیم کنید: بخشى را به کار و تلاش، اختصاص دهید؛ قسمتى را به عبادت خداوند بگذرانید؛ بخش سوم را به کسب دانش واگذارید و بخش چهارم را صرف خوشى‌هاى حلال و پسندیده کنید و با این [بخش چهارم]، مى‌توانید از عهده سه تاى دیگر بر آیید. یکى از یاران امام رضا(ع) مى‌گوید: روزى حضرت از ما پرسید: «کدام غذا خوشمزه‌تر است؟». هر کسى پاسخى داد. یکى گفت: «گوشت». دیگرى گفت: «زیتون». سومى گفت: «شیر». آن گاه خود ایشان فرمودند: «خیر، بلکه نمک (ظاهراً منظور آن بوده که اگر نمک نباشد، غذاهاى دیگر هم لذتبخش نیست) ». سپس فرمودند: روزى براى تفریح و هواخورى بیرون رفته بودیم. جوان‌ها گوسفند چاقى را کشتند؛ ولى نمک با خود نیاورده بودند. از این رو، نتوانستیم از گوشت به خوبى استفاده کنیم و لذّت ببریم. سیر و سفر یکى از انگیزه‌هاى سفر و گردشگرى، خوشىِ حلال است. در حدیثى آمده است: خردمند، جز براى سه چیز سفر نمی‌کند: توشه برداشتن براى آخرت، بازسازى اقتصاد زندگى، و خوشىِ حلال. گشت و گذار در طبیعت و دیدن منظره‌هاى زیبا و آشنایى با آداب و رسوم ملّت‌ها، گذشته از فایده‌هاى بى‌شمار مادّى و معنوى، آدمى را از افسردگى مى‌رهانَد و به سلامتى جسم و روان او کمک مى‌کند. امام صادق(ع) فرمود: سافِرُوا تَصِحُّوا؛ سفر کنید تا سالم باشید. از امیر مؤمنان روایت شده است که: چنان که بدن خسته مى‌شود، روح نیز خسته و دل‌تنگ مى‌گردد و هر دو به تفریح و استراحت نیاز دارند. خستگى‌هاى بدن، با دیدن منظره‌هاى زیباى جهان آفرینش، برطرف مى‌شود و خستگى‌هاى روان، با شناخت و فهم حقایق هستى. مى‌گویند ملّا محسن فیض کاشانى (که نوشته‌هاى بسیار و دیوان شعر دارد)، دوران جوانى را در قم سپرى مى‌کرد. آوازه دانشمندى در شهر شیراز به نام سیّد ماجد بَحرانى به گوشش رسید. تصمیم بر سفر به شیراز و کسب دانش از محضر او گرفت. پدرش از سفر او خشنود نبود. با اصرار وى، پدرش راضى شد که به قرآن و دیوان شعر منسوب به امام على(ع) تفاّل کنند (فال بزنند). وقتى قرآن را گشودند، این آیه آمد: چرا از میان مؤمنان، گروه‌هایى سفر نمى‌کنند تا با دین آشنا گردند و به هنگام بازگشت، قوم خود را هشدار دهند؟ و وقتى دیوان را باز کردند، این شعر آمد: تَغَرَّبْ عَنِ الأوطانِ فى طَلَبِ الْعُلىوَ سافِرْ فَفِى الأسفار خَمْسُ فَوائدٍ تَفَرُّجُ هَمٍّ وَ اکتِسابُ مَعیشةٍوَ عِلْمٍ وَ آدابٍ وَ صُحْبَةِ ماجِدٍ. در جستجوى بزرگى، از وَطنْ دور شو و مسافرت نما که داراى پنج فایده است: غم و اندوهْ برچیده مى‌شود؛ روزى و علم و ادب به دست مى آید و همنشینى بزرگانْ دست مى دهد. فیض کاشانى، پس از این تفاّل، راهىِ شیراز شد. علوم دینى را نزد سیّد ماجد بحرانى فرا گرفت و با ملّاصدرا آشنا گشت. فلسفه و عرفان را از او آموخت و به دامادى استادش (ملّاصدرا) نیز نائل آمد. کار و تلاش و پرهیز از تنبلى و کاهلی کار، جوهر آدمى و نشانِ حیات اوست. آن که تلاش نمى‌کند و به تنبلى و کسالت خو کرده، بهره‌اش از زندگى، اندک است و سلامتى‌اش در خطر و شادابى‌اش بر باد. کار و تلاش، استعدادهاى آدمى را شکوفا مى‌سازد؛ از انحراف و لغزش او جلوگیرى مى‌کند و بر سرزندگى و نشاطش مى‌افزاید. پیشوایان دینى، خود، مظهر تلاش و کار بوده‌اند. امیر مؤمنان(ع) با اُجرت آبیارى نخلستان‌ها، صدها بَرده را در راه خدا آزاد کرد و امام باقر(ع) کار را جهاد در راه خدا قلمداد مى‌نمود. از همین رو، سفارش‌هاى آنان به کار و کوشش و هشدارشان براى دورى جُستن از تنبلى و کسالت، بر جان مى‌نشیند. على(ع) می‌فرماید: هر که کار کند، توانمندى‌اش فزونى می‌گیرد و آن که از تلاشش بکاهد، سستى‌اش زیاد می‌شود و نیز فرمود: فزون یافتن سخن از کار، عیب است و فزون یافتن کار و تلاش از سخن، زیبایى و برازندگى است. به همان اندازه که از کار و تلاش ستایش شده، از تنبلى نیز نکوهش شده است. امام على(ع) می‌فرماید: تنبلى، به دین و دنیا آسیب مى‌رسانَد و نیز فرموده اند: آفت موفّقیت، تنبلى است و نیز از ایشان روایت شده است: آن که پیوسته تنبلى می‌ورزد، از دستیابى به آرزوها ناکام می‌مانَد. پوشیدن لباس‌هاى روشن علّامه مجلسى در کتاب حلیة المتّقین نوشته است: بهترین رنگ‌ها در جامه، سفید است و بعد از آن، زرد و بعد از آن، سبز و بعد از آن، قرمزِ روشن و کبود و عدسى. پوشیدن لباس قرمزِ تیره، مکروه است، خصوصاً در نماز. پوشیدن جامه سیاه، کراهت شدید دارد، در همه حال، مگر در عمّامه و عبا و کفش؛ و اگر عمّامه و عبا هم سیاه نباشد، بهتر است. امام صادق(ع) فرموده است که على(ع) بیشتر وقت‌ها جامه سفید مى‌پوشید. نیز مؤذّن مسجد النبى مى‌گوید: دیدم که امام صادق(ع) در میان قبر پیامبر (ص) و منبر ایشان، نماز مى‌گزارد و جامه زردى به رنگ بِه بر تن داشت. همچنین امام صادق(ع) از پوشیدن کفشِ مشکى برحذر مى‌داشت؛ چرا که به فرموده حضرت، چشم را کم‌سو مى‌کند و غمبار است.
۰

دیدگاه تان را بنویسید

 

اخبار مرتبط سایر رسانه ها

    تمامی اخبار این باکس توسط پلتفرم پلیکان به صورت خودکار در این سایت قرار گرفته و سایت فردانیوز هیچگونه مسئولیتی در خصوص محتوای آن به عهده ندارد

    نیازمندیها

    تازه های سایت

    سایر رسانه ها

      تمامی اخبار این باکس توسط پلتفرم پلیکان به صورت خودکار در این سایت قرار گرفته و سایت فردانیوز هیچگونه مسئولیتی در خصوص محتوای آن به عهده ندارد