تغييرات استراتژيك در رژيم‌هاي آمريكايي

کد خبر: 185228

در سومين گام، ديكتاتور ليبي بعد از چهار دهه، از قدرت كنار گذاشته شد. تحولات خاورميانه از زمان شروع آن در تونس تا حالحاضر در گفتوگو با دكتر احمد نقيبزاده، استاد دانشگاه و صاحبنظر در حوزه علوم سياسي و روابط بينالملل بررسي شد. اين گفتوگو را ميخوانيد.

تابناک: با اعتراضاتي كه در تونس شروع شد و گسترش پيدا كرد، زين‌العابدين بن علي، رئيسجمهور آن كشور بعد از چند دهه از قدرت كنارهگيري كرد و به عربستان پناهنده شد. اعتراضات مردمي به تونس محدود نشد و دامن حسني مبارك، ديكتاتور مصر را گرفت كه از سال 1981 رئيسجمهور مصر بود و متحد اسرائيل و امريكا به شمار ميرفت. در سومين گام، ديكتاتور ليبي بعد از چهار دهه، از قدرت كنار گذاشته شد. تحولات خاورميانه از زمان شروع آن در تونس تا حالحاضر در گفتوگو با دكتر احمد نقيبزاده، استاد دانشگاه و صاحبنظر در حوزه علوم سياسي و روابط بينالملل بررسي شد. اين گفتوگو را ميخوانيد. * در سال 2005 ميلادي رفيق حريري نخستوزير پيشين لبنان در بيروت ترور شد. جنگ ميان رژيم اسرائيل و حزبالله لبنان هم در 12 ژوئيه 2006(22تير 1385) شروع شد. در همان زمان خانم كاندوليزا رايس وزير خارجه امريكا در سفر به منطقه خاورميانه گفت:«جنگ حزبالله با اسرائيل، درد زايمان خاورميانه جديد است». چه شد با تحولاتي كه در تونس و مصر و بقيه كشورهاي منطقه افتاد، امريكا متحدان خود را از دست داد و آيا ميشود گفت كه امريكا در اين موقعيت جديد غافلگير شده است؟ بهنظر من اصلا و ابدا امريكا از تحولات منطقه خاورميانه غافلگير نشده است و آنچه كه امريكاييها انتظارش را ميكشيدند اتفاق افتاد. صحبت از زايمان شد و بعد صحبت از خاورميانه بزرگ شد. معلوم بود كه امريكا از ديرباز طرحهايي براي خاورميانه دارد ولي وقتي كه حوادث تونس پيش آمد، جرقه خود به خود زده شد و امريكا هم برنامههاي خود را اجرا كرد و در حال اجرا كردن و اتمام بخشيدن به آن است. هيچ موردي نيست كه امريكا غافلگير شده باشد. به مجرد آنكه امريكا، متحدي مثل حسني مبارك را از دست داد براي جلوگيري از قدرت گرفتن ليبي و احتمالا رهبري گروههاي تندرو، فورا او را ساقط كردند. مصر همچنان در دست امريكا است و ارتش مصر تماما در دست امريكا است. اخوان المسلمين كه روي كار آمدهاند، متحد ارتش مصر هستند و با ادامه انقلاب مخالفت كردند. بعد هم هيچ دولتي در مصر نميتواند پاسخ خواستههاي ملت مصر را بدهد. بنابراين، هر دولتي كه روي کار بيايد در واقع خراب ميشود و امريكا ترجيح ميدهد كه اخوانالمسلمين خراب بشوند و ليبرالها در اپوزيسيون باشند و انتقاد کنند. اين خيلي مطلوبتر است. از سوي ديگر وقتي اخوان المسلمين در حاكميت باشد، مجبور است بسياري از قواعد بينالمللي را رعايت كند ولي وقتي در اپوزيسيون باشد و بهصورت گروه انقلابي بخواهد عمل كند، كارهاي خطرناكتري هم ميتواند انجام دهد. بنابراين، آنچه كه تا حالا گذشته، هيچكدام برخلاف ميل امريكا نبوده است. * آن محور اعتدال و سازشكاري كه امريكا در منطقه خاورميانه درست كرده بود و مصر نقش عمدهاي را در اين محور داشت، چهچيزي جايگزين اين محور سازشكاري شده است كه منافع امريكا را تامين كند؟ نبايد اينطور فكر كنيم. تغييرات ساختاري بهوجود آمده است. قرار نبوده است كه يك عنصر عوض بشود و عنصر ديگري بهجاي او بيايد. تغييرات ساختاري در كل مجموعه نقشه سياسي خاورميانه بهوجود ميآيد و اسرائيل هم بايد در جاهايي كوتاه بيايد و كشور فلسطيني را به رسميت بشناسد. از نو، چينشي در خاورميانه شروع شده است و ادامه پيدا خواهد كرد كه سلطه امريكا در منطقه را تا 50 سال آينده تضمين كند. علت اينكه روسيه با حمله به سوريه مخالف است، حمايت از بشار اسد نيست. در واقع روسيه، استراتژي كلي امريكا را ميبيند كه در آن، امريكا ميخواهد بر تمام خاورميانه سلطه پيدا كند. * بر چه مبنا اعتقاد داريد كه اگر اخوانالمسلمين بر سر كار باشد، مجبور است ديدگاههاي خودش را در برابر قدرت امريكا و ساير كشورهاي غربي قدرتمند تعديل كند؟ اين يك امر بسيار طبيعي است. وقتي كسي به حاكميت ميرسد، بايد قوانين بينالمللي را رعايت كند. نميتواند مثلا به سازمان ملل بياعتنا باشد و نميتواند به قطعنامهها بياعتنايي كند مثل همه كشورها. آيا ديدهايد كشوري را كه بتواند يا قادر باشد در برابر حقوق بينالملل كه در واقع دست اغنيا را باز ميگذارد، مقاوم باشد يا چيزهايي را نپذيرد. * در صورتي كه گروههايي مثل اخوانالمسلمين قدرت را بهدست بگيرند ميتوانند از محور همكاري و اتحاد با غرب يا اسرائيل خارج بشوند؟ اگر ارتش مصر نبود، بله ولي ارتش دست نخورده باقي مانده است و تا بن دندان هم، امريكايي است. اصلا چنين چيزي براي اخوان المسلمين امكانپذير نيست. * آن وجهه ملي در ارتش مصر را زياد قوي و موثر نميبينيد؟ خير؛ وجهه ملي يك چيز ظاهرسازي است. آنچه كه باطن امر است، اين است كه ارتش مصر يك ارتش امريكايي است و جلوي خيلي كارها را خواهد گرفت و در آينده، مداخلات زيادتري هم خواهد كرد. در واقع حاكم اصلي در مصر، الان نظاميان هستند. همان شوراي نظامي كه اجراييات مصر را در دست دارد. * معمولا تجربه نشان داده است كه حكومتهايي مثل امريكا وقتي با موج مخالفت در كشورهاي متحد خود مواجه ميشوند، تا يك مقدار با اين حركتها مخالفت ميكنند و بعد كه ببينند مخالفت بر ضدمتحدان خودشان جدي است، متحد خود را رها ميكنند. اين قضيه درباره ايران دوره محمدرضاشاه اتفاق افتاد و در«اجلاس گوادلوپ» كه 14 تا 17 ديماه 1357 و با حضور فرانسه، بريتانيا، امريكا و آلمان برگزار شد به اين نتيجه رسيدند كه ادامه حكومت شاه ممكن نيست و بايد با تحولات ايران همراه شوند و انقلاب ايران را بهرسميت بشناسند. بهنظر شما آيا اين همراهي كشورهاي غربي با حركت مردمي وجود دارد؟ نه؛ درباره ايران بايد گفت كه ايران واقعا استثنا بود. آن استثنا هم امام خميني بود و بس وگرنه آنچه كه آنها در نظر داشتند يك تعديلهاي مختصري بود كه با روي كار آمدن جبهه ملي انجام ميشد و روابط هم، كما فيالسابق ادامه پيدا ميكرد. آنچه اين روند را مخدوش كرد سياست امام خميني بود. آنها وقتي ديدند كه حريف امام خميني نميشوند، از راه ديگري وارد شدند و در سياست خودشان هم موفق بودند. براي اينكه جلوي تمام پروژههاي ايران را گرفتند. جلوي صنعتي شدن ايران را گرفتند و با ايجاد ايران هراسي، سلاحهاي زيادي را فروختند و چيزي از دست ندادند. در مجموع، قدرتهاي بزرگ هميشه قدرت مانور زيادي هم دارند. * آن كشورها منافع خودشان را بهچه شكل با وقوع اين تحولات ميخواهند بهدست بياورند؟ چه منافعي؟ شما فكر ميكنيد امريكا چه منفعتي از اين كشورها كسب ميكند. * منافع اقتصادي، سياسي و امنيتي. اين منافع را بايد از هم تفكيك كنيم و درباره آنها توضيح دهيم. مصر فقير چه منافعي براي امريكا دارد و مگر مصر چقدر مصرف دارد. در عين حال بايد توجه داشت كه اين مصرفها ادامه پيدا ميكند و باز هم كالاها از امريكا وارد ميشود. از نظر نظامي هم كه گفتم ارتش مصر همچنان در دست امريكا است و بدون نظريات امريكا، كاري نميتواند انجام دهد. بنابراين امريكا چه چيزي را در شمال آفريقا از دست داده است. يك نكته ديگر هم بايد در نظر داشته باشيد كه امريكاييها از مدتها قبل صحبت از دموكراسي ميكنند. امريكاييها، براي اين منطقه دموكراسي واقعي نميخواهند. دموكراسيهايي كه امريكاييها ميخواهند مثل دموكراسي پاكستان است. شما نگاه كنيد كه در پاكستان، همه به هم فحش ميدهند و همه، همديگر را به زندان مياندازند. يك عده ميروند و يك عده ديگر ميآيند و هيچكاري انجام نميشود. ملت هم هيچ نقشي ندارد ولي در آن كشور، يك ديكتاتور هم نيست. امريكا قصد دارد از اين طريق، گروههاي اسلامگرا را وارد يك بازي ظاهرا دمكراتيك كند براي كسب آرا و مبارزات حزبي تا دست از تروريسم و كارهاي راديكال بردارند. اين سياست هم پشت آن وجود دارد. * گروههايي مثل اخوانالمسلمين، جزو گروههاي معتدل و ميانهرو بودند كه در كارهاي تروريستي فعال نبودند و عمدتا در بخشهاي اجتماعي و خيريه فعاليت ميكردند. ولي بهنظر من، مادر همه گروههاي اسلام گرا، اخوانالمسلمين بود. اخوانالمسلمين در سالهاي اخير بسيار تعديل شده بود. اساسا تحول خاصي در مصر اتفاق نيفتاده است و فعلا اخوانالمسلمين بايد جواب مردم را بدهد. اگر اعضاي اخوانالمسلمين بتوانند با همان كارهاي خيريه پاسخ بدهند، چه بهتر. چرا كه جلوي راديكاليسم را ميگيرند و اگر هم نتوانند كه سيماي اسلامگرايي آنها مخدوش ميشود و چه چيزي بهتر از اين براي امريكا. * درباره اينكه برخي كارشناسان ايراني ميگويند ساختار منطقه تغييرات گسترده نداشته است و معادلات امنيتي پابرجا است، شما با اين نوع اظهارنظر موافق هستيد يا نه؟ كساني كه اين حرفها را ميزنند نميدانند كه هنوز در آغاز راه هستيم. يك دهه لازم است تا آن چينشي كه امريكا در نظر دارد صورت بگيرد. آن چينش، نهايتا دامن عربستان سعودي را هم ميگيرد. تمام اين رژيمها تغيير پيدا ميكنند. در آن حالت، بازيها بهنوع ديگري در ميآيند. وقتي هم كه حركت و جابهجايي باشد، غربيها دست بالا را دارند و مهرههاي خود را مثل صحنه شطرنج بالا ميبرند و بعد دست به تحركاتي ميزنند. اين كار براي آنها مفيدتر و ارزانتر است تا اينكه آدم يكدندهاي مثل صدام حسين ساليان دراز بر سر كار باشد و بعضي وقتها هم شاخ و شانه بكشد. يعني در مقابل غرب، مقاومت كند تا اينكه چهار سال به چهار سال عوض بشود. در همين مصر، رياستجمهوري هست ولي ببينيد امريكاييها با همين رياستجمهوري و انتخابات چهكار كردند. در واقع جمال عبدالناصر طرفدار شرق و شوروي را برداشتند و سادات طرفدار امريكا را بهجاي او گذاشتند و بعد هم با حسني مبارك ادامه دادند. اين است كه كساني كه اين نوع اظهارنظر ميكنند، تك بعدي نگاه ميكنند و از يك زاويه فقط نگاه ميكنند. در حالي كه آنچه در جريان است، بسيار پيچيدهتر است. * آيا الان نميشود پيشبيني كنيم در آينده چه اتفاقاتي در منطقه خاورميانه رخ خواهد داد؟ چرا تا حدي ميشود گفت. تقريبا تمام رژيمهاي منطقه عربي عوض ميشوند. البته بايد يك تقسيمبندي كرد بين كشورهاي نفتخيز و كشورهاي غيرنفتخيز كه بعد استراتژيك دارند. در اين كشورها، رژيمهايي سر كار ميآيند كه انعطافپذيرند و چهار سال، يكبار عوض ميشوند و در عين حال، به صادرات نفت بهشدت وابسته ميشوند. با كشورهايي مثل مصر هم كه جنبه استراتژيك دارند، بهگونه ديگري رفتار ميشود. بههر صورت دو هدفي كه امريكايي ها در منطقه خاورميانه داشتند، همچنان پابرجا است. يعني امنيت اسرائيل و جريان نفت، دو هدف امريكاييها است. تسلط بر چاههاي نفت يعني تسلط بر جهان. يعني تسويه حساب كردن با كمترين هزينه با اروپا، ژاپن ، روسيه و چين. اين يك برنامه دراز مدت است كه كاملا پس از فروپاشي شوروي دنبال شد و الان هم بيست سال از فروپاشي شوروي ميگذرد. بايد ببينيد كه اين پروژه آرام آرام پيش ميرود و اينطور نيست كه مثلا در عرض دو سال بشود يك منطقه را عوض كرد ولي نهايتا اين كار را انجام خواهند داد.

۰

دیدگاه تان را بنویسید

 

اخبار مرتبط سایر رسانه ها

    نیازمندیها

    تازه های سایت

    سایر رسانه ها