هزينه‌هاي بازدارندگي ايران

کد خبر: 51402

ري تكيه و ولي نصر

هزينه‌هاي بازدارندگي ايران

دولت بوش در دوران كنوني، بازدارندگي ايران را در كانون سياست‌هاي خاورميانه‌اي خويش قرار داده است: راهي براي ايجاد ثبات در عراق، گرفتن قدرت از حزب‌الله و آغاز دوره فرايند صلح اعراب و اسرائيل. اما اين استراتژي، نادرست و غيرعملي است و چه بسا در آينده نيز سبب بي‌ثبات‌تر شدن خاورميانه شود. سياست‌هاي خاورميانه‌اي نادرست واشنگتن دولت بوش بر آن است كه با همكاري دولت‌هاي عرب سني به بازدارندگي ايران بپردازد و در دوران كنوني، بازدارندگي ايران را در كانون سياست‌هاي خاورميانه‌اي خويش قرار داده است: راهي براي ايجاد ثبات در عراق، گرفتن قدرت از حزب‌الله و آغاز دوره فرايند صلح اعراب و اسرائيل. اما اين استراتژي، نادرست و غيرعملي است و چه بسا در آينده نيز سبب بي‌ثبات‌تر شدن منطقه آشوب‌زده (خاورميانه) شود. در سال گذشته، واشنگتن بازدارندگي ايران را هدف نخستين خود در سياستهاي خاورميانه‌‌اش قرار داده بود. آمريكا همچنين ايران را مسؤول افزايش خشونتها در عراق، افغانستان، مشكلات لبنان، سياست‌هاي ستيزه‌جويانه حماس مي‌داند و از آن نگران است كه توازن قدرت در منطقه به سود ايران و همپيمانان اسلامگرايش دگرگون شود. بنابراين (از ديدگاه واشنگتن) جلوگيري از گسترش نفوذ تهران براي حفظ امنيت منطقه لازم است. ديك چني، معاون رييس جمهوري، در اواخر ماه مه، روي عرشه ناو آمريكايي «جان استينس» در خليج فارس، اين سياست تازه در برابر ايران را اعلام كرد. چني گفت: « ما با دوستانمان در برابر تندروي و تهديدهاي استراتژيك خواهيم ايستاد. ما به تلاش براي رهايي كساني كه متحمل رنج و سختي شده‌اند ادامه خواهيم داد و دشمنان آزادي را به دست عدالت خواهيم سپرد و با كمك ديگران از دستيابي ايران به جنگ‌افزارهاي كشتار گروهي و چيره‌شدن اين كشور بر منطقه جلوگيري خواهيم كرد.» كاندوليزا رايس وزير امور خارجه نيز احساساتي از همين دست نشان داد: «ايران تنها كشوري است كه مهمترين چالشهاي استراتژيك را براي ايالات متحده و شكلي از خاورميانه كه ما (آمريكا) خواهان ايجاد آن هستيم، پديد آورده است». او در توضيح نگرانيهاي آمريكا از اين وضع افزود: «… ايران با سرعت دادن به برنامه هسته‌اي‌اش، به بي‌توجهي خود به خواسته‌هاي آمريكا و بخش بزرگي از جامعه جهاني ادامه مي‌دهد.» رايس با اشاره به فعاليتهاي آمريكا در آغاز دوران جنگ سرد گفت: «واشنگتن اميدوار است همان‌گونه كه طرحهاي توسعه‌طلبانه اتحاد جماهير شوروي را با سازماندهي قدرت خويش و وارد كردن فشار مستقيم بر دشمن و ايجاد ائتلافي گسترده بر ضد اين دشمن خنثي كرد، به كنترل و چه بسا گاهي گسترش نفوذ تهران بپردازد.» واشنگتن در فكر شكل دادن به حضور ناوگانهاي جنگي آمريكا در خليج‌فارس بوده و با به كار بردن لحني تند و قاطع (در برابر ايران) امكان جنگ را افزايش داده است. در همان حال، آمريكا 75 ميليون دلار نيز به برنامه‌هاي پشتيباني از گسترش دموكراسي و تغيير رژيم در تهران اختصاص داده است. در ماههاي گذشته، واشنگتن به جلب حمايت سازمان ملل براي يك رشته تصميمات بر ضدّ برنامه‌هاي هسته‌اي ايران دست زده و با تحريمهاي مالي غير رسمي مي‌كوشد كه كمابيش رابطه ايران را با بازارهاي مالي جهاني قطع كند. آمريكا همچنين سپاه پاسداران انقلاب ايران را توليد كنندگان جنگ افزارهاي كشتار گروهي و رهبران سپاه قدس را حاميان تروريسم معرفي كرده و به وزارت خزانه‌داري اجازه توقيف اموال آنها و به ارتش امريكا اجازه دستگيري و اذيت و آزار افراد اين گروه در عراق را داده است. واشنگتن كه زماني دولتهاي استبدادي عرب منطقه را براي مشكلات بي‌شمار منطقه سرزنش و متهم مي‌كرد، هم‌اكنون درصدد جلب حمايت اين كشورها به عنوان دولتهاي ميانه‌رو در خاورميانه (!) برآمده است. هدف واشنگتن اين است كه با خنثي كردن دستاوردهاي تهران تا به امروز (در بهبود روابط ا اين كشورها) و محروم كردن ايران از حمايت متحدانش و كشيدن خطي از لبنان تا عمان جهت جدا كردن ايران از همسايگان عرب خود، نفوذ ايران در جهان عرب را از ميان ببرد. دولت بوش توافقي را در بين دولتهاي عربي ايجاد كرده است تا با سياستهاي ايران در عراق، لبنان و سرزمينهاي فلسطيني به مخالفت بپردازند. دولت بوش همچنين مي‌كوشد تا با دادن كمكهاي نظامي 20 ميليارد دلاري به عربستان و اميرنشينهاي خليج‌فارس به تقويت بنيه نظامي كشورهاي خليج‌فارس بپردازد. به گفته نيكلاس برنز معاون وزير امور خارجه آمريكا، يكي از اهداف اصلي فروش جنگ‌افزار به اين كشورها، توانمند ساختن آنها به تقويت نيروي دفاعيشان و ايجاد گونه‌اي بازدارندگي در برابر توسعه‌طلبيها و تجاوزگريهاي ايران(!) در آينده است. همچنين دولت بوش با برگزاري كنفرانسها و نشستهاي محرمانه اميدوار است كه بتواند با منحرف كردن توجه و توان كشورهاي منطقه به خطرهايي كه از سوي ايران براي آنها پديد مي‌آيد، فرايند صلح اسرائيل و فلسطينيان را از سر بگيرد. البته بازدارندگي ايران انگاه و هدف تازه‌اي نيست؛ اما اغراض و منافعي كه واشنگتن از آن دارد مسأله تازه‌اي است. از زمان شكل‌گيري جمهوري اسلامي، دولتهاي گوناگون آمريكا چه جمهوري خواه و چه دموكرات، پيوسته سياستها، آموزه‌ها و طرحهاي گوناگوني را براي تعديل حكومت مذهبي بي‌پرواي ايران طرح‌ريزي كرده‌اند. اما براي دولت بوش بازدارندگي ايران راه حل مشكلات گوناگون خاورميانه به شمار مي‌آيد. از ديدگاه او دولتهاي عرب سني از ترس اينكه فروپاشي دولت در بغداد تنها به تقويت نفوذ ايران در آنجا خواهد انجاميد، در بازسازي يك دولت با ثبات در عراق شركت خواهند كرد. توهم برتري شيعيان در منطقه، عربستان و مصر را ترغيب خواهد كرد تا به شدت از افزايش نيروي حزب الله جلوگيري كنند و به اين سان طرحهاي آمريكا عملي مي‌شود؛ در چنين شرايطي اسرائيل و دشمنان ديرينه آن (دولتهاي عرب) ناگهان منافع مشتركي در كاهش قدرت ايران و متوقف ساختن نفوذ گروه هم‌پيمانش، حماس، پيدا مي‌كنند و به سازش با فرايند صلح فلسطين و اسرائيل گرايش نشان مي‌دهند. اين پديده در واقع تغيير تمركز ديرينه مسائل خاورميانه از مشكل فلسطين به تهديد از سوي ايران است. جدا از اين نگراني كه خاورميانه هم‌اكنون در آتش و درگيري فرو رفته است، به نظر مي‌رسد مقامات دولت بوش گمان كرده‌اند كه در ميانه بي‌نظمي و هرج و مرج موجود، شرايط بي‌مانندي براي شكل دادن به خاورميانه به گونه‌اي كه اين منطقه سرانجام زير تسلط آمريكا و نفوذ گسترده اسرائيل درآيد، فراهم آمده است. اما يك مشكل وجود دارد: استراتژي بازدارندگي آمريكا بي‌اثر است و نمي‌تواند به گونه مؤثري اجرا شود و چه بسا كه اوضاع را بدتر خواهد كرد. زيرا عناصري كه براي اجراي يك سياست بازدارندگي موفق مورد نياز است در آن به سادگي يافت نمي‌شود. در چنين شرايطي، پافشاري واشنگتن بر اينكه دولتهاي عرب منطقه بر ضد ايران متحد شوند مي‌تواند به بي‌ثباتي بيشتر اين منطقه پرآشوب بيانجامد. تازه و نامطلوب ايران مشكلاتي اساسي براي ايالات متحده پديد آورده است. تلاش ايران براي دستيابي به توانائيهاي هسته‌اي، دخالتهاي زيركانه‌اش در عراق، مخالفت آزاردهنده‌ آن با فرايند صلح اسرائيل و فلسطين، فهرستي سهمگين از گلايه‌هاي آمريكا از ايران را تشكيل مي‌دهد. اما نكته مهمتر اين است كه از ديدگاه دولت بوش ايران نمي‌تواند به بازيگري سازنده در خاورميانه‌اي با ثبات تبديل شود و اين امكان نيست كه رفتار آن از راه يك ديپلماسي پويا دگرگون شود. حقيقت اين است كه ايران نه در پي ايجاد بي‌نظمي براي برآورده كردن برخي تعهدات ايدئولوژيك است و نه يك قدرت توسعه طلب با اهدافي دست نيافتني است. همچنين ايران مانند روسيه و چين كشوري رو به رو رشد و خواهان دستيابي به نقش محوري در منطقه خويش نيست. يكي ديگر از اشتباهات آمريكا اين است كه مي‌پندارد كه ايران مي‌تواند همانند شوروي و آنچه كه الگوي جنگ سرد بر خاورميانه تحميل كرد، عمل كند. از زماني كه جنگ لبنان در 2006 (جنگ سي و سه روزه) سبب نگرانيهايي در مورد تقويت رابطه تهران و حزب‌الله شد، اسرائيل و دولتهاي عرب هر دو بر واشنگتن فشار مي‌آورند كه در برابر بلندپروازيهاي هسته‌اي ايران ايستادگي كند. آنها همچنين در پاسخ به آثار اين جنگ، خواهان حمايت از دولت فؤاد سينيوره در بيروت و تلاش براي شكست كشاندن نزديكي بين ايران و سوريه برآمدند. واشنگتن در نقش يك قدرت حامي، به حضور نيروهايش در خليج‌فارس شكل داده و از افزايش بي‌سابقه نيروهايش در سالهاي گذشته در عراق، براي از بين بردن منافع ايران در آنجا بهره‌گيري كرده است. اما همان دولتهاي عربي كه از نفوذ ايران در منطقه مي‌نالند با تشكيل حكومت شيعه در عراق كه هم به سود ايران و هم به سود آمريكاست، مخالفند و در همراهي با احزاب و گروههاي سني عراق از آمريكا مي‌خواهند كه اين مسأله را روشن سازد كه چگونه مي‌خواهد هم با دولت (شيعه) عراق همكاري كند و هم با دولتهاي عرب سني يك اتحاد منطقه‌اي ايجاد كند. بنابراين سد بازدارندگي آمريكا درست از ميان عراق مي‌گذرد و از آنجا كه اين كشور به خط مقدم رودررويي ايران - آمريكا تبديل مي‌شود، به ناچار بي‌ثبات خواهد شد. همچنين استراتژي دولت بوش در درك ديدگاههاي گوناگون دولتهاي عرب دچار مشكل خواهد شد. عربستان وبحرين از دخالت تهران در امور داخليشان واهمه دارند. اما مصر و اردن بيشتر از اين بابت نگرانند كه افزايش جايگاه ايران، برتري آنها را در منطقه دچار مشكل كند. مسأله اصلي براي آنها سرزمين يا ثبات داخلي نيست بلكه برتري و اعمال نفوذ در مسايل فلسطين است. حتي در منطقه خليج‌فارس نيز هم‌رايي بر ضد ايران وجود ندارد. براي نمونه بر خلاف بحرين، كويت و عربستان ، قطر و امارات متحده عربي مشكلي با اقليت شيعه خود ندارند و از ميانه دهه 1990، از روابط اقتصادي گسترده با ايران بهره‌مند مي‌شوند. اين كشورها جدا از دشمنيشان با ايران، از نتايج تشديد تنشها بين ايران و آمريكا واهمه دارند. حتي متحدان آمريكا در خاورميانه به ارزيابي توانمنديها و ميزان آمادگي خود، كه به اتحادشان شكل مي‌دهد، مي‌پردازند و با درك اينكه آنها نيز نسبت به نفوذ ايران حساس هستند، منافع خود را پيگيري خواهند كرد. يك استراتژي بازدارندگي آمريكايي كه بر پايه پيوستگي گسترده دولتهاي عربي بنا شده باشد، در تئوري، شكست خورده شمرده مي‌شود و اجرا شدني نيست. نزديك به نيم سده، جهان عرب به ارتش عراق به چشم يك سنگر مستحكم در خليج‌فارس مي‌نگريست. با از هم گسيختگي اين ارتش در سال 2003 ، هم اكنون ايالات متحده به تنها قدرت موجود در خليج‌فارس تبديل شده است كه مي‌تواند قدرت نظامي ايران را لگام زند. به گردن گرفتن چنين مسئوليتي (از سوي آمريكا) در واقع نيازمند نگهداري نامحدود شماري از نيروها در منطقه است. اما با وجود احساسات ضد آمريكايي كه امروزه به همه كشورهاي خليج‌فارس سرايت كرده است، هيچ‌كدام از دولتهاي منطقه (به جز كويت) نمي‌توانند از استقرار دوباره شمار چشمگيري از نيروهاي آمريكايي در كشورشان حمايت كنند. بنابراين آمريكا ناگزير است به بازيگران ضعيف منطقه‌اي براي كنترل و مهار قدرت رو به ظهور ايران كه از نظر وسعت، جمعيت و اقتصاد بزرگترين كشور منطقه خليج‌فارس است، تكيه كند. حتي فروش جنگ‌افزارهاي زياد به دولتهاي خليج‌فارس نيز نمي‌تواند اين حقيقت را دگرگون سازد. تكيه كردن واشنگتن بر راه‌اندازي فرايند صلح خاورميانه به عنوان محور استراتژي‌اش در بازدارندگي ايران نيز مسأله پيچيده‌اي است. دست‌اندركاران دولت بوش گمان مي‌كنند كه از سرگيري گفت و گوها بين اسرائيل و همسايگانش از خشم اعراب مي‌كاهد، دولتهاي عرب را پشت سر آمريكا متحد خواهد ساخت و زمينه را براي ايجاد يك جبهه عربي - اسرائيلي بر ضد ايران آماده مي‌سازد. اما اين واقعيت را ناديده مي‌گيرند كه فلسطينها و اسرائيل در وضع كنوني از يك توافق و سازش ضروري براي يك پيشرفت چشمگير و معتبر حمايت نمي‌كنند. هم ايهود اولمرت نخست‌وزير اسرائيل و هم محمود عباس رئيس دولت فلسطين ضعيف‌تر از آنند كه بتوانند حاميان خود را براي واگذاري يك امتياز دردناك، كه يك پيمان صلح ماندگار به آن نياز دارد، مجاب سازند. انتظار دولتهاي عرب بسيار فراتر از آن چيزي است كه اسرائيل و آمريكا مي‌خواهند: در حالي كه اين دولتها آشكارا خواهان انجام گفت و گوهاي نهايي هستند، رايس وزير خارجه آمريكا تنها از شتاب بخشيدن در حركت به سوي صلح سخن مي‌گويد. حتي اگر فرايند صلح بتواند با موفقيت به انجام برسد، اين نظريه آمريكا كه دولتهاي عرب به خطر ايران (!) به عنوان مسأله‌اي مهمتر از اختلافات ديرينه با اسرائيل بنگرند، با شكست روبه‌رو خواهد شد. پس از سالها دشمني، توده اعراب و نظريه پردازان آنها، همچنان اسرائيل را خطري جدي‌تر به شمار مي‌آورند. رئيس جمهور ايران اين روند را درك كرده و به روشني به مسائل فلسطين حرارت بيشتري بخشيده است چرا كه او بر اين باور است كه جايگاه و موقعيت خود را در بين ملتهاي عرب افزايش دهد و اطمينان يابد كه آنها در احساسات ضد ايراني دولتهايشان سهيم نخواهند شد. افزون بر اين گفته‌هاي مناقشه‌انگيز او در رابطه با موجوديت اسرائيل، مساعدت و همراهي تهران با حماس و حزب‌الله و حمايت آن از يك جنبش عربي باعث افزايش محبوبيت او در بين توده شده است. در واقع، تهران امروز از توجه به قدرت نرم در خاورميانه سود مي‌برد. واشنگتن گمان مي‌كند كه پيشنهاداتش در رابطه با فرايند صلح اعراب و اسرائيل، توجه و نگراني همگان را به سوي تهران جلب كند، اما از نظر ايران تلاشهاي جاري (آمريكا) تأمين كننده خواستهاي اعراب نيست. يك تفسير دقيق از وضع رواني حاكم بر منطقه نشان مي‌دهد كه ايران نسبت به آمريكا در جايگاه بهتري قرار گرفته است. در وقع اين تنها مسأله فلسطين نيست كه توازن قدرت در خاورميانه را تعيين مي‌كند بلكه سرنوشت دولتهاي ضعيف عراق، افغانستان و لبنان كه نفوذ ايران در آنها رو به گسترش است، نيز تعيين كننده است. مسأله فلسطين نيز از نظر امنيت اسرائيل، ثبات شرق مديترانه و نقش و پرستيژ آمريكا همچنان داراي اهميت خواهد بود. اين مسأله (فلسطين) همچنين عامل شكل‌دهنده رقابتهاي منطقه‌اي خواهد ماند. اما عامل اصلي منازعات منطقه‌اي و آثار آنها نخواهد بود. به دليل نگرانيهاي آمريكا از نيروي رو به رشد ايران، واشنگتن نمي‌خواهد بپذيرد كه مركز ثقل استراتژيك خاورميانه در حقيقت از شرق مديترانه به خليج‌فارس تغيير يافته است. اكنون اين گمان بيشتر است كه برقراري صلح و ثبات در خليج‌فارس نسبت به ديگر راههاي موجود، بهتر مي‌تواند صلح و ثبات در شرق مديترانه را تأمين كند. در كشوري كه بارها براي عملي ساختن سياستهايش از گذشته و تاريخ كمك گرفته است، دولت بوش، به گونه شگفتي نسبت به تاريخ اخير خاورميانه بيگانه و ناآشناست. واپسين باري كه ايالات متحده در دهه 1980 درصدد متحد ساختن جهان عرب در برابر ايران برآمد، شهروندان آمريكايي با پديده فرهنگ سياسي راديكال سني رو به رو شدند كه سرانجام به شكل‌گيري القاعده انجاميد. اين بار نيز ممكن است آثار سياست بازدارندگي ايران همانند گذشته ناگوار باشد: زيرا اين سياست تنها به خيزش گروههاي تندرو سني عرب به عنوان يك مانع ايدئولوژيكي در برابر ايران شيعي كمك خواهد كرد، همان گونه كه رقابت عربستان با ايران در دهه 1980 در جنوب آسيا و جنبش سلفيهاي راديكال براي خنثي كردن بلندپروازيهاي ملي‌گرايانه حزب‌الله پس از جنگ لبنان و اسرائيل در 2006 آثار مثبتي دربرنداشت. در دوران جنگ سرد، ستيز با كمونيسم به معناي گسترش سرمايه‌داري و دموكراسي بود. امروزه بازدارندگي ايران به معناي گسترش تندرويهاي سني است، يعني گزاره‌اي كه براي واشنگتن پر از تضاد است. واقعيتهاي خاورميانه سرانجام جنگ سرد خيالي واشنگتن را با شكست رو به رو خواهد ساخت. اين موضوع بدين معنا نيست كه ايران چالشي جدي براي آمريكا، اعراب و اسرائيل به شمار نمي‌آيد. بلكه مسأله اين است كه يك ائتلاف بزرگ متشكل از آمريكا، اعراب، اسرائيل كه بتواند ايران را مهار كند، افغانستان، عراق و لبنان را در هرج ومرج بيشتري فرو خواهد برد، تندروي اسلامي را شعله‌ور خواهد ساخت و آمريكا را به حضور درازتر و پرهزينه‌تر در خاورميانه ناگزير مي‌كند. يك نظم تازه خاورميانه منطقه‌اي است كه بارها دچار درگيري‌ها و منازعات داخلي شده است. در دهه 1960، رژيمهاي راديكال عرب بر ضد مشروعيت و قدرت دولتهاي پادشاهي سنتي به پا خاستند. در دهه 1970 بنيادگرايان اسلامي ، نظم سكولار غالب را رد كرده و درصدد برآمدند تا منطقه را به جايگاهي براي برپايي حكومت الهي تبديل كنند. در دهه 1980، بيشتر جهان عرب به حمايت از جنايتهاي صدام حسين پرداختند كه مي‌خواست جانشين حكومت الهي ايران گردد. اكنون باز هم خاورميانه دچار دودستگي شده است؛ اين بار درجبهه‌گيريهاي اعتقادي و نژادي به همراه نگراني سنيها از گسترش نفوذ شيعيان ، باز هم ايالات متحده به نام حفظ توازن قدرت، به سود يكي از دو طرف در منازعات منطقه‌اي وارد شد، كه بر اثر آن تنشها شديد و شكافها ژرف‌تر شد. ايالات متحده جز در مورد برخورد اعراب و اسرائيل منافع محدودي از دخالت در منازعات، ايجاد درگيري يا تحريك رقبا بر ضد يكديگر دارد. واشنگتن در برخورد جمهوريهاي سوسياليست عرب با پادشاهي‌هاي محافظه‌كار در كنار گروه دوم قرار گرفت، كشتار وحشيانه‌ بنيادگرايان مخالف از سوي دولتهاي سكولار را بدون هيچ اعتراضي تأييد كرد و از عربستان و ماشين جنگي عراق براي فرونشاندن رشد اسلامگرايي آيت‌الله روح‌الله خميني حمايت كرد. اين پديده در شرايط كنوني رژيمهاي سني را تشويق كرد تا در برابر ايران و متحدان شيعي طغيانگر آن متحد شوند. هرگاه ايالات متحده در منازعات و درگيريهاي خاورميانه دخالت كرده است، از هدفش براي با ثبات سازي منطقه دورتر شده است. آمريكا خواهان آن است كه به جاي تمركز بر بازگردانيدن توازن قدرت پيشين، به ايجاد گونه‌اي ائتلاف منطقه‌اي و چارچوبي تازه بپردازد كه تمام قدرتهاي دخيل در آن سودي براي حفظ ثبات وضع موجود داشته باشند. اما دولت بوش نتوانسته اين نكته را درك كند كه يك ايران خشمگين مي‌تواند چالشهاي جدي براي منافع آمريكا پديد آورد و بازدارندگي ايران با آرايش نيروهاي نظامي و ايجاد اتحادهاي ستيزه‌جويانه بر ضد آن نمي‌تواند به سادگي يك استراتژي قابل دفاع باشد. ايران برعكس آنچه كه مي‌پندارند يك قدرت مذهبي كه بخواهد نظم منطقه‌اي را به نام ارتش اسلام دگرگون سازد نيست، بلكه يك كشور معمولي است كه ادعاي برتري بر مناطق همجوارش را دارد. از اين رو مأموريت فعلي آمريكا اين است كه موقعيتي را ايجاد كند كه در آن ايران منافع خود را در محدود ساختن بلندپروازيهايش و پيروي از هنجارهاي بين‌المللي بيابد. گفت و گو، سازش و تجارت، با تمام مشكلاتي كه دربردارند، ابزارهاي مجاب كننده‌اي است. پذيرش اين مسأله از سوي آمريكا كه تهران نيز منافع مشروع و نگرانيهاي در عراق دارد، مي‌تواند سرانجام دو دولت را به درك اين نكته بكشاند كه آنها اهداف يكساني دارند: هر دو كشور خواهان حفظ يكپارچگي سرزميني عراق و جلوگيري از بروز جنگ داخلي در آن كشور كه خاورميانه را نيز به نابودي مي‌كشاند، هستند. آغاز دوباره روابط ديپلماتيك و اقتصادي بين ايران و آمريكا و و همچنين همكاري در عراق مي‌تواند منادي ترتيباتي تازه باشد كه ايران را به انجام تعهداتش در برابر پيمان منع گسترش جنگ افزارهاي هسته‌اي (NPT) نيز، ترغيب خواهد نمود. اگر ايران از امنيت مناسب و روابط تجاري با ايالات متحده بهره‌مند شود و در منطقه خودآسودگي و امنيت داشته باشد، حتي ممكن است از اهداف هسته‌اي خود نيز دست بكشد. ترغيب ايران نيامند آسيب رساندن به روابط ايالات متحده با همسايگان عرب ايران نيست. واشنگتن بايد به جاي نظامي كردن منطقه خليج‌فارس و تقويت اتحادهاي بي‌ثبات و ضعيف در پيرامون ايران، به سوي يك سيستم امنيت منطقه‌اي تازه حركت كند. اين سيستم امنيتي بايد دربرگيرنده همه بازيگران منطقه‌اي بوده و در آن امنيت مرزهاي منطقه‌اي تأمين شود و با انجام كنترل تسليحاتي، كاربرد برخي از جنگ‌افزارها را ممنموع كند و دربرگيرنده يك بازار مشترك با مناطق آزاد تجاري بوده و مكانيسمي براي داوري و حل منازعات و برخي مسائل ديگر نيز داشته باشد. اين نظم تازه براي دولتهاي خليج‌فارس اين برجستگي را دارد كه دولتهاي شيعي ايران و عراق را در يك همكاري و مشاركت سازنده وارد مي‌سازد و بنابراين خطر درگيريهاي فرقه‌اي را كاهش مي‌دهد. شكل گيري ترتيبات امنيتي جديد اين فرصت را براي ايران پديد مي‌آورد تا به قدرت و جايگاه خود (در منطقه) مشروعيت بخشيده و به جاي رويارويي، از راه همكاري به اهداف خود دست يابد. همچنين اين گرگوني به دولت عراق، كه اغلب از سوي همسايگان سني‌اش مورد بي‌مهري قرار مي‌گيرد، اجازه مي‌دهد تا قدرت و نفوذ خود را اعمال كند و دروغ بودن اين شايعات را كه عراق پيرو اوامر تهران است را نمايان سازد. عربستان و ايران دو كشور بزرگ منطقه، بايد به رقابت برد - باخت (بازي با حاصل جمع جبري صفر) خود در عراق پايان داده و حاميان خود را در اين كشور را به پذيرش يك پيمان ملي تازه كه تأمين كننده منافع اقليت سني و كرد نيز باشد، وادار كنند . اما هيچ كدام از اين اهداف بدون مشاركت و همكاري پوياي آمريكا به بار نمي‌نشيند (!). دولتهاي عرب خليج فارس، اگر بنا باشد استحكامات دفاعي خود را با يك نظم جديد منطقه‌اي جايگزين سازند، نياز به گونه‌اي تضمين دارند. براي ايران كه (حضور) ايالات متحده آمريكا مهمترين مانع براي برتري منطقه‌ايش است، هيچ دليلي براي همكاري وجود ندارد مگر اينكه آمريكا نيز در اين طرح امنيتي سهيم باشد. آمريكا نيز به سهم خود بايد نشان دهد كه درصدد تحميل نوعي توازن قدرت تازه نيست بلكه خواهان تقويت آن گونه از ترتيبات منطقه‌ايست كه تمام دولتهاي مربوطه آن را بپذيرند. آثار سودمند طرح امنيتي جديد پديد آمدن شرايطي است كه در آن همه كشورهاي خليج‌فارس نه تنها با يكديگر همكاري خواهند كرد بلكه بر ادامه حضور آمريكا در منطقه نيز مهر تاييد خواهند زد(!). اين استراتژي در نهايت به سود متحدان اروپايي آمريكا و نيز روسيه، چين وهمه كشورهايي است كه به ثبات خاورميانه و دسترسي مطمئن به منابع انرژي آن نياز دارند. راضي نگه داشتن ايران تا هنگامي كه افزايش قدرت خويش را در چارچوب ترتيبات امنيت منطقه‌اي فراگير دنبال مي‌كند، بهترين راه براي ايجاد ثبات در عراق، خشنود ساختن اعراب متحد آمريكا، كمك به پيشبرد فرايند صلح اعراب واسرائيل و حتي ايجاد مسيري تازه در گفت و گو بر سر برنامه‌هاي هسته‌اي ايران خواهد بود. همچنين از آنجا كه اين رويكرد در برگيرنده تمام بازيگران داراي نفع است، با دوام‌ترين و كم هزينه‌ترين استراتژي براي ايالات متحده در خاورميانه خواهد بود. منبع: ماهنامه اطلاعات سياسي اقتصادي

۰

دیدگاه تان را بنویسید

 

اخبار مرتبط سایر رسانه ها

    نیازمندیها

    تازه های سایت

    سایر رسانه ها