حاشیه‌های حضور امام جمعه اهل‌سنت دمشق در تهران

کد خبر: 551067

کل مصاحبه، حتی زمان‌هایی که از شکنجه‌های هولناکی که شده است، می‌گوید، خم به ابرو نمی‌آورد؛ الا یک جا، آن هم وقتی به ماجرای با خبر شدن خانواده از وضعیتش می‌رسید و می‌خواهد دربارۀ خبر شهادتش به خانواده توضیح دهد، آنجا بغض می‌کند. انگار همۀ شکنجه‌هایی که شده است، در برابر سختی خبر شهادتش به خانواده هیچ است.

حاشیه‌های حضور امام جمعه اهل‌سنت دمشق در تهران
سرویس بین‌الملل فردا :

مهمان قسمت دوم برنامۀ هم‌قصه، شیخ مأمون رحمه، روحانی اهل‌سنت سوری بود که در سال 2011 به دست تکفیری‌ها ربوده شده و پس از اینکه او را شکنجه‌های مختلف می‌کنند و به او تیر خلاص می‌زنند، به خواست خدا زنده می‌ماند. با او در روز اول حضورش در ایران همراه شدیم. حاشیه‌های حضور امام جمعه اهل‌سنت دمشق در تهران کدامیک از شما روح‌الله است؟ گروه سردبیری برنامۀ هم‌قصه، به قاعدۀ همۀ مهمان‌های برنامه‌شان، باید با ایشان در روز اول گفت‌وگویی مفصل بکنند تا تمامی زوایای داستان زندگی‌اش را بفهمند و بر اساس آن برای روایت برنامه، طرح بریزند. با روح‌اله رضوی مجری و سیدحامد احمدی نویسندۀ برنامه به مهمان‌سرایش می‌رویم. علی ابراهیم‌نیا، مترجم و مسئول تیم تشریفات مهمان‌های برنامۀ هم‌قصه در را برای ما باز می‌کند. وارد می‌شویم و به انتظار امام‌جمعۀ مسجد اموی دمشق می‌نشینیم. صلابت حتی در کلام اندکی در اتاق مهمان‌سرا به انتظار می‌نشینیم تا شیخ در اتاقش آماده شود و بیاید. با لباس روحانیت می‌آید، بدون عمامه. با همۀ ما معانقه می‌کند و می‌نشیند. اولش می‌پرسد کدام یک از شما روح‌اله هستید. آقای رضوی خودش را معرفی می‌کند. از ادامۀ گفت‌وگوهای آقای رضوی و شیخ می‌فهمم که رضوی برای دعوت شیخ به ایران تلفنی با او صحبت کرده است؛ لذا شیخ فقط با اسم و نه قیافه آقای رضوی را شناخته و این اولین دیدار آن‌هاست. شیخ اندکی از سختی‌های پرواز می‌گوید و اذیت‌هایی که به خاطر مشکلات جسمی در پرواز داشته است. بعد از احوال‌پرسی و تعارف‌ها گفت‌وگوی اصلی شروع می‌شود. شیخ این گونه شروع می‌کند: «اسمی مأمون رحمه، من غوطه شرقیه ...» عربی را خیلی فصیح و سلیس صحبت می‌کند، حتی در اندک گفتارهای محاوره‌ای که دارد. معلوم است که خطیب است. صحبت که می‌کند جدی و پرانرژی است. صلابت در کلامش وقتی که از شکنجه‌ها هم صحبت می‌کند، مشهود است. کل مصاحبه، حتی زمان‌هایی که از شکنجه‌های هولناکی که شده است، می‌گوید، خم به ابرو نمی‌آورد؛ الا یک جا، آن هم وقتی به ماجرای با خبر شدن خانواده از وضعیتش می‌رسید و می‌خواهد دربارۀ خبر شهادتش به خانواده توضیح دهد، آنجا بغض می‌کند. انگار همۀ شکنجه‌هایی که شده است، در برابر سختی خبر شهادتش به خانواده هیچ است. بغض کمی در مصاحبه وقفه‌ می‌اندازد. باز شیخ مأمون شروع می‌کند به تعریف. با همان صلابت قبلی.

احترام به اهل‌بیت(ع)

وقار و سنگینی عالم دینی در همه حال همراه شیخ مامون است. کمتر می‌بینی شوخی کند و لغو بگوید. وارد گفت‌وگو هم که می‌شود، جدیت در کلامش موج می‌زند. جابه‌جا تأکید می‌کند که صادقانه و بدون ملاحظه صحبت می‌کند و از بیان آنچه در ضمیرش است، ابایی ندارد. حافظ قرآن است و هر چند جمله یک بار برای حرف‌هایش شاهدی از قرآن می‌آورد. تا می‌رسد به بحث شیعه و سنی و ارادت به اهل‌بیت. برای واژۀ شیعه شاهد قرآنی و حدیث نبوی می‌آورد و تأکید می‌کند که همۀ ما با توجه به آیات قرآنی و احادیث نبوی شیعه هستیم. ارادتش را به اهل‌بیت چنان با تأکید می‌گوید که خلوص را در کلامش احساس می‌کنی. حتی می‌رسد به توهین تکفیری‌ها به قبور صحابی پیامبر، ابوذر و حجربن‌عدی. می‌گوید ما از سوی وهابی‌ها به خاطر احترام به قبر این عزیزان تکفیر می‌شویم. و من می‌مانم که این همه اختلافی که بر سر منابر و گفت‌وگوها میان شیعه و سنی می‌شنویم پس کجاست؟ واقعاً اینکه با دست باز یا بسته نماز بخوانی یا پاها را در وضو مسح کنی یا غسل بدهی اینقدر مهم است که ما را از هم دور کند؟! با شیخ مأمون احساس هم‌کیشی می‌کنم. عکس با عکس امام و آقا گفت‌وگو که تمام می‌شود، نوبت به عکس جمعی با شیخ مأمون می‌رسد. به دنبال جا و زاویه‌ای مناسب برای عکس می‌گردیم. می‌ایستیم و آمادۀ عکس می‌شویم که شیخ مآمون مانع می‌شود. به عکس امام و رهبری که روی دیوار اتاق نصب است، اشاره می‌کند و می‌گوید جوری بایستیم که عکس و امام و رهبری هم در تصویر باشد. اطاعت می‌کنیم. با شیخ مأمون زیر قاب عکس امام و رهبری عکس می‌گیریم. قحطی امام جمعه یکشنبه است که به ایران آمده و بناست که روز پنجشنبه به سوریه برگردد. روز جمعه 14 خرداد است و یکی از دوستان که در ستاد برگزاری مراسم رحلت امام خمینی (ره) مسئولیتی دارد، می‌گوید: شیخ مأمون اگر دوست داشته باشد و در ایران بماند، می‌توانم هماهنگ کنم تا ایشان به جایگاه ویژه مراسم بروند. مسئله را با شیخ در میان می‌گذاریم. خیلی دوست دارد بماند و در مراسم شرکت کند؛ اما می‌گوید معذورم، باید در نماز جمعه مسجد اموی باشم و خطبه بخوانم. می‌پرسم: مگر شما مثل ما امام جمعۀ موقت ندارید که در نبود امام جمعه، او نماز بخواند. می‌گوید: داریم؛ ولی خیلی‌ها می‌ترسند در مسجد اموی دمشق نماز بخوانند. اگر یک هفته نباشم، آن هفته نماز جمعه برگزار نمی‌شود، چون کسی نیست که نماز بخواند. مسئول تشریفات می‌گوید: از قبل هم گفته که باید شب‌ها در اختیار خودم باشم تا بتوانم خطبۀ روز جمعه‌ام را آماده کنم.

حاشیه‌های حضور امام جمعه اهل‌سنت دمشق در تهران
پاکستانی‌ها میدان‌داری می‌کنند

برنامۀ بعدی شیخ مأمون دیدار با جمعی از طلاب اهل‌سنت ایرانی، افغانی و پاکستانی است. شروع جلسه را ساعت 5 اعلام کرده‌اند در مرکز گفتمان انقلاب اسلامی. تا شیخ مأمون به آنجا برسد، نیم‌ساعت چهل دقیقه‌ای دیر می‌شود. همازاده، تهیه‌کنندۀ برنامه قم‌قصه مقداری از این وقت را پر می‌کند و داستان زندگی شیخ‌ مأمون را برای حضار می‌گوید. بعد هم اطلاعاتی دربارۀ اوضاع سوریه می‌دهد و فضا را آماده صحبت‌های شیخ مأمون می‌کند. صحبت‌های همازاده که تمام می‌شود، هنوز شیخ مأمون نیامده است. همهمه می‌شود. طلاب پاکستانی فضا را دست می‌گیرند و تا شیخ مأمون بیاید شروع می‌کنند به شعرخواندن در وصف پیامبر. فضای جلسه با سلام و صلوات بر پیامبر پر می‌شود. جایگشت زبان اوضاع جالبی دارد جلسه. حضار جلسه ایرانی، افغانستانی و پاکستانی‌ هستند، با زبان‌های فارسی و اردو. زبان شیخ مأمون هم عربی است. تا اینجا شد سه زبان. بعضی یکی از این سه زبان را می‌دانند، بعضی دوتا و بعضی سه تا. حالا جایگشت حالت‌هایش را حساب کنید! هر جمله‌ای که در این جلسه گفته می‌شود، باید به دو زبان دیگر ترجمه شود. یکی فارسی سؤال می‌پرسد، ابراهیم‌نیا به عربی برمی‌گرداند، دوستی هم به اردو. شیخ مأمون که جواب می‌دهد و دوباره به فارسی برمی‌گردد و بعد به اردو. یکی اول به اردو سؤال می‌پرسد، بعد همان سؤال را به فارسی می‌پرسد و بعد سؤال فارسی به عربی برمی‌گردد. بلبشویی است در جلسه. باز هم خوب است که پای زبان انگلیسی به وسط نمی‌آید. کافی بود یکی از مالزی یا اندونزی در جلسه باشد، پای زبان انگلیسی هم وسط می‌آمد. بعد از هزاروچهارصد سال، هنوز مسلمان‌ها زبان مشترک برای گفت‌وگوی بین خودشان ندارند. انگلیسی‌ چند سال طول کشید تا به زبان اول گفت‌وگوها تبدیل شد؟ شال؛ هدیه پاکستانی‌ها جلسه زیاد چنگی به دل نمی‌زند. نمی‌دانم ترجمه نفس جلسه را گرفته است یا سؤال‌ها به قدر کافی عمق ندارد. یا شاید اطلاعات دربارۀ واقعیت میدانی سوریه آنقدر کم است که ناچاریم جلسه را به توضیح ماوقع سوریه بگذرانیم و فعلاً وارد تحلیل‌های عمقی نشویم. هرچه که هست، شورونشاط بعد از جلسه، از خودِ جلسه بیشتر است. از گفت‌وگوهای صمیمانه و تعارف‌های معمول تا گرفتن عکس‌های جمعی و سلفی با شیخ مأمون. مهم‌ترین اتفاق این قسمت هدیۀ طلبه‌های پاکستانی به شیخ مأمون است. هدیه شالی پاکستانی که برای یادگار به گردن شیخ می‌اندازند. نماز شیرین وحدت جلسه که تمام می‌شود، چهار نفر از طلبه‌های اهل‌سنت که از گنبد به تهران آمده‌اند و بناست فردا در ضبط برنامه به عنوان حضار داخل برنامه حضور داشته‌ باشند هم همراه ما می‌آیند. به مهمان‌سرا می‌رسیم. اذان گفته‌اند. وضو می‌گیریم. شیخ مأمون جلو می‌ایستد و چهار مهمان اهل‌سنت گنبدی هم پشت سرش. ما هم کنارشان می‌ایستیم، با مهر و دست باز. نماز وحدتی می‌شود برای خودش.

۰

دیدگاه تان را بنویسید

 

اخبار مرتبط سایر رسانه ها

    نیازمندیها

    تازه های سایت

    سایر رسانه ها