دست و جیغ و هواری زنان برای بذل و بخشش‌های آقای وزیر !

کد خبر: 411371
به گزارش سرویس فرهنگی‌« فردا » ، قاري بسيجي فاطمه قلعه نويان در صفحه گوگل پلاس خود نوشت: برای انجام کاری دعوت شده ام به جشن روز زنِ یک نهاد دولتی. یک آمفی تئاتر هفتصد نفری دارد که تماما پر شده است از زنان کارمند و همسران کارکنان آن سازمان، سالن کیپِ کیپ شده و دیگر جای سوزن انداختن هم نیست! آن طرف دم در ورودی دارند همراه با بسته های فرهنگی و پذیرایی به ترتیب شماره می دهند به میهمانان تا در قرعه کشی مراسم، چند نفری عازم مشهد شوند.
دیرم شده است؛ برای هماهنگی بيشتر بی توجه به همه ی مقدماتِ دمِ در، سرم را می اندازم پایین و با عجله وارد سالن می شوم. می روم آن جلو پیش مجری می نشینم تا چند موردی را با او تنظیم کنم.
برنامه طبق روالش شروع می شود و مجری ریز برنامه ها و آیتم های متنوع جشن را می خواند. برنامه در حال اجراست و مجری با هر تریبونی که بین برنامه ها بالا می رود آمار آخرین تعداد از شماره هایی که تا آن لحظه دم در توزیع شده است را هم می دهد... ششصد و نود... هفتصد و بیست... هفتصد و سی و پنج و بالاخره هفتصد و شصت و دو...
اواسط برنامه آقای وزیر تشریف شان را می آورند برای سخنرانی. مجرى دعوتشان می کند که بروند بالا و چند جمله ای در مدح زنان بگویند! بیست دقیقه وقت در نظر گرفته شده برای سخنرانی آقای وزیر تمام می شود اما هیچ کس حتی جرات نمی کند برود بالا نامه ای بدهد که مثلا آقای وزیر! بس است دیگر... یک نفس یک ساعت و پنج دقیقه از مخاطب گوش شنوا می گیرند و برنامه به پایان زمان خود نزدیک می شود...
گروه های مختلفى که برای اجرای برنامه دعوت شده اند، وقتی برای اجرای برنامه شان نمی ماند و بعد کمی اعتراض، با این جمله ی تند دبیر اجرایی برنامه مواجه می شوند که "خیلی خب! چیزی که نشده! پول اجرایتان را می دهیم!" به سه گروهی که برای اجرای برنامه دعوت شده اند اما به خاطر پر حرفی جناب وزیر، ناکام مانده اند یک میلیون و پانصد تومان پولِ اجرای نکرده یشان را می دهند و گروه ها از سالن خارج می شوند...
بعد از سخنرانی نوبت قرعه کشی ست که آقای وزیر همان بالا می مانند تا هشت شماره را از گوی شماره ها در بیاورند...
مجری تا می تواند جو می دهد! گوی را جلوی آقای وزیر می برد که هشت شماره را در بیاورد. جناب وزیر نفس اش از جای گرم در می آید و دست می کند در گوی، یک مشت پر از شماره ها را بر می دارد و می گوید: همه این ها میهمان سازمان ما به مشهد مشرف می شوند... صدای دست و هورای جمعیت بى وقفه بلند می شود!
تعجب می کنم! اما داستان به اين جا هم ختم نمى شود...
مجری لفاظی اش را مدح گویانه تر نسب به آقای وزیر می کند تا این که وزیر جوگير داستان، بار ديگر اسير آن جو دادن های مجری می شود و دو دستش را داخل گوی می کند و اين بار همه ی شماره ها را در می آورد! صدای جمعیت از دست و هورا به جیغ ممتد زنانه تبدیل می شود! همگی شادند و خوشحال...
به همین راحتی هفتصد و شصت و دو نفر زن از پول بیت المال، قرار می شود که به مشهد مقدس مشرف شوند...
و به همین راحتی یک وزیر، خامِ جو دادن های کاذب یک مجری زن صدا و سیما می شود... به همین راحتی...
۰

دیدگاه تان را بنویسید

 

اخبار مرتبط سایر رسانه ها

    نیازمندیها

    تازه های سایت

    سایر رسانه ها