سرویس اجتماعی فردا؛ علیرضا مکاریانپور:
«فعالیت فرهنگی» اگرچه اصطلاح واضحی به نظر میآید، به غایت مبهم است. لذا لازم است در همین ابتدای کار منظور خود را از آن ایضاح کنیم. فعالیت فرهنگی، بهخصوص برای کسانی که در دهههای شصت و هفتاد، دوران نوجوانی و جوانیشان را در ایران گذراندهاند معنای خاصی میدهد. و ما در این نوشتار همان معنا را مراد میکنیم.
برای این نسل، فعالیت فرهنگی یادآور مساجد و مراکز فرهنگیای است که عدهای جوان متدین،
انقلابی و مخلص سعی میکردند با ارائه برنامههایی، برنامههای فرهنگی، جوانان را اولاً متدین و پاک به لحاظ اخلاقی و ثانیاً معتقد به انقلاب تربیت کنند. (1) فعالیتهایی که کم و بیش نهادهای رسمی فرهنگی وابسته به حاکمیت آن را تغذیه میکردند.
درباره نقاط قوت این فعالیتها صحبتی نمیکنم؛ چراکه این نوشتار بیشتر آسیبشناسانه است. اما اشارهای کوتاه میکنم که آنچه برای جوانان آن زمان جذاب و گیرا بود، اخلاص دستاندرکاران این مراکز بود. مسئولانی معتقد به ارزشهای دینی و اخلاقی که بدون هیچ چشمداشت مادی ساعتها وقت میگذاشتند. این اخلاص در چشم مخاطبان درخور تقدیر و تأثیرگذار بود.
اما نکته آن است که فعالیتهای این مراکز فرهنگی(2) تا حدود زیادی متناسب با نیازهای دهههای شصت و هفتاد بود. امروزه نسل کنونی و حتی همان نسل قدیم، نیازهای متفاوتی پیدا کرده است و چرخ زمانه پرسشهای نویی به میدان آورده است که نمیتوان به سبک و سیاق گذشته آن را پاسخ داد.
البته منظور نگارنده این نیست که باید روشهای تبلیغ خود را دگرگون کنیم یا برنامههای جذاب و بهروز اجرا کنیم؛ موضوعی که بارها و بارها از زبان متولیان فرهنگی شنیدهایم. مسئله آن نیست که چگونه «سخن درست» خود را «جذاب» به مخاطب ارائه دهیم، مسئله آن است که اصولاً «سخن درستِ» مورد ادعای ما موجود است یا خیر؟!(3)
به جرئت میتوان گفت که سه دهه رویارویی انقلاب اسلامی با تمدن مدرن، ما را از مواجهه تئوریک و بیرون از گود با «ایسمهای» گوناگون به عرصه تقابل عملی با آنها کشانده است. اینکه در دهههای اخیر در کتابها چه نوشتهاند مهم نیست. آنچه تلویحاً از ما پرسش میشود آن است که در اقتصاد چه دارید که به کار آید؟ عدالت اجتماعی را چگونه محقق میکنید؟ برای رفع اختلاف طبقاتی چه کردهاید؟ برای روابط جنسی جوانان چه نظری متفاوت از آنچه مدرنیته برای انسان غربی ساخته، ارائه میدهید؟ وجه تمایز شهر ایرانی اسلامی با شهر مدرن چیست؟ و... .
اندیشه متفکران مدرن و آنچه در کتابها نوشتهاند در مقام عمل، بارها و بارها صیقل خورده است و دربارهاش چون و چرا شده است. در واقع نوعی دیالکتیک بین نظر آنها و واقعیتهای جامعه غربی وجود دارد. اما در جامعه ایرانی نخستین بار پس از انقلاب اسلامی تئوریها وارد کارزار شدند و پُتک واقعیت بر آنها کوبیده شد.(4 *داستانسراییهای عدالتطلبانه در نوشتههای پیش از انقلاب به وفور یافت میشود؛ اما آیا در مقام عمل اجرایی بودهاند؟ سی سال تجربه نشان داده است آن «اندیشهها» کارآیی خود را از دست دادهاند یا درواقع از ابتدا کارآیی نداشتهاند.
این است تفاوت دهه نود با دهه پنجاه و شصت ایران. ضرورت «فعالیت فرهنگی» جای خود را به «ضرورت اندیشهورزی» داده است. ما نیاز به بازخوانی اندیشهها داریم. حرفِ نداشته را نمیتوان جذاب تبلیغ کرد.
پینوشت:
1. در این تعریف آشکار است که فعالان فرهنگی، اولاً حقانیت ایدئولوژی خاصی را مفروض گرفتهاند؛ ثانیاً فرض را بر این گذاشتهاند که راهکارهای تحقق ایدئولوژی و اهداف تربیتی را نیز به درستی میدانند. اما در دهه نود در هردوی این دو مفروض تشکیک ایجاد شده است و نسل کنونی درباره آنها چون و چرا دارد.
2. نه تنها مراکز فرهنگی که حتی نهادها و مؤسساتی همچون وزارت فرهنگ و ارشاد، سازمان تبلیغات اسلامی، حوزههای علمیه، سازمان ملی جوانان و... هم مصداق سخن این نوشتار هستند.
3. اولاً وجود بالقوه اندیشهها در تفکر ایرانی اسلامی را به معنای بالفعل بودن آنها در نظر نگیرید. ثانیاً اندیشهها آنگاه که در بوته آزمایشِ عمل گذاشته میشوند، خود را نشان میدهند. اندیشههای بالقوه شاید شمشیر چوبی در غلاف باشند! ثالثاً نسل کنونی ایدئولوژی ما را، ولو صحیح، عقلانی شده میطلبد.
4. بر این اساس، تجربههای عملی انقلاب اسلامی، مثلاً تجربه جهادسازندگی در بسط عدالت اجتماعی، و تجربههای اندیشهورزی پس از انقلاب، ارزشی صدچندان دارد به آنچه پیش از انقلاب تولید میشده است. سخن امامخمینی را به یاد آوریم که مخالفهای سنتی را، به حق، در ادارهکردن یک نانوایی ناتوان میدانست.
منبع : نشریه چراغ
دیدگاه تان را بنویسید