تحلیل از چپ و راست؛

از زخم آبان 98 تا ارتقای سرمایه اجتماعی

کد خبر: 1110551

در بسته پیش‌رو تحلیل‌های سیاسی را فارغ از جناح‌بندی‌های سیاسی بخوانید.

از زخم آبان 98 تا ارتقای سرمایه اجتماعی

گروه سیاست سایت فردا – طبیعی و واضح است که تحلیل‌گران در عرصه سیاست به موضوعات مختلف از منظر خود و با گرایش سیاسی خود می‌نگرند و می‌نویسند. در اینجا اما سعی داریم با کنار هم قرار دادن این تحلیل‌ها ، مسائل را فارغ از جناح‌بندی‌های سیاسی بررسی کنیم.

 

در بسته پیش‌رو تحلیل‌های سیاسی را فارغ از جناح‌بندی‌های سیاسی بخوانید.

 

عبارت «فریبکارانه و غلط‌انداز» مذاکرات هسته‌ای!

محمدحسین محترم امروز در یادداشتی برای «کیهان» نوشته است: «آنچه از مواضع آمریکایی‌ها و غربی‌ها و همچنین مقامات جمهوری اسلامی تاکنون آشکار شده این است که برای غربی‌ها «مذاکرات هسته‌ای به دلیل سیاسی» و برای ایران «نتایج بعد از مذاکرات وین به دلایل اقتصادی» مهم است ...  علاوه‌بر فریبکاری ذاتی آمریکا با تمام دنیا از جمله ایران در طول سال‌های متمادی گذشته، اکنون با توجه به تشدید تحریم‌ها با بدعهدی دولت دموکرات اوباما و پاره کردن برجام توسط دولت جمهوری‌خواه ترامپ و خروج از آن، واقعیت این است که در آمریکا تا توافقنامه‌ای در سنا به معاهده تبدیل نشود و به صدور فرمان اجرایی وابسته باشد، قابل اتکا نخواهد بود و رئیس‌جمهور آمریکا و یا جانشین بعدی او می‌توانند از تعهدات خود سر باز بزنند. ...  نکته مهم که اکنون ذهن خود مقامات آمریکایی را نیز مشغول کرده، فراتر از نقض یک توافقنامه بین‌المللی است و آمریکایی‌ها نگران نقض قانون اساسی هستند! ... بایدن حتی حاضر نیست تحریم‌ها را در دوره خود لغو کند چه برسد که بخواهد تعهد بدهد بعد از او تحریم‌ها برنخواهد گشت! ...  رهبران حزب جمهوری‌خواه صراحتاً می‌گویند «هرگونه توافقی که دولت بایدن با ایران امضا کند در همان ابتدا، زمانی که جمهوری‌خواهان دوباره کنترل کنگره را به دست بگیرند باید آن توافق را مرده دانست»! علاوه‌بر تهدید جمهوری‌خواهان، خود دموکرات‌ها و مقام‌های دولت بایدن نیز اذعان می‌کنند که «ممکن است دولت بعدی آمریکا دوباره از برجام خارج شود»! ... این وضعیت در حالی است که طرف‌های اروپایی نیز از اجرای تعهدات یازده‌گانه خود سر باز زده‌اند و در عمل اعتراف می‌کنند از بیم تحریم‌های آمریکا قادر نیستند که به این تعهدات عمل نمایند.  خطر مهم‌تری که وجود دارد استفاده آمریکا از مکانیسم ماشه با ادعای نقض برجام از سوی ایران، با برگشت به برجام، حتی در صورت لغو بخشی از تحریم‌ها است! یکی دیگر از دلایلی که نباید مذاکرات جدید از «بن‌بست‌ها و قهوه‌خانه وین» شروع شود این است که شش دور مذاکرات قبلی بر مبنای «برجام خوانده نشده» و «تعلیق تحریم‌ها با وجود مکانیسم ماشه» صورت گرفته بود ... یکی از دلایل اصلی عدم آغاز مذاکرات وین از نقطه پایان دور ششم نیز این است که مرحوم‌هاشمی اطمینان داده بود که «جان کری به ظریف قول داد کارها را درست کند»، اما ظریف بعد از آن در اعترافِ «نوشدارو بعد از مرگ سهراب» گفت «اشتباه کردم به حرف کری اعتماد کردم»! حال چگونه انتظار دارند دولت سیزدهم باز به همان دولت دموکراتی که جان کری و بایدن عضوش بوده و هستند، اعتماد کند؟! ... حال که به گفته عضو ‌اندیشکده خاورمیانه در واشنگتن و همچنین جوزف سرینسیونی مشاور بلینکن، «بایدن بدون تصویب کنگره اختیاری برای لغو همه تحریم‌ها و دادن چنین تعهدی ندارد و این غیرممکن است»، پس بایدن و تیم او فریبکارانه ادعای داشتن حسن نیت نکنند چراکه هرگونه مذاکره‌ای بدون لغو تحریم‌ها و دادن تضمین آمریکا نیز «غیرممکن» است و دولت جدید ایران هم از سوی ملت ایران اختیاری برای مذاکره بدون لغو تحریم‌ها و دادن تضمین بایدن ندارد و در صورت طولانی شدن مذاکرات تنها راه برای دولت ایران «واکنش سریع دیپلماتیک» خواهد بود. ... محافل رسانه‌ای غربی صرفاً با برجسته کردن شعار بایدن مبنی بر بازگشت به دیپلماسی و برجام سعی می‌کنند تهران را مسئول بن‌بست برجام معرفی کنند در حالی که بدون اجرای مفاد برجام و شروط تهران، بدون تردید محدودیت در برنامه هسته‌ای ایران و تعهدات برجامی ایران «جنبه عینی» و لغو تحریم‌ها و تعهدات برجامی آمریکا همچنان «جنبه فرضی و کاغذی» خواهند داشت! همه این موارد مشتی نمونه خروار است که نشان از نمایشی بودن گزینه دیپلماسی آمریکایی‌ها به دلیل ناتوانی از گزینه نظامی آنها دارد!  ... اینکه از هم‌اکنون توجه و تمرکز دولت سیزدهم پیش از اینکه بر لغو تحریم‌ها باشد، بر خنثی‌‌سازی تحریم‌هاست! نشان می‌دهد دولت به‌درستی سیاست‌های فریبکارانه آمریکا را تشخیص داده و دست بایدن را خوانده است. »

 

‌سم مهلک سیاسی‌

احمد غلامی . سردبیر «شرق» امروز در سرمقاله این روزنامه نوشته است: «به‌صراحت می‌توان گفت هیچ‌یک از دولت‌های چهار دهه گذشته نتوانسته‌اند حامیان خود را ذیل یک طبقه به‌عنوان یک طبقۀ مشارکتی بگنجانند؛ طبقه مشارکتی که رفته‌رفته بتواند به طبقۀ هژمونیک بدل شود، چرا‌که دولت‌های ایران به معنای واقعی دولت بماهو دولت نبوده‌اند و همواره قدرت‌گیری آنان در وضعیتی سلبی امکان‌پذیر شده است. وضعیت سلبی قرین به «وضعیت استثنائی» است. وضعیت ناگزیری که در آن مردم نه برای مشارکت و پیگیری مطالبات و منافع خود، بلکه برای صیانت از وضع موجود و گاه بدتر از آن، برای جلوگیری از وخیم‌تر‌شدن اوضاع پا به عرصه عمومی گذاشته‌اند. طرفه آنکه در انتخابات 1400 و در شکل‌گیری دولت سیزدهم، با اینکه وضعیت از سابق استثنائی‌تر بود بسیاری از مردم برای مشارکت پا به میدان نگذاشتند و وضعیت استثنائی را اسقاط کردند. بی‌تفاوتی، سم مهلک سیاسی است که به‌صورتی بطئی و خزنده دستگاه دولت و پیکره ملت را از کار خواهد انداخت. در این وضعیت، طبقه مشارکتی و هژمونیک دیگر معنا ندارد. از نظر هگل دولت، عالی‌ترین شکل کلیت است که می‌توان در عرصه اخلاق اجتماعی به آن دست یافت. برخلاف نظر هگل، مارکس باور دارد دولت، ابزار طبقه حاکم است و طبقه کلی فقط می‌تواند در جامعه مدنی ظاهر شود که با خود به صلح رسیده باشد. مارکس معتقد است در این شرایط، دولت به معنای قدرت سیاسی سرانجام متلاشی خواهد شد، چراکه این دولت‌ها ساخته دست مردم در شرایط استثنائی‌اند. اگر شرایط استثنائی از بین برود، ضرورت تشکیل دولت‌ها هم از بین خواهد رفت. اگرچه این دیدگاه مارکس آرمان‌گرایانه به نظر می‌رسد اما شرایط کنونی جهانی نشان داده با اینکه ایده مارکس محقق نشده، اما دولت‌ها نه به‌واسطه رسیدن به یک جامعه مطلوب بلکه به دلیل ناباوری و عدم اعتماد به دولت‌ها خاصیتِ خود را بیش از پیش از دست داده‌اند. بگذریم! اما در اندیشه گرامشی شکل‌گیری طبقه مشارکتی و طبقه هژمونیک بیش از هر جای دیگری قابل تصور و تعین است. نگاه واقع‌بینانۀ گرامشی به دولت و ملت، باعث شده او به بهترین شکل مواجهۀ دولت و ملت را در اصطلاحاتی همچون جنگ موضعی، جنگ تهاجمی و جامعه مدنی همچون خاکریز به کار گیرد. گرامشی به طبقه مشارکتی که می‌تواند به یک طبقه هژمونیک بدل شود، باور داشت و از همین‌رو مخالف سرسخت استالین در حذف روشنفکران بود. برای شکل‌گیری طبقه مشارکتی، روشنفکران نقش اساسی دارند. آنان افکار دولت‌ها را از بالا به پایین اشاعه می‌دهند و در ایجاد یک طبقه هژمونیک نقش مؤثری دارند. در دوم خرداد 1376 روشنفکران موجب بر سر کار آمدن دولتی شدند که قادر بود طبقه مشارکتی را شکل داده و آن را هژمونیک کند. این اتفاق نیفتاد و اصلاح‌طلبان با دور زدن روشنفکران و مردم که دولت آنان را روی کار آورده بود، ابتدا برای گسترش اقتدار خود از حمایت مردم سود جسته و برای ماندگاری آنان را رها کرده و به توجیه قدرت پرداخته‌اند. از این‌رو دور از انتظار نبود که در زمانه عسرت آنان و بازگشت مجددشان به مردم، پشت درهای بسته بمانند. دولت خاتمی و دولت احمدی‌نژاد، بیش از هر دولت دیگری قادر بود با همه دشواری‌ها طبقه مشارکتی را سامان داده و آن را به طبقه هژمونیک بدل سازد. چنین ظرفیت و توانی در دو دولت هم به لحاظ اجتماعی و هم اقتصادی وجود داشت. دولت خاتمی می‌توانست طبقه بورژوازی دولت هاشمی را ارتقا داده و هژمونیک کند و اگر احمدی‌نژاد به حرف‌هایی که می‌زد باور داشت، می‌توانست طبقه فرودست را برسازد.

 این دو دولت قادر بودند طبقه مشارکتی را سازمان داده و هژمونیک کنند و سرمنشأ تحولات جدی در جامعه ایران باشند. اما چون باوری راسخ در میان نبود، چنین اتفاقی هم رخ نداد. لنین باور داشت کسی به هژمونی دست می‌یابد که با بیشترین انرژی می‌جنگد، اما واقعیت امر این است که دولت نئولیبرالِ احمدی‌نژاد با فریب طبقه فرودست ادامه منطقی دولت لیبرال خاتمی بود، که به هر دلیلی بر باورهایش پافشاری نکرد. این دو دولت به شرایط و امکان‌های موجود تن دادند، در صورتی که هر تحولی با پافشاری بر ناممکن‌ها شکل می‌گیرد. اصرار بر تحقق ناممکن‌ها و فشار به امکان‌های موجود است که وضعیت را از ریخت می‌اندازد و سیاستی تازه خلق می‌کند. بازی در وضعیت موجود و با امکان‌های آن، بازی در زمین قدرت است و بس. این دو دولت می‌توانستند به این تعبیر گرامشی دست یابند که طبقه می‌تواند و باید تعیین‌کننده باشد. برای اینکه یک طبقه تعیین‌کننده باشد مستلزم آن است که هژمونی داشته باشد. هژمونی امر چندظرفیتی است که بدون اقناع مردم قابل تحقق نیست و بدون اجبار غیرقابل اعمال. هر دو دولتِ اصلاحات و مهرورزی، قدرت اِعمال ایده‌های خود را نداشتند و ناگزیر به شرایط موجود و امکان‌های آن تن دادند. دولت سیزدهم از قدرت لازم برای اعمال ایده‌های خود برخوردار است، اما بعید است قدرت اقناع مردم را داشته باشد، خاصه آنکه باید طبقه‌ای مشارکتی وجود داشته باشد که تبدیل به طبقه هژمونیک شود تا دوگانه اقناع و اجبار معنا پیدا کند. اما نه‌تنها چنین امکانی وجود ندارد، بلکه دولت سیزدهم حتی نمی‌تواند به شرایط موجود تن بدهد. شرایط موجود همان چیزی است که برای دگرگونی و رهایی از آن، دولت رئیسی روی کار آمد. دولت رئیسی بیش از هر زمان دیگری می‌داند ادامه شرایط موجود همان سم مهلکی است که دولت را نه در درازمدت که در کوتاه‌مدت از پا در خواهد آورد. آیا این از بدعت‌های روزگار است که حافظان وضع موجود ناگزیرند علیه آن دست به اقدام بزنند؟»

 

دولت سیزدهم و ارتقای سرمایه اجتماعی نظام

عباس حاجی نجاری امروز در سرمقاله «جوان» نوشت: «سرمایه اجتماعی به‌عنوان یکی از مهم‌ترین شاخص‌های پیشرفت و رفاه جوامع و همگرایی مردم با اصول و اهداف و آرمان‌های نظام‌های سیاسی همواره موردتوجه سیاست‌گذاران و برنامه ریزان بوده و به همین دلیل وجود میزان قابل قبولی از سرمایه اجتماعی همواره موجب تسهیل کنش‌های اجتماعی در جوامع می‌شود، به‌طوری‌که در مواقع بحرانی می‌توان برای حل مشکلات از سرمایه اجتماعی به‌عنوان اصلی‌ترین منبع حل مشکلات و اصلاح فرآیند‌های موجود سود برد. به همین دلیل سرمایه اجتماعی را می‌توان در کنار سرمایه‌های اقتصادی و انسانی، بخشی از ثروت ملّی به‌حساب آورد که بستر مناسبی برای بهره‌برداری از سرمایه انسانی و فیزیکی (مادّی) و راهی برای نیل به موفقیت قلمداد می‌شود. ازاین‌رو بدون سرمایه اجتماعی، پیشرفت و توسعه نظام‌های سیاسی پایدار نخواهد بود. ... چالش سرمایه اجتماعی را نمی‌توان تنها معطوف به فشار‌ها و تهدیدات دشمنان دانست، بلکه نوع عمل فعالان سیاسی و یا عملکرد مسئولان و مدیران کشور هم در تحکیم و یا تضعیف این سرمایه سهم به سزایی دارد ... کارنامه دولت گذشته سبب شده است که کار آقای رئیسی در دولت سیزدهم بسیار دشوارتر از همه دولت‌های قبلی باشد، چراکه در عین تلاش برای جبران ضعف‌ها و کاستی‌های گذشته و حل مشکلات اقتصادی و معیشتی مردم، این دولت نقش مهمی در بازسازی و ارتقای سرمایه اجتماعی نظام دارد و این نکته‌ای است که دولت سیزدهم به‌رغم دوران محدود شروع به کار (یعنی کمتر از سه ماه) توانسته است نمره ممتازی در این عرصه داشته باشد. این امر را هم در میدان می‌توان دید وهم در ارزیابی مراکز نظرسنجی ونگرش سنجی که در هفته‌های اخیر صورت گرفته است. بر اساس نظرسنجی مرکز افکار سنجی دانشجویان ایران (ایسپا) وابسته به جهاد دانشگاهی که در تاریخ ۲۱ تا ۲۵ شهریور ۱۴۰۰ در سطح ملی اجرا کرده و از مردم پرسیده شده «آیا سیاست‌ها و اقدامات آقای رئیسی را به‌عنوان رئیس‌جمهور تأیید می‌کنید یا خیر؟» که بر اساس نتایج ۶/۶۸ درصد مردم سیاست‌ها و اقدامات رئیس دولت سیزدهم را تأیید می‌کنند. نتایج نظرسنجی گالوپ هم نشان می‌دهد که ۷۲ درصد از شرکت‌کنندگان از عملکرد «ابراهیم رئیسی» رضایت دارند. مرکز افکار سنجی گالوپ در توضیح درباره این نظرسنجی نوشته در این پیمایش که تنها چند هفته بعد از ریاست‌جمهوری آیت‌الله رئیسی انجام شد اکثر ایرانی‌ها از عملکرد او ابراز رضایت کردند. گالوپ عملکرد رئیسی را با «حسن روحانی»، رئیس‌جمهور سابق ایران مقایسه کرده و نوشته او هرگز در دوران ریاست‌جمهوری‌اش موفق به کسب رضایت اکثریت در نظرسنجی‌های این مرکز نشد. نظرسنجی مشترک دانشگاه مریلند و مرکز افکارسنجی ایران‌پل هم که اواخر مهرماه منتشر شد نشان می‌دهد که مردم ایران از ایالات‌متحده روی‌گردان شده‌اند و به سیاست جدید جمهوری اسلامی ایران در نگاه به شرق نگاه مثبتی دارند. این نظرسنجی نشان می‌دهد که ۷۸ درصد از پاسخ‌دهندگان گفتند که نظرشان نسبت به رئیس‌جمهور جدید تا حدی مطلوب (۳۳ درصد) یا بسیار مطلوب (۴۵ درصد) است.

در عرصه میدانی نیز این همراهی مردم را می‌توان دید، شکست دشمن در ایجاد غائله در کشور بعد از هک سیستم سوخت که به اذعان دولت‌های حامی این حمله سایبری قرار دادن مردم در برابر نظام و ایجاد بحران اجتماعی و از بین بردن باقی‌مانده اعتماد و امید مردم و حتی موجبات فروپاشی کشور بود، نشانگرترمیم سرمایه‌های ازدست‌رفته است. کاهش دعوا‌های سیاسی فرساینده افکار عمومی، تقویت همگرایی در کشور برای حل مسائل کلیدی نظام، روحیه مردمی و ساده زیستی مسئولان نظام در دوره جدید، عزم جدی مسئولان به‌ویژه در قوه قضائیه در مقابله و ریشه کردن فساد، اقدامات میدانی مثبت در همین دوران محدود نظیر واکسیناسیون فراگیر و مهار بیماری منحوس کرونا، بازگرداندن بخشی از دارایی‌های کشور بدون دادن امتیاز به دشمنان، عضویت ایران در پیمان شانگهای، انسجام میان دیپلماسی و میدان و دستاورد‌های دفاعی و پیروزی‌های مقاومت در منطقه ازجمله اقداماتی است که در همین مدت محدود، در افزایش اعتماد وامید مردم نقشی اساسی داشته است و این در حالی است که دولت سیزدهم نه‌تن‌ها وارث خزانه خالی، بلکه میراث دار یکی از بدهکار‌ترین دولت‌های پس از انقلاب شده است.»

 

درالتیام زخم‌های آبان 98

جعفرگلابی امروز در یادداشتی برای «اعتماد» نوشت: «با اینکه 2 سال از وقایع تلخ وخسارت بار وفاجعه‌آسای  آبان سال 98 می گذردولی هنوز برخی ازآثارمنفی آن به چشم می‌خورد.گویی درنگاه خیره مردم، غمی نهفته وجود دارد وافزایش مهاجرت ازکشورخصوصا از سوی نخبگان تنها یکی از نتایج منفی آن است.بحث ها و تحلیل‌ها وموضع‌گیری‌ها پیرامون آن جریان دارد وحتی صدا وسیما که همه ماجرا را درخطا وسهل انگاری دولت روحانی خلاصه می کند درمهم‌ترین بخش خبری خود به آن می‌پردازد و نشان می دهد که هنوز زخم مذکورنه تنها التیام پیدا نکرده است که دردش حس می شود وگویا همه ارکان جامعه آن را تعقیب می کنند!اگرچنین است وواقعیت‌های موجود برآن صحه می گذارد عاقلانه وآینده اندیشانه و اقناع‌آفرین آن بود که رسانه ملی به‌جای مواجهه کلیشه ای و یکجانبه ،با دعوت ازصاحب‌نظران بادیدگاه‌های متفاوت موضوع را به بحث بگذارد تاهم ابعاد مختلف ماجرا روشن شودوهم عیب‌ها ونقص‌ها وخطاها و جفاها آشکار شوندومردم قضاوت کنند وازاین رهگذرامیدوار شوند که زخم‌ها ودردهای‌شان مورد توجه هست.درزمانی که کوچک‌ترین حوادث دنیا با سرعت به سمع و نظر جهانیان می رسد و مردم درشهرها و روستاهای دورو نزدیک انواع تحلیل‌ها رامی‌شنوند وشبکه ها و کانال های متعدد فارسی زبان ازهفته ها پیش روی حوادث آبان 98 تمرکز کم سابقه‌ای کرده‌اند، نهایت انفعال وسهل انگاری وگسست ازجامعه است که درکشورخودمان به اشاره هاوشعارهای  رسمی ویکجانبه اکتفا شودومیدان رابه رسانه‌هایی بدهند که رسما متعلق به دولت‌های بیگانه‌اند و منافع ایشان راپیگیری می کنند.چه اشکالی داشت که صداوسیما هم ازجامعه شناسان با دیدگاه های متفاوت وهم ازسیاسیون واحزاب اصولگرا و اصلاح‌طلب و حتی امضا کنندگان نامه 77 نفره دعوت به‌عمل می‌آورد تا به صورت شفاف ابعادماجرا شکافته شود ؟ چنین رفتاری حاکی ازعقلانیت وشجاعت ورسیدگی اصولی به دردهای جامعه وبرگرداندن نگاه‌ها به درون است. شاید در این صورت به این نقطه امیدآفرین می‌رسیدیم که خطاکاران درهرسوی ماجرا بوده‌اند اعتراف واعتذار خود را ابراز می‌کردند .مگرمی شود درآن حادثه بزرگ و تکان دهنده همه معصومانه رفتارکرده باشند وفقط تقصیرها متوجه چند جوانی باشد که احیانا آتشی برپا کرده‌اند؟مگر برخی از مسوولان به دلجویی سراغ بعضی از خانواده‌های جانباختگان نرفتند ؟ همین اقدام می‌توانست در ابعادی بزرگ‌تر ونافذتر و مسوولانه تر و جدی تردنبال شود و آن زخم حداقل تا حدودی التیام پیدا کند.

به هر حال نسبت به آن حادثه غم‌انگیز نظرهای مختلف و متضادی وجود دارد، برخی معتقدند اعتراض خشم‌آلود به سهمیه بندی بنزین دارای زمینه های سیاسی واقتصادی واجتماعی متعددی بودوحتی اگردرجریان گران‌شدن بنزین بروزپیدا نمی‌کرد ممکن بوده وهست که بر سرهرموضوع دیگرظهورکند وتنها درصورت حل مشکلات زمینه‌ای و اساسی امکان وقوع آن از بین می‌رود.عده ای کل ماجرا وتندشدن اعتراضات را به نفوذ وتحریکات بیگانگان وعوامل‌شان نسبت می‌دهند و نظام را ناچار به برخورد با اعتراضات می‌دانند. برخی اهمیت چندانی به موضوع نمی‌دهند وادعا دارند که این گونه حوادث دربسیاری ازکشورها اتفاق می‌افتد و نگران‌ساز نیست و گروهی اعتقاد دارندکه وقوع اغتشاشات گسترده طی کمتراز دوسال خبرازنارضایتی‌های ریشه دارمی‌دهد وباید به صورتی عمیق ومسوولانه به آنها نگریست و با درک مشکلات مردم وتواضع در مقابل آنها و عمل به اراده ملت جلوی تکرارآن را درابعاد یاوجوه مختلف گرفت.مسلمادرهریک ازنظرات فوق وآراء دیگرحداقل بخشی ازواقعیت وجود دارد که با بحث و تضارب فکرهادستیابی به یک بینش ملی ودرمانگرامکان‌پذیر می شود.مهم این است که متعهدان به کشور وهمه خیرخواهان ملت ازوقوع آن حادثه دلی پر خون دارند وهر کس به روش خودتلاش می‌کند که دیگردرهیچ شرایطی کشورشاهد رنج اغتشاش ودرگیری نشود،هیچ خونی به زمین ریخته نشود وهیچ خانواده‌ای عزیزخود را ازدست ندهد.تشنج وناآرامی و درگیری سم مهلک برای کشوراست وبرای همه حاضران در صحنه داخلی بازی تلخ باخت- باخت وبرای بیگانگان وایران ستیزان ورقیبان منطقه‌ای بازی شیرین برد- برد است.اوضاع کلی کشور خوب نیست و انبوه مشکلات ورنج کم سابقه ای که مردم خصوصا تهی‌دستان می‌کشند نیاز به احساس مسوولیت همه دلسوزان ورفتارعقلایی را بیش از پیش طلب می کند.مسلما هیچ راه حل یک‌شبه‌ای وجود نداردکه حجم عظیم نابسامانی‌ها رابرطرف سازد،ما درپیچ سخت تاریخی قرارگرفته‌ایم وبه صبری سخت وتلخ وطولانی با حداکثروسواس ودقت وتدبیر نیازمند شده‌ایم. راهی جزاصلاح مستمر و واقعبینانه وشجاعانه اموروتفاهم عمیق ملی جلوی پای‌مان نیست.جامعه آگاه ازکنار مسائل عبور نمی‌کند به خیال اینکه فراموش شوند،آنهارا مرتبا یادآور می‌شود و در حلشان کوشش بی دریغ می‌کند.»

 

قدرشناسی از نخبگی

علی‌اکبر ابوالحسنی، عضو هیأت علمی و معاون آموزشی دانشگاه شریف امروز در یادداشتی برای «ایران» نوشته است: « مقام معظم رهبری روز چهارشنبه در دیدار نخبگان سخنانی را ایراد فرمودند که از جهات مختلف می‌تواند مورد توجه و مداقه قرار بگیرد. لکن مفهوم «قدرشناسی از نخبگی» ترکیبی جالب و بدیع است که نیاز به واکاوی فراوان دارد. همان‌طور که ایشان اشاره کردند، این قدرشناسی دو سو دارد که یکی به عهده خود نخبگان و دیگری به عهده محیط و بخصوص مسئولان است. در این یادداشت کوتاه به بخش اول یعنی وظایف نخبگان خواهم پرداخت و روی سخنم بیشتر با نخبگان کشور است. ...کشور این روزها در مواجهه با «لشکر مشکلاتی» است که بسیاری از آنها ریشه در داخل دارند و برخی نیز توسط دشمن به امید شکست ملت بزرگ ایران ایجاد شده است. ابتدا باید بپذیریم که راه حل مشکلات چه داخلی و چه خارجی را باید در خودمان جست‌و‌جو کنیم. بالاترین سرمایه هر کشور نه منابع طبیعی آن بلکه «سرمایه‌های انسانی» آن است. ارائه «راه حل صحیح» مسائل کشور باید مأموریت نخبگان کشور باشد. علاوه بر این، سرمایه‌های فکری و بخصوص نخبگان کشور هستند که می‌تواند از طریق پیش بردن مرزهای علم و فناوری کشور را بی‌نیاز از دیگران کند. باید بدانیم «ارزش افزوده» مضاعف در مرزهای دانش و فناوری به‌دست می‌آید. همان‌طور که رهبری نیز اشاره کردند باید به سراغ لبه‌های دانش برویم. باید «آفرینش علمی» داشته باشیم تا در تولید علم جهانی سهیم باشیم.

در مسیر پیشرفت شرط اول «ثبات قدم» است. در این راه تزلزل نباید ... باید در مواجهه با مشکلات «افق‌های بلند» را نشانه گرفت ... باید تلاش کنیم و بدانیم آنچه از پیشرفت در بسیاری از کشورهای پیشرفته می‌بینیم بر تلاش‌های دانشمندان و نخبگان آنها بنا شده است».

 

از شعارزدگی فاصله بگیرید

روزنامه جمهور اسلامی امروز در یادداشتی نوشت: «پیش‌بینی می‌شد که عده‌ای از نمایندگان مجلس یازدهم سرانجام زبان به انتقاد از دولتی که خودشان با اشتیاق آن را تدارک دیده بودند باز کنند ولی نه قبل از گذشت حتی سه ماه از استقرار این دولت. تعدادی از نمایندگان مجلس شورای اسلامی در آبانماه جاری یعنی فقط دو ماه و چند روز بعد از شروع به کار دولت سیزدهم، انتقادهای تندی به این دولت وارد کردند که هم از نظر زمانی و هم از نظر محتوائی غیرمنتظره بود. این واقعه قبل از هر چیز نشان می‌دهد شرایط اقتصادی کشور، بقدری غیرعادی است که حتی در حاکمیت کاملاً یکدست نیز امکان تاب‌آوری در برابر رفتارهای اجرائی نامتناسب با شرایط معیشتی مردم وجود ندارد. ... اکنون که نزدیک سه ماه از استقرار دولت سیزدهم و چهار ماه از تحویل قوه مجریه به رئیس‌جمهور جدید گذشته، آن امید محقق نشده و شرایط بگونه‌ای رقم خورده که حتی نمایندگان مجلس یازدهم که برای رئیس‌جمهور شدن آقای رئیسی طومار 220 نفره امضاء کرده بودند نیز با صراحت و شدت از دولت دلخواه خود انتقاد می‌کنند. روشن است که این انتقادها به دلیل فشارهائی است که مردمِ خسته شده از مشکلات معیشتی به نمایندگان می‌آورند و از آنها می‌خواهند برای وادار کردن دولت به حل این مشکلات کاری بکند. اگر این فشارهای مردمی نباشد، نمایندگان به دلایل مختلف ازجمله هم‌خط بودن با دولت و همینطور برخورداری از شرایط مناسب اقتصادی و گرفتار نبودن در پیچ و خم‌های کمرشکن معیشتی وادار به انتقاد و اعتراض نمی‌شدند.

انتقادهای نمایندگان و البته مردم کوچه و بازار این روزها اینست که برخلاف وعده‌های رئیس‌جمهور رئیسی، ارزاق عمومی هر روز گران‌تر شده‌اند، حقوق‌های نجومی برقرارند، ارز و سکه با روند صعودی خود تمام عرصه‌های معیشتی را تحت تاثیر قرار داده‌اند و در یک کلام، زندگی کردن برای اقشار ضعیف و متوسط هر روز سخت‌تر می‌شود. به همین دلیل همه سوال‌ می‌کنند پس چرا خبری از مهار شدن تورم و جلوگیری از گرانی نیست و چرا مشکلات معیشتی رو به حل شدن نمی‌روند. بعضی افراد تلاش می‌کنند بالا رفتن میزان واکسیناسیون کرونا و کاهش مرگ و میرها را دستاوردها مهم دولت سیزدهم جلوه دهند. این، واقعیت را نباید انکار کرد ولی در کنار آن باید توجه داشت که سخنگوی سابق ستاد ملی مبارزه با کرونا در تابستان گفته بود تعداد مرگ و میرها در آبانماه دو رقمی خواهد شد. یعنی دولت دوازدهم برنامه‌ریزی‌هائی کرده بود و البته دولت سیزدهم نیز کمر همت به اجرای آن برنامه‌ها بست و در نتیجه وضعیت کرونا به اینجا رسیده که البته هنوز هم مطلوب نیست. با اینحال باید این موفقیت را به حساب هردو دولت گذاشت، اما نباید آن را موجب غفلت از مشکلات معیشتی شود که هر روز بیشتر می‌شوند. نکته اساسی در این زمینه اینست که مشکلات معیشتی را نه باید به حساب این دولت گذاشت و نه دولت قبل. علت اصلی این مشکلات، تحریم‌ها هستند و ماجرای برجام که عده‌ای تا قبل از این دولت تلاش می‌کردند آن را به هیچ بگیرند ولی حالا همان حضرات به این نتیجه رسیده‌اند که تا این علت را معالجه نکنند، نمی‌توانند اقتصاد بحران‌زده را سروسامان بدهند و مشکلات معیشتی را حل کنند. همه باید خوشحال باشیم که دولتمردان کنونی به چنین نتیجه‌ای رسیده‌اند. البته شرط موفقیتشان در معالجه علت اصلی اینست که از شعارزدگی فاصله بگیرند و در مذاکرات، ضمن رعایت منافع ملی و استقلال و عزت کشور، به واقعیت‌ها نیز توجه نمایند.»

 

قافیه که به تنگ آید!

احمد زیدآبادی روزنامه نگار و فعال سیاسی امروز در روزنامه «آرمان ملی» نوشته است: «مدیرمسئول روزنامۀ کیهان که در دوران ریاست جمهوری حسن روحانی، ضدیت با برجام و مذاکرات وین پیشۀ روزانۀ او شده بود، اکنون با تعیین تاریخ آغاز مذاکرات وین و آمادگی دولت ابراهیم رئیسی برای احیای برجام، ظاهراً دیگر نمی‌داند در این مورد چه بنویسد. ادامۀ مواضع سرسختانۀ گذشته دربارۀ برجام و مذاکره، به نظرم نه برایش مقدور است و نه بدون هزینه خواهد بود. سکوت محض هم که علامت خوبی نیست و دردسرهای خود را دارد. پس چه باید بکند؟ «تذکر برادرانه» به علی باقری کنی که نگوید «تحریم‌های غیرقانونی آمریکا باید لغو شود»چرا که استفاده از واژۀ «غیرقانونی»ممکن است این تصور را پدید آورد که بخشی از تحریم‌های آمریکا قانونی است! به همین سیاق، یکی از همکاران تندروتر حسین شریعتمداری می‌تواند به او تذکر دهد که مثلاً در روزنامه‎اش ننویسد؛ «رفتار ترویستی دولت اسرائیل باید پایان یابد» چون ممکن است مخاطبانش از آن برداشت کنند که بخشی از رفتار دولت اسرائیل غیرِ تروریستی است! خلاصه آنکه مواضع تند و افراطی، همیشه بدون عواقب نمی‌ماند و خواه ناخواه روزی گریبان فرد را می‌گیرد و قافیه را روز به روز برایش تنگ‌تر می‌کند. به واقع «تذکر برادرانۀ» حسین شریعتمداری به باقری کنی، هیچ چیز نیست جز همان تنگ آمدن قافیه!»

 


 

۰

دیدگاه تان را بنویسید

 

اخبار مرتبط سایر رسانه ها

    نیازمندیها

    سایر رسانه ها